/ سوره قمر / آيه هاى 31 - 22 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 27

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 27

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قمر / آيه هاى 31 - 22

22 . وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ.

23 . كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ.

24 . فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ.

25 . أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ.

26 . سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ.

27 . إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ.

28 . وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ.

29 . فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ.

30 . فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ.

31 . إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ.

ترجمه

22 - و بى گمان ما قرآن را براى پندپذيرى [خردمندان ] آسان ساختيم؛ پس آيا پندپذيرى هست؟

23 - [جامعه ] ثمود [نيز] بيم رسانان را دروغگو انگاشتند.

24 - و گفتند: آيا انسانى از [همنوعان ] خودمان را كه تنها [و بدون زر و زور ]است پيروى نماييم؟! در آن صورت بى گمان در بيراهه و ديوانه خواهيم بود!

25 - آيا از ميان ما، تنها بر او وحى [و پيام ] افكنده شده است؟! [نه، اين گونه نيست ] بلكه او دروغ پردازى سرمست است.

26 - فردا [كه در پيشگاه خدا براى پاداش و كيفر حاضر شوند ]خواهند دانست كه دروغ پردازِ سرمست چه كسى است!

27 - و ما به او وحى فرستاديم كه: ما آن ماده شتر را كه براى آنان [وسيله ]آزمونى است، خواهيم فرستاد؛ از اين رو در انتظار [فرجام كار] آنان باش و شكيبايى پيشه ساز.

28 - و به آنان خبر ده كه آب [آن چشمه ] در ميانشان تقسيم شده، [و] هر سهمى [براى صاحب آن ] آماده شده است.

29 - پس آنان رفيق خود را ندا دادند و او دست بُرد و [ناقه را هدف قرار داد و] پى كرد.

30 - پس عذاب من و هشدارهايم چگونه بود؟

31 - به يقين ما خروشى [سهمگين ] بر آنان فرستاديم و همه [آنان ]بسان گياه [خشك و] درهم شكسته اى [مورد بهره بردارى ]كوخ سازان شدند!

نگرشى بر واژه ها

سُعُر: اين واژه جمع «سعير» به مفهوم آتش برافروخته و شعله ور آمده است. اين واژه، گاه به مفهوم «جنون» و ديوانگى نيز آمده است، چرا كه در آن حال و هوا هيجان ويژه اى گريبانگير انسان مى گردد؛ درست به همين جهت به «شتر ديوانه» مى گويند: «ناقة مسعورة». با اين بيان، واژه «سعر» در اصل به مفهوم هيجان و التهاب و طغيان آمده است.

تعاطى: رسيدن و دست يافتن به هدف.

محتظر: اين واژه از ريشه «حَظْر» به مفهوم بازداشتن آمده است، به همين جهت به كسى كه براى بوستان يا باغ خود و يا گوسفندانش با چوب و تخته جايى مى سازد تا آنها را گرد آورد و از خطر باز دارد، «محتظر» مى گويند و به جايى كه ساخته است «حظيره» يا استراحتگاه گوسفند.

تفسير

آيا گوش شنوايى هست؟

در آيات پيش، سخن از برخى اقوام و جامعه هاى سركش و تاريك انديش بود كه در برابر روشنگرى وحى و رسالت و دلسوزى و خيرخواهى پيامبران خدا بر حق ستيزى پاى فشردند و كار را به جايى رساندند كه عذاب خدا بر سرشان فرود آمد و نابود شدند، اينك در راه ترسيم گوشه اى از سرگذشت تكان دهنده جامعه ديگرى از جامعه هاى متلاشى شده پيشين، نخست مى فرمايد:

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ

بى گمان ما قرآن را براى پندپذيرى و پندآموزى سهل و آسان ساختيم، پس آيا پندپذيرى هست؟

«على بن عيسى» در تفسير آيه مى گويد: خداى فرزانه بار ديگر از آسان ساختن قرآن و سهولت آيات آن براى تلاوت و حفظ و دريافت مفاهيم بلند آن سخن مى گويد، تا بدين وسيله روشنگرى كند كه قرآن شريف را به هر حال و در همه چهره ها سهل و آسان ساخته است، از آن جمله در اين عرصه ها و چهره ها:

1 - قرآن را در بيان حكمت ها و مفاهيم بلندى كه بايد به آن ها عمل شود آسان ساخت.

2 - در بيان اندرزها و پندهايى كه انسان را بيدار و هشيار مى سازد، آسان ساخت.

3 - و نيز در بيان همه مفاهيم و معارفى كه آگاهى از آنها براى رشد و ترقى انسان لازم است و همه را در قرآن فرو فرستاده است.

4 - و همين گونه دليل و برهان هايى را كه وسيله شناخت حق و باطل هستند...

آن گاه مى فرمايد:

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ

جامعه ثمود نيز هشدارهايى را كه پيامبرشان صالح برايشان آورد، دروغ شمردند.

از ديدگاه كسانى كه واژه «نُذُر» را جمع «نذير»گرفته اند منظور اين است كه: جامعه ثمود با دروغگو انگاشتن پيامبرشان، صالح، در حقيقت همه پيام آوران و هشداردهندگان را دروغگو شمردند؛ چرا كه دروغگو شمردن يكى از پيامبران، بسان دروغگو انگاشتن همه آنان است. مگر نه اين كه آنان از يك سرچشمه پيام آورده و در دعوت به توحيد و يكتاپرستى و طرح انديشه مترقى آزادى و كرامت و حقوق انسان يك پيام و يك سخن داشتند و با وجود تفاوت در شريعت و احكام، در اصول دعوت ها و هدف هاى تربيتى و اخلاقى و آزادى خواهانه رسالت ها با هم اتحاد داشتند؟

سپس در بيان دليل رويارويى خصمانه آنان با دعوت هاى توحيدى و آسمانى مى افزايد:

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ

آنان گفتند: آيا ما انسانى را از نوع خود به عنوان پيام آور خدا بپذيريم و از راه و رسم او پيروى كنيم؟

إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ

اگر چنين كارى انجام دهيم بى هيچ ترديدى در بيراهه ها سرگردان شده، و از حقيقت دور افتاده و ديوانه خواهيم بود.

به باور «قتاده» منظور اين است كه: اگر چنين كنيم، در رنج و سختى عذاب گرفتار آمده ايم.

و به باور پاره اى ديگر از مفسران پيشين، در اين صورت ديوانه خواهيم بود.

در آيه شريفه، پندار بى اساس وزشت اين قوم - كه باعث شده است تا پيامبران را دروغگو شمارند - ترسيم شده و آن اين است كه: آن جامعه تيره بخت و تاريك انديش مى پنداشت كه كار بزرگ و خطير رسالت، نه كار يك انسان و در صلاحيت او، كه كار يك گروه توانمند و متشكل و پراقتدار است؛ چرا كه دريافت وحى و رساندن پيام خدا به مردم و به دوش كشيدن بار گران رسالت در توان يك نفر نيست؛ به ويژه كه نه داراى زر باشد و نه زور و فريب.

در آيه بعد مى افزايد:

أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا

آيا از ميان ما تنها او بر اين كار برگزيده شد و پيام خدا به او فرود آمد؟

روشن است كه پرسش انكارى است و آنان مى خواهند رسالت صالح را انكار نموده و به پندار ابلهانه خويش او را دروغگو جا زنند.

بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ

نه، اين گونه نيست كه او پيام آور خدا باشد، ما نخواهيم پذيرفت، بلكه از ديدگاه ما او عنصرى دروغگو و سرمست و متكبر است و در انديشه هوس هاى خويش مى باشد.

آنچه آمد پندار تاريك انديشان در برابر انديشه هاى آسمانى و انسان ساز صالح بود، امّا خداى فرزانه مى فرمايد:

سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ

فرداى قيامت كه سر از گورهاى خويش بردارند خواهند فهميد كه دروغگوى هوسباز كيست؟

آيه شريفه با سيماى هشدار و تهديد آمده و منظور اين است كه: فرداى قيامت كه عذاب خدا گريبانشان را گرفت، آن گاه در خواهند يافت كه پيامبر ما دروغگوست و در خور اين گونه برخورد ظالمانه است، يا كسانى كه حق را نپذيرفتند و ايمان نياوردند؟ كدام يك دروغ پرداز و هوسباز و سركش هستند؟

سند درستى دعوت صالح

آن گاه به ترسيم سند صداقت و نشان درستى دعوت توحيدى و آسمانى صالح پرداخته و مى فرمايد:

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ

ما به پيامبر خويش، صالح پيام داديم كه ما ناقه را براى آزمايش و امتحان به سوى اين مردم گسيل مى داريم و تو در انتظار پايان كار آنان باش و صبر و شكيبايى پيشه كن.

منظور از فرستادن «ناقه»، عبارت از پديد آوردن آن به عنوان اعجاز و سندى براى صداقت رسالت و درستى دعوت صالح است؛ چرا كه مردم روزگار او با شنيدن سخنان او به عنوان پيام آور خدا، از او سندى براى ادعايش طلب كردند و به او پيشنهاد نمودند كه در مقام رسالت و نبوت از خدا بخواهد كه در دَم، شترى از دل صخره و كوه پديد آورد، و خداى فرازنه نيز در برابر درخواست صالح و به منظور آزمون مردم و اتمام حجت بر آنان و از ميان بردن هر نوع بهانه جويى خواسته پيامبرش برآورد.

به نظر مى رسد در آيه شريفه تقديرى هست و منظور اين است كه: قوم صالح بر او سخت گرفته و از او خواستند تا براى اثبات درستى دعوت خويش از كوهى كه در كنار شهرشان بود و از كنار آن چشمه آبى مى جوشيد، شترى به قدرت پروردگار خويش بيرون آورد، و آن شتر با خصوصيات ويژه اى كه آنان وصف مى كردند، پس از پديد آمدن از شكم كوه بچه اى بياورد و آن گاه در كنار چشمه قرار گيرد و پس از خوردن آب بسيار باز گردد و آنچه از آب خورده است، همه را به صورت شير به آنان تحويل دهد.

در برابر تقاضاى آنان بود كه خداى فرزانه به پيامبرش پيام داد كه ما چنين ناقه اى پديد خواهيم آورد و آن را وسيله اى براى آزمون آنان قرار خواهيم داد.

در ادامه آيه مى افزايد:

فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ

پس در مورد آنان در انتظار فرمان خدا باش.

به باور پاره اى منظور اين است كه: پس تو اى پيامبر ما! مراقب آنان باش كه چه مى كنند و در برابر اذيت و آزارى كه از سوى آنان به تو مى رسد، شكيبايى پيشه ساز تا فرمان عذاب فرا رسد و آنان به كيفر كردار زشت و ظالمانه خود برسند.

و مى افزايد:

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ

و نيز به آنان خبر ده كه آب چشمه جوشان آن شهر بايد ميان آنان و آن شتر ماده و بچه اش تقسيم گردد؛ به گونه اى يك روز آب آن چشمه براى مردم شهر اختصاص يابد و روز ديگر براى آن موجود شگفت انگيز كه وسيله اى براى آزمون آنان و نشانه اى از نشانه هاى قدرت خداست.

كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ

و هر كدام از آن ها در نوبت خود بايد كنار چشمه آب حضور يابد و از آب بهره گيرد و ديگرى به آنجا نزديك نشود.

«مجاهد» در اين مورد مى گويد: آن قوم هر گاه آن شتر از كنار چشمه دور مى شد، اگرچه نوبت آنان نبود، به چشمه نزديك مى شدند و از آب بهره مى گرفتند و هر گاه شتر مى آمد آب را رها كرده و از شير شتر مى نوشيدند.

سرانجام آن قوم در آزمونى كه برايشان پيش آمده بود، امتحان بدى دادند و بر خلاف عهدها و پيمان هاى خويش به از پاى در آوردن آن شتر و آن وسيله آزمون آماده شدند.

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ

پس آنان رفيق خود را ندا دادند كه چه نشسته اى برخيز و كار را يكسره كن! و او نيز گام به پيش نهاد و ناقه صالح را با بيرحمى و شقاوت هدف قرار داد و پى كرد.

با اين بيان آنان نقشه حذف و كشتن ناقه را كشيده و از پى آن يكى از اشرار و تيره بخت ترين هاى قوم، به نام «قدار» - كه براى انجام اين جنايت آماده شده بود - گام به پيش نهاد و خود را گستاخانه به ناقه رسانيد و آن را پى كرد.

پاره اى آورده اند كه آن عنصر پليد در زير صخره اى كمين كرد و تيرى به سوى آن رها كرد كه بر اثر آن ساق پاى آن حيوان هدف قرار گرفت و به زمين درغلتيد و آن گاه با شمشيرى برّان بر آن يورش برد و پس از قطع پاى آن، شرايط بحران زايى پيش آورد...

در نهمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ

اينك بنگريد كه عذاب من و هشدارهايم براى آنان چگونه بود؟

و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ

و ما خروشى سهمگين را بر آن گناهكاران و ظالمان فرستاديم، و همه آنان بسان گياه خشكيده و در هم شكسته اى - كه دامداران براى دامها و گوسفندان خويش در قرارگاه آنها مى ريزند - درآمدند.

به باور «عطا» يكى از مفسران پيشين، منظور از آن خروش آسمانى، خروش جبرئيل بود؛ امّا به باور پاره اى ديگر منظور از آن، عذاب خدا بر آن جامعه تجاوزكار است.

«ابن عباس» مى گويد منظور آيه اين است كه سرانجام پس از طنين انداز شدن آن خروش آسمانى تمامى آنان مردند و بسان چوب هاى خشك در زمين پخش و پراكنده شدند.

امّا از ديدگاه «سعيد بن جبير» آنان پس از فرود عذاب به صورت گرد و خاكى درآمدند كه از ديوار فرو مى ريزد و باد بر آن مى وزد و آ ن را به صورت گردباد به حركت درمى آورد.

/ 43