/ سوره نجم / آيه هاى 30 - 21 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 27

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 27

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره نجم / آيه هاى 30 - 21

21 . أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى .

22 . تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى .

23 . إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى .

24 . أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى.

25 . فَلِلَّهِ الْ آخِرَةُ وَ الْأُولى .

26 . وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى .

27 . إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْ آخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى .

28 . وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً.

29 . فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا.

30 . ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى .

ترجمه

21 - آيا [به پندارتان ] پسر از آنِ شماست و دختر از آنِ او؟!

22 - در اين صورت، اين تقسيمى است [سخت ] ظالمانه.

23 - اين ها تنها نام هايى هستند كه شما [بت پرستان ] و پدرانتان بر آن [بت ]ها نهاده ايد، در حالى كه خدا هيچ دليلى بر [درستى و حقانيت ] آنها فرو نفرستاده است. [آرى، شرك گرايان و حق ناپذيران ] تنها از پندار و آنچه دل هايشان مى خواهد پيروى نمى نمايند، در حالى كه از سوى پروردگارشان براى آنان [سرمايه و راه رستگارى و] هدايت آمده است.

24 - مگر براى انسان آنچه را آرزو نمايد، خواهد بود؟

25 - [نه، هرگز، چرا كه ] سراى آخرت و جهان نخستين تنها از آن خداست.

26 - و چه بسيار فرشتگانى در آسمان هايند كه شفاعت شان هيچ سودى نمى بخشد، مگر پس از آنكه خدا براى هر كه بخواهد و خشنود باشد، اجازه دهد.

27 - بى ترديد آن كسانى كه به [سراى ] آخرت ايمان نمى آورند، فرشتگان را به عنوان دختر [خدا] نام مى گذارند؛

28 - در حالى كه هيچ [آگاهى و] دانشى به آن [كارى كه انجام مى دهند] ندارند [و] تنها از پندار [پوچ خويش ] پيروى مى كنند؛ و بى ترديد پندار [و گمان ] به هيچ وجه به جاى [شناخت ]حقيقت بسنده نيست [و در رسيدن به حق هيچ سودى به انسان گمان پرداز نمى رساند].

29 - پس [اى پيامبر،] از آن كسى كه از يادِ ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را نخواسته است، روى برتاب.

30 اين است نهايت [بهره ورى ] آنان از دانش! به يقين پروردگارت به [حال ] كسى كه از راه او انحراف جسته، داناتر است؛ و او به [حال ] كسى كه راه يافته [نيز] داناتر است.

تفسير

گمان پردازى و هواپرستى يا دو ريشه پرستش هاى ذلت بار

در آيات پيش پس از ترسيم ديدارهاى پيامبر با فرشته وحى و دريافت پيام خدا، به نكوهش بت پرستان و بى خاصيتى بت ها و خدايان پندارى آنان پرداخت؛ اينك در اشاره به خرافه پردازى ديگر آنان كه فرشتگان را دختران خدا قلمداد مى كردند و بت هاى سه گانه خود را نمادى از آنان، مى پرسد:

أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى

آيا به راستى اين بت هاى ساخته و پرداخته نادانى و پندار و هواپرستى شما، دختران خدا هستند و منشأ سود و زيان براى پرستندگانشان مى باشند؟ و آيا به پندار شما پسران از آنِ شما هستند و دختران از آنِ خداى يكتا؟

به بيان ديگر در صورتى كه شما در انتخاب، آزاد باشيد پسران را براى خود انتخاب مى كنيد و دختران را براى خدا، چرا كه آنها را بهتر مى پنداريد و اين ها را فروتر؛ چگونه به خود اجازه مى دهيد چيزى را كه براى خود نمى پسنديد به خداى توانا نسبت دهيد؟

آن گاه مى افزايد:

تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى

آيا در اين صورت اين تقسيم شما تقسيمى ظالمانه و بيدادگرانه نيست؟

روشن است كه چرا، اين تقسيم، تقسيمى است ظالمانه و به دور از اعتدال و انصاف و منطق كه دختران را - با اينكه انسان هاى درجه دوّم ويا فروتر از آن مى پنداريد - از آنِ خدا قرار دهيد و پسران را - كه برتر مى پنداريد - از آنِ خودتان.

قرآن بدين صورت روشنگرى مى كند كه نه پندار آنان در مورد زن و فروتر پنداشتن آن از مرد، پندارى درست است و نه خرافه پردازى آنان در اين مورد كه فرشتگان دختران خدا هستند و بت ها نمادى از آنها.

سپس به روشنگرى و خرافه زدايى ادامه مى دهد كه:

إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ

اين پندار شما و پدرانتان كه بت ها را خدا و يا دختران خدا ناميده ايد، پندارى پوچ و بى اساس است و اين ها نيز نام هايى بى خاصيت و بى اثر و خودساخته؛ و خداى يكتا هيچ دليل و برهانى بر درستى گفتار شما و حقانيت آنها نفرستاده است، چرا كه اين بت ها نه توان سود رساندن به كسى را دارند و نه برطرف ساختن زيان از كسى را.

به باور «مقاتل» منظور اين است كه: و خدا كتابى در درستى پندار شما نازل نكرده است كه در آن دليل و برهانى بر حقانيت بت و پرستش هاى ذلت بار باشد.

در ادامه آيه، قرآن روى سخن را از آنان برمى گرداند و مى افزايد:

يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ

واقعيت اين است كه شرك گرايان و ظالمان تنها از پندارهاى پوچ و زورمدارانه خويش و آنچه هواى دلشان مى خواهد پيروى مى كنند، نه از دانش و آگاهى و خرد و وجدان و نداى فناناپذير فطرت توحيدى خويش.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى

و اين انحراف آنان در حالى است كه از سوى پروردگارشان نيز سرمايه رشد و هدايت و درس هاى رستگارى و ارشاد به وسيله پيامبر و قرآن آمده است.

و بدين سان آفريدگار هستى پندارهاى خرافى و بت تراشى و بت پرستى آنان را به باد نكوهش مى گيرد و كار آنان را شگفت آور مى داند كه چگونه با آن همه دليل و برهان و روشنگرى و ارشاد و پيامبر باطنى و ظاهرى، باز هم به بت پرستى و گمراهى و ستم و گمراهگرى پاى مى فشارند و دستخوش تعصّب و نادانى مى گردند؟

فرمانرواى دنيا و آخرت

در سومين آيه مورد بحث در اشاره به شفاعت خواهى آنان از بت ها اين آرزوى خام و بى خردانه آنان را به باد نكوهش مى گيرد و مى فرمايد:

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى

آيا هر آنچه انسان آرزو كند به آن خواهد رسيد؟

در آيه شريفه منظور كفرگرايان و خودكامگان هستند كه با همه حق ناپذيرى و بيداد، باز هم در آرزوى شفاعت و نجات بودند؛ آن هم شفاعت بت هاى بى خاصيت و ساخته و پرداخته ذهن خمود و مغز سنگواره اى خويش.

آن گاه مى افزايد:

فَلِلَّهِ الْ آخِرَةُ وَ الْأُولى

در حالى كه آن جهان و اين جهان از آن خداى يكتاست و اوست كه فرمانرواى دنيا و آخرت است و هيچ كس جز به خواست و فرمان او نه قدرت كارى را خواهد داشت و نه مالك چيزى خواهد شد.

به باور پاره اى از مفسران پيشين منظور اين است كه: آيا انسان هر آنچه بخواهد انجام مى دهد بى آنكه حساب و كتاب و پاداش و كيفرى در پيش باشد؟ نه، هرگز، چرا كه خداى يكتا فرمانرواى دنيا و آخرت است، و اوست كه در اين سرا و سراى ديگر به هر كسى هر آن چه بخواهد مى بخشد و هر كه را خواست محروم مى سازد.

امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: هر آنچه اين انسان از نعمت هاى دنيا و آخرت بخواهد، به آن ها نخواهد رسيد؛ بلكه اين خداى فرزانه است كه كارها را بر اساس حكمت و مصلحت تدبير مى كند و بهره سراى آخرت را ويژه مردم باايمان و عدالت پيشه و درست انديش ساخته و كفرگرايان و ستمكاران را از آن بى بهره خواسته است.

به باور ما اين ديدگاه و اين دريافت بهتر است، چرا كه مفهومى گسترده تر دارد و همه ديدگاه ها در آن نهفته است.

و مى فرمايد:

وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى

و چه بسيار فرشتگانى كه در آسمان ها هستند و شفاعت آنان در مورد كسى هيچ سودى براى او نمى بخشد، مگر پس از آن كه خداى فرزانه براى هر كس بخواهد و اجازه دهد و از او خشنود گردد.

منظور از كسانى كه خدا براى شفاعت آنان خشنود مى گردد و اجازه مى دهد، مردم باايمان و شايسته كردار و عدالت پيشه اند، نه حق ناپذيران و ستمكاران... با اين بيان فرشتگان جز به خواست خدا و در مورد كسانى كه ذات پاك و بى همتاى او بخواهد و از گفتار و عملكرد آنان در زندگى شان خشنود گردد، در مورد هيچ كس ديگرى شفاعت نخواهند كرد.

اين بيان در آيه ديگرى آمده است كه مى فرمايد: و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى(71) و فرشتگان جز براى كسى كه خدا رضايت دهد، شفاعت نمى كنند...

حركت تنها در پرتو بينش و آگاهى

در ادامه آيات در اشاره به يك حقيقت سازنده و اساسى در زندگى انسان، روشنگرى مى كند كه حركت و گفتار و كردار انسان آگاه و مسئول و جامعه رشديافته و مترقى تنها بايد بر اساس بينش و آگاهى باشد و نه پندارها و هوس هاى جاه طلبانه و انگيزه هاى نامقدس، كه اين در خور شأن جامعه و مردم باايمان نيست.

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْ آخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى

به يقين كسانى كه به سراى آخرت و اصل پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ و حساب و ميزان ايمان ندارند و جهان پس از مرگ را باور نمى كنند، فرشتگان را دختران خدا نام مى نهند، چرا كه مى پندارند آنان دختران خدا هستند.

آن گاه در نفى اين بافته ها و يافته هاى شرك آلود و خرافى مى فرمايد:

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ

آنان به اين نامگذارى و اين پندار و گفتار بى اساس خويش هيچ آگاهى و دانشى ندارند، بلكه تنها از پندارها و گمان هاى خويش پيروى مى كنند؛ آرى، از گمان و پندارى كه سخت آفت پذير است و چه بسيار كه انسان را به اشتباه مى اندازد.

وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً

و راستى كه پندار و گمان نه انسان را از دانش و آگاهى بى نياز مى سازد و نه براى رسيدن به حق ما را بسنده است، چرا كه گمان در وصول به حقيقت هيچ سودى نمى رساند.

سپس قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و مى فرمايد:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا

هان اى پيامبر، اينك كه چنين است از كسانى كه از ياد خدا روى برتافته اند، و جز زندگى ظاهرى اين جهان و رسيدن به خواسته هاى حيوانى خويش را نمى جويند و نمى خواهند روى گردان، و بى آنكه در برابر گفتار و رفتار ناپسند آنان بخواهى مقابله كنى، شكيبايى ورز و مدارا و تساهل را پيشه ساز، و از پند و اندرز و خيرخواهى و روشنگرى راه براى آنان دريغ مورز، و آنان را در پرتو دليل و برهان هاى قانع كننده و استوار به سوى حق فراخوان.

و در اشاره به ناآگاهى و خمودى آنان مى افزايد:

ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ

اين است نهايت دانش و آگاهى آنان.

آرى، فراموش ساختن روز رستاخيز و سراى آخرت، فرو رفتن در لذت هاى زودگذر، و همه همت و فرصت و توجّه را به ارزش هاى مادى نهادن، نهايت بهره ورى آنان از دانش و بينش است! راستى كه اين بهاى اندكى است كه هيچ خردمند و خردورز واقعى در برابر عمر و زندگى خويش به آن خشنود نخواهد شد؛ چرا كه اين خصلت از خصلت هاى چهارپايان است كه تنها به خوردن و لذت جويى مى انديشند و به فرجام كار و آينده خويش نمى انديشند.

در دعاها از جمله آمده است كه:

اللهم لا تجعل الدنيا اكبر همنا و لا مبلغ علمنا.

بارخدايا، دنياى زودگذر و لذت هاى فناپذير آن را بزرگترين همت و هدف ما و نهايت دانش و آگاهى ما قرار نده.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ

بى گمان پروردگار تو اى پيامبر! كسانى را كه از راه او گمراه شده اند به خوبى مى شناسد و از همگان به حال آنان و بيدادى كه در حق خود و ديگران روا مى دارند، آگاه تر و داناتر است.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى

و ذات بى همتاى او نسبت به راه يافتگان نيز داناتر و آگاه تر است و هر گروه و هر حكومت و جامعه اى را به تناسب انديشه و گفتار و عملكردشان پاداش و يا كيفر خواهد داد.

پرتوى از آيات

آيات انسان ساز و جانبخشى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت، نكات ارزشمند ديگرى به انسان الهام مى كند كه در خور نگرش است:

1 - ريشه روانى پرستش هاى ذلت بار

ريشه و منشأ پرستش هاى ذلت بار و چندش آور را، نه در خارج از وجود انسان و در بتكده ها و بت خانه بايد جستجو كرد و نه در بافته هاى خرافى خرافه سازان و گمراهگران، و نه حتى در وسوسه ها و دمدمه هاى شيطان رانده شده، بلكه بايد آن را در اعماق وجود خود انسان جست و سرچشمه را ساخت و ريشه را درآورد و خود را ساخت؛ چرا كه: انّ اللّه لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم(72)

بى گمان خداى فرزانه حال و روز جامعه و مردمى را دگرگون نمى سازد مگر آن كه آنان حال خود را تغيير دهند و انسان وار زندگى كنند و به حقوق و آزادى و حرمت خود و ديگران بها دهند.

آرى، پرستش هاى ذلت بار در وجود خود انسان ريشه دارد كه هر از چندگاهى به صورتى و در چهره اى و با عنوان و بهانه و آرمى پديدار مى گردد؛ گاه در چهره خودپرستى و خودكامگى شيطان، و گاه در چهره شخص پرستى و بت تراشى از صاحبان ثروت ها و قدرت هاى بادآورده و بى حساب و كتاب. گاه در شكل شاه و زمانى در شكل زاهدنمايان و عابدنمايان رياكار و انحصارگر و... و گاه هم به صورت پرستش بت و پيكره و مجسمه، كه آن شكل ساده آن است و اين ها شكل پيچيده و فريبكارانه اش كه انسان فريبكار از خود و يا ديگرى با انواع و اقسام بافته ها و بهانه ها، حتى به نام خداپرستى و يكتاگرايى و... بتى مى سازد و همه را گوش به فرمان و ساكت و صامت و فرمانبردار مى خواهد و آنان را فاقد قدرت و امكانات و اختيارى جز دنباله روى، و خود را همه كاره و استثنايى و تافته جدابافته و فراتر از هر قانون و آيين قرار مى دهد.

ريشه اين بت پرستى و پرستش هاى ذلت بار و چاپلوسى ها و تملق هاى چندش آور عبارت است از:

1 - هواى دل يا پرستش بت نفس،

2 - پندارها و گمان ها و خرافه ها و دنباله روى ها و گريز از زندگى بر اساس خرد و منطق روز.

ان يتبعون الا الظّن و ما تهوى الأنفس(73)

و اين ميكرب ها و عفونت هاست كه به صورت استبداد و خودكامگى و ددمنشى و خشونت و پايمال ساختن حقوق و آزادى و امنيت توده ها با بهانه هاى رنگارنگ پديدار مى گردد.

2 - ريشه تاريخى پرستش هاى ذلت بار

ريشه تاريخى پرستش هاى چندش آور نيز همراه با تاريخ جامعه انسانى است. بنابراين جستجو از نخستين بت ساز در تاريخ بشر، يا بنيانگذار نخستين بتكده، يا اين موضوع كه بت در كجا ساخته شد؟ و كدام جامعه نخستين بار در برابر بت سر فرود آورد؟، به باور ما چندان مهم نيست؛ آنچه بسيار حياتى است، دانستن و آگاهانيدن ديگران از اين حقيقت ظريف و دقيق است كه توحيد و يكتاگرايى و يكتاپرستى تنها در جامعه و فضايى باز و آزاد و آباد، كه در آن همگان بتوانند در اداره جامعه خويش مشاركت كنند و در روند امور نظارت نمايند و از آزادى قلم و بيان و دعوت و هشدار و نقد و تصحيح برخوردار باشند و همكارى، جاى خودسرى و سلطه گرى قرار گيرد و مردم بتوانند صاحبان قدرت و ثروت را مورد نقد قرار دهند و با آنان چون و چرا نمايند و بر عملكردها دليل و برهان بخواهند و آنان را محاسبه كنند، شكوفا مى گردد، و ريشه بت پرستى و پرستش هاى ذلت بار و تملق بافى ها و چاپلوسى هاى چندش آور از بيخ و بن بركنده مى شود؛ وگرنه در عدم حضور انديشه و انديشوران، فقدان آزادى بيان و قلم، و در جامعه و فضاى بسته اى كه اختناق و استبداد و سانسور و انحصار اطلاعات و امكانات و فرصت ها سايه مرگبارش را بگستراند و زورمداران و پرستشگران آنان ميداندار باشند و كسى نه بر سرنوشت خويش حاكم باشد و نه توان دليل خواهى و چون و چرا و نقد و تصحيح و محاسبه از صاحبان قدرت ها و امكانات بادآورده، در آن جامعه تيره وتار، نه خداى يكتا پرستيده مى شود و نه عدل و دادى وجود دارد و نه آزادى و آزادگى و نه امنيتى.

در چنين فضاى بسته اى از حاكميت دين خدا و تأمين حقوق مردم و... دم زدن تنها فريب دادن وجدان خويش و ديگران است و بس؛ در چنين فضا و جامعه اى بت پرسيده مى شود، امّا در قالب ها، آرم ها، فرم ها، عنوان ها و شكل ها و چهره هاى ديگر؛ درست همان گونه كه در روزگار امويان و عباسيان!

با اين بيان ريشه تاريخى پرستش هاى ذلت بار همزاد با پديدار شدن جامعه بشرى است، امّا در روزگار پيش از طلوع اسلام، تاريخ نگاران بر آنند كه بت و بت پرستى را نخست زورمدار و خرافه پردازى به نام «عمر بن لحى» از شام و روم به حجاز آورد و از پى آن به تدريج بت ها ساخته شده و بتكده ها آراسته گرديد و آن گاه بت هاى سه گانه مشهور، كه در اين آيات از آن ها سخن رفت، بر كعبه نصب گرديد.(74)

3 - مفهوم واقعى شفاعت

از ششمين آيه مورد بحث نيز چند نكته ظريف و سازنده دريافت مى گردد:

1 - اصل شفاعت در نگرش قرآنى پذيرفته است، امّا با شرايط خاص خودش نه بى حساب و بى در و پيكر.

2 - شفاعت در گرو شرايطى است كه از اركان آن خواست خدا و خشنودى او و اجازه ذات پاك او براى شفاعت است، و چون مى دانيم كه كسى بدون داشتن رابطه اى دوستانه و عاشقانه و خالصانه با آن ذات بى همتا و فرزانه، مورد خشنودى او قرار نمى گيرد و اجازه شفاعت در حق او داده نمى شود، اين جاست كه اصل شفاعت سازنده و انسان پرور مى گردد و نه عامل تخدير و غرور و غفلت، يك اصل تربيتى مى شود و نه تخريبى، سرچشمه بيدارى و شناخت وحركت و انجام كارهاى شايسته مى گردد، نه بى قيدى و عدم مسئوليت، انگيزه ساز مى گردد و نه انگيزه كش، باعث پيوند با خدا و ارزش هاى والاى دينى و انسانى مورد نظر او مى گردد و از گسستن پيوندهاى انسان با خدا، فرشتگان و مقربان بارگاه او جلوگيرى مى كند.آرى، شفاعت به مفهوم واقعى اش يك مكتب تربيتى است نه عامل تخدير و غرور

3 - و آخرين نكته اى كه از آيه به روشنى دريافت مى گردد امكان شفاعت به وسيله فرشتگان است و هنگامى كه خدا از امكان شفاعت آنان خبر مى دهد و روشنگرى مى كند كه آنان در مورد كسانى كه خدا بخواهد و اجازه دهد، ممكن است شفاعت كنند، روشن است كه پيامبران و جانشينان معصوم و راستين آنها نيز با اجازه خدا و خواست او امكان شفاعت خواهند داشت.

/ 43