[ لشكريان در مقابل يكديگر صف آرايى كرده اند،] به سپاهيانم گفتم: پيش از آنكه دشمن پيكار را بياغازد، شما نبرد را آغازگر مشويد; چراكه شما ـ خداى را سپاس ـ در موضع منطقى نيرومندى قرار داريد. و رهاكردن دشمن تا به هنگامى كه خود درگيرى را آغاز كند، دليل ديگرى است به سود شما و به زيان آنان. نكته ديگر اين كه چون به خواست خداوند دشمن گريزان شد، مبادا كه فراريان را بكشيد، يا بر واماندگان بتازيد، يا زخميان را نابود كنيد و زنهار كه زنان را ـ حتى اگر ناموستان را دشنام دادند و به فرماندهتان جسارت كردند ـ بيازاريد و برانگيزيد، كه آنها در تمامى نيروهاى بدنى و روانى و عقلانى كم توان اند و ما به روزگارى كه اينان در موضع شرك بودند، به خوددارى از برخورد و آزارشان مأمور بوديم، چنان كه اگر مردى در دوران جاهليت زنى را با سنگ يا چماق مى زد، اين اقدام همواره لكه ننگى بود كه بر دامن او و خاندانش مى ماند كه او و نسل هاى بعد از او بدان، مورد سرزنش قرار مى گرفتند. به هنگام رويارويى با دشمن، هريك از شما كه در خود استوارى و صلابتى احساس كرد، و در همرزم خويش، سستى و ضعفى ديد، بايد كه به شكرانه برترى بر همرزم، از برادر خويش چنان دفاع كند كه از جان و هستى خود، كه اگر خدا مى خواست هر دو همسان مى شدند. بى ترديد، مرگ جوينده اى جدى است كه نه بر جاى ماندگان را از دست مى دهد و نه از فراگرفتن فراريان ناتوان مى شود. و در اين ميان، بى گمان مرگ سرخ ارجمندترين مرگ ها است. سوگند به آن كه جان پسر ابى طالب به دست او است كه مرا تحمل هزار زخم شمشير آسان تر از مرگ در بسترى است كه در راستاى پيروى از غير خدا است.