آرى همان دم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جان مى داد سرش بر سينه من بود. بر كف دست من جانش روان شد و من آن دست را به شگون به چهره كشيدم و غسل دادن حضرتش را به عهده گرفتم و فرشتگان دستيارانم بودند. گروهى هبوط مى كردند و گروهى عروج، چنان كه گوشم از شنيدن همهمه شان دمى نمى آسود كه پيوسته او را درود مى گفتند تا آنكه جسد حضرتش را در ضريح مقدسش پنهان كرديم. با اين همه، در زندگى و هم پس از مرگ پيامبر، چه كسى از من سزاوارتر تواند بود؟
نجوايى در غسل پيامبر
اى رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت! نه با مرگ ديگران كه تنها با مرگ تو رشته پيامبرى، پيام و خبرهاى آسمانى گسست، هم آن گوهر يگانه اى كه با فقدانت ديگر غمى گران نيايد و هم آن پرتو گسترده اى كه در سايه ات همه كس جايگاهى برابر يابد. اگر تو خود به صبر فرمان نداده بودى و از بى تابى نهى نكرده بودى، آن قدر مى گريستيم تا چشمه هاى اشك فرو مى خشكيد و سوگوار هميشه ات مى مانديم و از آن لحظه ى اندوه جدا نمى شديم كه نسبت به فاجعه رحلت ات اين همه هيچ بود. اما بازگرداندن مرگ ممكن نيست و در برابر آن به دفاع نمى توان ايستاد. پدر و مادرم به فدايت! در برابر پروردگارت يادمان كن و در خاطرت جايگاهى [ برايـ]مان نگاه دار!