من، جلودارانى گسيل داشته ام و به آماده ماندن در كناره فرات ـ تا دريافت دستور بعدى ـ فرمانشان داده ام. اينك بر اين انديشه ام كه با شكافتن آب [فرات] و عبور از آبراهه، نزد عده اى از شما (مسلمانان) روم كه در اطراف دجله (اهل مدائن) ساكن هستند؟ و آنگاه با بسيج گسترده و پيوسته تمامى آنها و شما ـ از آنان چونان نيروى پشتيبانى شما ـ در يورش به دشمن سود جويم.
آزادسازى شريعه فرات
[ چون از كناره شرقى فرات عبور كرديم و به صفين رسيديم، ديدم معاويه و يارانش پيشدستى كرده بر شريعه چيره شده اند] به سپاهيانم گفتم: اينك دشمن شما را طعمه پيكار خويش خواسته است، و بر سر دو راهى تان نگاه داشته. يا با پذيرش ذلت، واپس نشينيد، يا شمشيرهاتان را از خون و خود را از آب سيراب سازيد. آرى، آن زندگى كه در آن ديگرى بر انسان چيره است، مرگ است و مرگى كه انسان در گزينش آن چيره مى شود، جوهر زندگى است. هش داريد، كه معاويه ـ در موضع رهبرى، مشتى فريب خورده ـ چنانشان در بى خبرى وانهاده است، كه بى هيچ شناختى گلوهاشان را به تيغ سپرده اند.