[ هرچند به حق گردن نهادند ولى مستحق سرزنش اند. به ايشان يادآور شدم]: اى بصريان! سپاهيان آن زن ايد و پيروان آن حيوان (مراد شترى است كه عايشه در جنگ جمل بر آن نشسته بود.) به نفيرش پاسخ گفتيد و فراهم آمديد; اما همين كه پى شد، گريختيد! ويژگى آشكارتان اندك بينى، پيمانتان نفاق افكنى، كيش شما دورنگى و ويژگى آب شهرتان بدمزگى است. هركه در ميان شما بزييد، گروگان گناه خويش باشد، و كسى كه توفيق وانهادن شما را به چنگ آرد، از رحمت پروردگارش بهره يابد. هم اكنون گويى مسجدتان را چونان سينه كشتى غرق شده اى مى بينم كه از فراز و فرود، به عذاب خداوندى گرفتار آمده با تمام سرنشينانش در آب غرق شده است.
سرنوشت عايشه
در اوج آن فتنه، هريك از شما كه بتواند خويشتن خويش را با خداى پيوند دهد، بايد چنين كند. و امروز اگر به طاعت من تن در دهيد، شما را ـ به خواست خدا ـ به بهشت راه خواهم نمود، هرچند كه راهى است پر از سختى و تلخى. اما در مورد عايشه، ناگزير بايد گفت كه انديشه زنانه و آن كينه ها، كه همواره چونان ديگ جوشانى در سينه اش مى جوشيد، او را در ربود، و بى گمان اگر در مورد كسى جز من به چنين حركتى فرا خوانده مى شد، از پذيرشش سر مى تافت. با اين همه او را همان حرمتى بايد گذاشت كه پيش از اين داشت و حساب او با خدا است.