سكوت على(عليه السلام) - تاریخ اسلام به روایت امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ اسلام به روایت امام علی (ع) - نسخه متنی

محمد حسین دانش کیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سكوت على(عليه السلام)

[ ابوسفيان و عمويم عباس نزد من آمدند و پيشنهاد كردند كه با من بيعت نمايند كه اگر اين بيعت سر گيرد كسى را ياراى مخالفت نيست. به جمعيت حاضر ]گفتم:

اى مردم با قايق هاى نجات، دل امواج فتنه را بشكافيد و از خط پست كين توزى فراتر آييد و تاج هاى فخرفروشى را زير پا له كنيد. پيروزى را تنها دو كس نصيب برند، يكى آنكه با نيروى كافى برخيزد و به پرواز درآيد، دو ديگر آنكه; با مسالمت جويى، نيروهايش را فرصت آسايش دهد. اين، آبى است گنديده و لقمه اى گلوگير. هر آنكه ميوه را پيش از رسيدن بچيند، كشت گرى ناكام را ماند كه در شوره زار بذر مى افشاند.

اگر لب به اعتراض بگشايم، گويند كه او آزمند رياست باشد و اگر خاموشى بگزينم، گويند كه از مرگ مى هراسد. هيهات! پس از آن همه سوابق، به خدا سوگند كه انس پسر ابى طالب به مرگ بيش از انسى است كه نوزاد به پستان مادرش دارد.

حقيقت اين است كه من در رازى سر به مهر فشرده شده ام كه اگر از آن دم زنم بسان ريسمان هاى رهاشده در امتداد چاهى عميق سخت مرتعش خواهيد شد.

در هنگامه صفين نيز يكى از ياران سؤال كرد: در حالى كه شما از هركس ديگر تصدى خلافت را سزاوارتر بوديد چگونه قومتان شما را از آن بازداشت؟ گفتم:

داستان خودكامگى اى كه در مورد خلافت بر ما تحميل شد، با آنكه ما هم برترى نَسَبى داشتيم و هم همبستگى فكرى و فرهنگيمان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شديدتر بود، جز نوعى انحصارطلبى از جانب گروهى و گذشت و ايثار گروهى ديگر چيزى نبود. به هر حال داور مطلق خداست و بازگشت همه، در روز قيامت به سوى اوست.

بار خدايا، بر قريش و ياورانشان يارى تو را چشم دارم. آنان با من پيوند خويشى بريدند و پيمانه ام را واژگون كردند و در كشاكش حقى كه من از ديگران بدان سزاوارتر بودم، بر ضد من همدست شدند و مرا گفتند كه: حق تو آن است كه آن را بگيرى، امّا اين نيز حق است كه از آن محروم شوى. اينك يا غمزده شكيبا باش و يا از تأسف بمير. لذا ژرف نگريستم در وضعى دور از انتظار دريافتم كه جز از خاندانم هيچ ياور و مدافعى ندارم. پس دريغم آمد كه به كام مرگشان بسپارم. چنين بود كه بر خاشاك، پلك فرو بستم و با استخوان در گلو آب دهان فرو دادم، و در فرو نشاندن خشم خود بر تلخ تر از عقلم و دل سوزتر از دشنه زهرآگين، شكيبايى ورزيدم.

/ 89