بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 1 . اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ. 2 . وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ. 3 . وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ. 4 . وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ. 5 . حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ. 6 . فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ. 7 . خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ. 8 . مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ. 9 . كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ. 10 . فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ. ترجمه به نام خداوند بخشاينده مهربان 1 - رستاخيز نزديك شد و ماه شكافت. 2 - و اگر [شرك گرايان و حق ناپذيران ] نشانه اى [از نشانه هاى ما را ]بنگرند، روى مى گردانند و [حق ستيزانه ] مى گويند: [اين ] افسونى است هميشگى. 3 - و [ستمكاران، رسالت پيامبر را] دروغ شمردند و از هواهاى دل خويش پيروى نمودند؛ و هر كارى [سرانجام ] در جاى [شايسته ]خود قرار خواهد گرفت. 4 - و بى گمان از خبرها[ى جامعه هاى گذشته ] آنچه كه در آن ها مايه باز ايستادن [و هشدارپذيرى ] است براى آنان آمده است، 5 - حكمتى است رسا [و گويا]؛ امّا هشدارها [براى ستمكاران ]سودى نمى بخشد. 6 - بنابراين [اى پيامبر!] از آنان روى گردان؛ [و] روزى را [به ياد آور ]كه آن فراخواننده، [مردم را] به چيزى ناشناخته فرا مى خواند؛ 7 - در حالى كه چشمان آنان [از شدت ترس ] فرو افتاده، از گورها سر برون مى آورند، چنان كه گويى ملخ هايى پراكنده اند؛ 8 - آنان به سوى آن فراخواننده شتابان پيش مى آيند، [و] كفرگرايان مى گويند: اين روز سختى است. 9 - پيش از اينان جامعه نوح [نيز پيام آوران ] را دروغگو شمردند، و بنده [شايسته ] ما را دروغ پرداز انگاشتند، و گفتند: [او] ديوانه است! 10 - پس [از آن حق ستيزى و بيداد، نوح ] پروردگارش را خواند كه: [پروردگارا،] من مغلوب شده ام، پس داد مرا [از اين بيدادگران سياهكار] بستان. نگرشى بر واژه ها اقتربت: بسيار نزديك شد. اين واژه به مفهوم مبالغه در نزديك شدن آمده است؛ درست نظير «اقتدار» كه به مفهوم مبالغه در قدرت و توانايى و كسب آن آمده است... اهواء: اين واژه جمع «هوا» به مفهوم رقت قلب و خواهش دل و ميل طبيعى آمده است؛ نظير لطافت هواى فضا. با اين بيان هوى، يهوى، به مفهوم ميل كرد و ميل مى كند، آمده است. مزدجر: به مفهوم چيزى كه مى تواند باعث باز ايستادن از ستم و گناه گردد، و مايه هشدارپذيرى و دورى از زشتى ها شود، آمده است. نكر: دوواژه «نُكر» و «منكر» به مفهوم ناشناخته اى كه فطرت انسان آن را نمى پذيرد و به رسميت نمى شناسد، آمده است. اصل اين واژه از ريشه «انكار»، كه در برابر «اقرار» است، برگرفته شده است. اجداث: جمع «جدث» به مفهوم گور آمده، و «جدف» نيز به همين معنا مى باشد. مُهطعين: از ريشه «اهطاع» به مفهوم تند رفتن، سرعت گرفتن و شتاب گرفتن آمده است. تفسير روز سر برآوردن از گورها در آخرين آيات سوره مباركه «نجم» سخن از رستاخيز و مراحل گوناگون آن بود، به همين جهت اين سوره نيز از بحث رستاخيز و نزديك شدن آن پيام دارد و در نخستين آيه آن مى فرمايد: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ رستاخيز نزديك شد و آن لحظه و ساعتى كه همه جانداران و پديده ها به پايان راه خويش رسيده و جان به جان آفرين تسليم مى نمايند و آن گاه رستاخيز برپا مى گردد، نزديك مى شود؛ بنابراين پيش از فرا رسيدن آن آماده شويد. وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و ماه از هم شكافت. «ابن عباس» آورده است كه گروهى از حق ستيزان و محافظه كاران مكه بر گرد پيامبر گرد آمدند و گفتند: اگر به راستى پيام آور خدا هستى، ماه را براى ما دو نيم كن تا به تو ايمان آوريم. پيامبر پرسيد: اگر چنين شود به راستى به خداى يكتا و قدرت بى كران او ايمان خواهيد آورد و حق را خواهيد پذيرفت؟ پاسخ دادند: آرى، چرا نه؟ آن شب كه آنان اين درخواست را نزد پيامبر طرح كردند، شب چهاردهم ماه بود و ماه به صورت «بدر» كامل در برابر ديدگان خودنمايى مى كرد. پيامبر گرامى رو به بارگاه خدا آورد كه: پروردگارا، آنچه را آنان مى خواهند به قدرت خويش به آنان بنمايان تا حجت تمام گردد و حق طلبان از باطل گرايان و اصلاح ناپذيران بيشتر بازشناخته شوند. درست در آن لحظه بود كه ماه از هم شكافت و در برابر چشمان بهت زده آنان به دو نيم تقسيم گرديد و پيامبر آنان را با نام و نشان فرياد زد كه اينك بنگريد و به پديدآورنده ماه و خورشيد ايمان آوريد! «ابن مسعود» در اين مورد آورده است كه: زمان پيامبر گرامى يك بار ماه شكافته شد و به دو نيم تقسيم گرديد و آن حضرت به ما فرمود: هان اى بندگان خدا! بنگريد و گواهى دهيد كه ماه شكافته شد.(99) و نيز از همو روايت شده است كه: به آن خدايى كه جانم در كف قدرت اوست، سوگند كه كوه حرا را ميان دو نيمه ماه ديدم. و نيز از «جبير بن مطعم» آورده اند كه: در روزگار پيامبر بود كه ماه شكافته شد و به دو نيم تقسيم گرديد و هر يك از دو نيم آن گويى بر سر يكى از اين دو كوه ديده شد. امّا گروهى از مردم به سركردگى ابوجهل به جاى حق پذيرى و ايمان، فرياد برآوردند كه: محمد (ص) ما را افسون كرده است. يكى از آن ميان فرياد كشيد كه: ابوجهل! اگر او شما را افسون كرده، همه مردم را كه افسون نكرده و همه مى نگرند كه ماه شكافته شد. رويداد شگفت انگيز «شق القمر» رويداد شگفت انگيز «شق القمر» يا اين معجزه بزرگ پيامبر گرامى را گروه بزرگى از ياران و معاصران آن رويداد عجيب، روايت كرده اند كه مشهورترين آنان عبارتند از: 1 - عبدالله بن مسعود، 2 - انس بن مالك، 3 - حذيفه، 4 - عبدالله، فرزند عمر، 5 - عبدالله بن عباس، 6 - جبير، فرزند مطعم، 7 - عبدالله بن عمرو... مفسران نيز همين روايت و ديدگاه را تأييد كرده اند، امّا «ابن عطا» از پدرش در اين مورد روايت مى كند كه منظور آيه شريفه اين است كه: ماه به زودى شكافته مى شود، نه اين كه شكافت. اين ديدگاه از «حسن» نيز روايت شده است، امّا «بلخى» آن را نفى مى كند، چرا كه مسلمانان بر اين رويداد گواهى داده و بر همين تفسير هم اجماع كرده اند؛ از اين رو به ديدگاه پاره اى همانند «عطا» نبايد توجه كرد و در شكافته شدن ماه به قدرت خدا و خواست پيامبر نمى توان ترديد نمود. افزون بر اين، شهرت «شق القمر» در ميان ياران پيامبر به گونه اى است كه ديدگاه مخالفت در اين مورد طرفدارى ندارد. و اين پندار پاره اى كه: اگر ماه شكافته مى شد، اين رويداد بر دانشوران و عالمان گيتى مخفى نمى ماند، حرف درستى نيست؛ چرا كه ممكن است به دليل پوشيده بودن ماه به وسيله ابر در مناطق مختلف، يا موانع ديگرى از نظر بسيارى نهان مانده باشد. به علاوه از آن جايى كه اين رويداد بزرگ در شبانگاه روى داد، ممكن است مردم در بسيارى از مناطق گيتى در خواب بوده و آن رويداد را نديده باشند. افزون بر اين، همه مردم در انديشه رويدادهاى جوى و در فكر نگرش دقيق به آسمان ها و پديده هاى گوناگون جوى نيستند تا اين رويدادها و چيزهايى، نظير سقوط ستارگان يا پاره اى از اجرام و اجسام و شهاب ها را بنگرند و بيشتر مردم از اين رخدادها غافل هستند. نكته ديگر در اين مورد اين است كه: خداى فرزانه خبر نزديك شدن رستاخيز را با شكافته شدن ماه اعلام مى دارد كه اين خود دليل ديگرى بر درستى ديدگاه مشهور و معروف در مورد رخ دادن اين معجزه بزرگ است، چرا كه شكافته شدن ماه از نشانه هاى رسالت پيامبر اسلام است و ظهور آن بزرگوار و فرود قرآن بر قلب پاك او و دعوت او از جهانيان به يكتاپرستى و توحيدگرايى و ايمان از نشانه هاى نزديك شدن روز سهمگين رستاخيز است.(100) در آيه دوم قرآن شريف در بيان حق ستيزى و كينه توزى و اصلاح ناپذير سران شرك و بيداد و حسادت ورزى و هواپرستى آنان مى فرمايد: وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا اين حق ناپذيران هنگامى كه نشانه و معجزه اى ببينند كه بر درستى دعوت آسمانى پيامبر ما گواهى مى دهد، به جاى حق پذيرى و ايمان، روى برتافته و به انگيزه حسادت ورزى و كينه توزى به بافتن نارواها روى مى آورند. وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ و آن گاه مى گويند: اين كار محمد (ص) افسون و جادويى است عجيب و هميشگى! به باور پاره اى از جمله «ضحاك»، «قتاده» و «ابوالعاليه» منظور اين است كه: و مى گويند: اين جادو و افسونى سخت است كه بر همه افسون ها برترى دارد. منظور از واژه «مستمر» در اين جا عبارت از تاب دادن ريسمان و سخت و استوار و گسست ناپذير تابيدن آن است. با اين بيان منظور آنان اين بود كه: اين كار پيامبر ديگر افسونى بسيار استوار و نيرومند و دندان شكن است؛ به گونه اى كه همه را به رسالت و دعوت آسمانى او قانع مى سازد. امّا به باور «مجاهد» اين واژه از «مرور» به مفهوم گذشتن آمده و منظور اين است كه: اين افسون پيامبر مى رود و نابود مى شود و ماندگار نخواهد بود. از ديدگاه برخى، از آن جايى كه ماه شكافته شد و شرك گرايان و حق ناپذيران گفتند: محمد (ص) ما را افسون كرد، خداى فرزانه فرمود: و اگر آنان آيه و معجزه اى نيز بنگرند، روى برمى تابند و از گواهى كردن آن و ايمان آوردن به خداى آن سر باز مى زنند. «زجاج» بر اين انديشه است كه: اين آيات به روشنى نشانگر آن است كه ماه شكافته شده و معجزه بزرگ «شق القمر» پديدار گرديده است. از ديدگاه مؤلف نيز اين آيه نشانگر شكافته شدن ماه و پديدار گرديدن معجزه بزرگ پيامبر است، چرا كه خداى فرزانه روشنگرى مى كند كه اين نشانه و معجزه به صورت خارق العاده و در چهره اعجاز رخ گشوده است. و اين بدان جهت است كه پيامبر براى اثبات حقانيت دعوت خويش نياز به معجزه و نشانه اى آشكار دارد تا مردم با نظاره بر آن درستى دعوت او را دريابند. ... با اين بيان، اين آيات به روشنى بيانگر شكافته شدن ماه و پديدار گرديدن اعجاز بزرگ پيامبر است، نه در مقام بيان و برشمردن نشانه هاى نزديك شدن رستاخيز، چنانكه پاره اى پنداشته اند. در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد: وَ كَذَّبُوا و رسالت پيامبر را دروغ انگاشتند و تكذيب كردند و معجزه اى را هم كه سند صداقت و دليل رسالت آن حضرت بود، دروغ شمردند. وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ و از هواهاى دل خويش پيروى نمودند. به بيان ديگر شرك گرايان هواى دل خويش و آنچه را شيطان براى آنان آراسته بود پيروى نمودند و بر باطل و بيدادى كه بر آن بودند، تعصب ورزيده و پافشارى كردند. وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ و هر كارى را قرارگاهى است و سرانجام هر كارى در جايگاه و بستر شايسته خود قرار خواهد گرفت. به بيان يكى از مفسران پيشين، منظور اين است كه: خير و خوبى و نيكى به نيكوكاران باز مى گردد و شرّ و بيداد و ثمره آن به ستمكاران و شرارت پيشگان. با اين بيان هر كار شايسته و زيانبارى كه از دست خوبان و بدان صادر مى شود، ثابت و ماندگار خواهد بود تا به انجام رسان آن باز گردد و او به بهشت پرطراوت خدا و يا آتش شعله ور دوزخ - به پاداش و كيفر كارش - درآيد. به باور «كلبى» منظور اين است كه: براى هر كارى حقيقتى است كه آنچه از آن مربوط به دنيا مى باشد، سرانجام در دنيا پديدار مى گردد و آنچه از آن در ارتباط با سراى آخرت است، به زودى در آنجا شناخته خواهد شد. در ادامه آيات مى افزايد: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ بى گمان از خبرها و پيام هاى پيامبران و كتاب هاى آسمانى براى كفرگرايان و ظالمان - به اندازه اى كه مايه هشدارپذيرى و بازايستادن آنان از ستم و زشتى باشد - به آنان رسيده است. به بيان روشن تر منظور اين است كه: براى بيدارى و هشيارى و حق پذيرى شرك و استبدادى كه با قرآن و آورنده آن به ستيز پرداخته و مانع هدايت مردم است، از سرگذشت تكاندهنده ظالمان و حق ناپذيران اخبارى رسيده است كه براى هشدارپذيرى آنان كافى باشد و آنان را از شرك و بيداد و پيكار با شناخت و فرهنگ باز دارد؟ آن گاه بيدرنگ به آن سرمايه هدايت و نجات انگشت مى گذارد و مى فرمايد: حِكْمَةٌ بالِغَةٌ اين آيات روشنگر و بيداركننده حكمتى است رسا و گويا و مفاهيم و معارفى است بلند و انسان پرور. به بيان ديگر اين حكمت رسا و گويا، قرآن شريف و معارف و فرهنگ باعظمت آن است كه در اوج كمال و معنويت است و براى هدايت بشر كارآيى دارد و بسنده است. فَما تُغْنِ النُّذُرُ امّا اين هشدارها براى حق ناپذيران و تعصب ورزان سودبخش نيست. واژه «نُذُر» جمع «نذير» به مفهوم هشداردهنده و بيم رسان آمده، و به باور پاره اى از مفسران منظور اين است كه: با روى گردانى كفرگرايان از وحى و رسالت و دروغ شمردن دعوت هاى آسمانى پيامبر خدا از سوى آنان، چه چيزى پيام آوران را سود مى بخشد؟ از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه: پيام آورانى كه به سوى جامعه ها آمدند، بدان دليل كه كفرگرايان و حق ستيزان از دعوت آسمانى آنان پيروى نكرده و با آنان به مخالفت برخاستند و در خور عذاب شدند، پيامبران نتوانستند عذاب خدا را از آنان دور سازند. گفتنى است كه پاره اى «نُذُر» را به مفهوم آيات هشداردهنده و بيم رسان معنى كرده اند. در ششمين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و مى فرمايد: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ پس اكنون كه كفرگرايان و اصلاح ناپذيران بر آن نيستند كه حق را بپذيرند، تو نيز از آنان روى بگردان و آنان را به حال خود واگذار و در برابر بى خردى و نادانى آنان به مقابله برنخيز. يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْ ءٍ نُكُرٍ و روزى را به ياد آور كه آن دعوت كننده الهى مردم را به چيزى ناشناخته فرا مى خواند. واژه «نُكر» به پديده و رويداد ناشناخته و زشت و ظالمانه گفته مى شود كه بى سابقه است و به همان دليل هم مورد انكار قرار مى گيرد. در مورد واژه «داعى» يا فراخواننده، ديدگاه ها متفاوت است: 1 - به باور «مقاتل»، يكى از مفسران پيشين، منظور از دعوتگر مورد نظر آيه شريفه «اسرافيل» است كه بر روى صخره و قله اى در بيت المقدس ايستاده و مردم را به سوى رستاخيز فرا مى خواند... 2 - امّا به باور پاره اى ديگر، اين دعوتگر و فراخواننده، مردم را به سوى آتش دوزخ فرا مى خواند تا گناهكاران و اصلاح ناپذيران به كيفر گناه و بيدادشان برسند. در ادامه آيات در روشنگرى بيشترى در همين مورد مى فرمايد: خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ در حالى كه چشم هاى آنان از شدت ترس و هراس فرو افتاده است... در اين فراز بدان دليل از چشم ها به فرو افتادگى و خضوع و خشوع وصف مى گردد، كه نشان عزت و سرفرازى و يا ذلت و خوارى انسان را مى توان در نگاه او ديد و دريافت كه درون او چه خبر است. يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ از گورهاى خويش سر بر مى آورند؛ چنان كه گويى ملخ هايى كه پراكنده اند، بدون هدف به هر سو مى دوند. به بيان روشن تر منظور آيه اين است كه: آنان در روز رستاخيز در حالى كه چشم هايشان از شدت هراس و وحشتِ رويدادهاى سهمگين رستاخيز فرو افتاده است، از گروهاى خويش سر بر مى آورند و به صورت درهم و برهم و پراكنده و موج آسا و بدون هدف به هر سمت و سو مى دوند. «حسن» در اين مورد مى گويد: ملخ ها در تاريكى شب، زمينگير مى گردند و همان نقطه اى كه هستند به زمين يا ديوار و درخت مى چسبند و حركت نمى كنند تا خورشيد برآيد، امّا با برآمدن آفتاب به حركت آمده و پراكنده مى شوند. با اين بيان مى توان گفت منظور اين است كه: مردگان در گورهاى خويش ساكت و آرام هستند، امّا آن گاه كه با دعوت الهى و فرارسيدن رستاخيز از دل خاك سر بر مى آورند، به حركت مى آيند و بى هدف پراكنده مى شوند. امّا به باور پاره اى، بدان دليل قرآن شريف بيرون آمدن مردگان از گورهايشان در آستانه رستاخيز را به پراكنده شدن انبوه انبوه ملخ تشبيه مى كند كه آنان نيز به صورت انبوه انبوه از گورها سر بر مى آورند. از آيه شريفه اين نكته ظريف نيز دريافت مى گردد كه انگيزش انسان در روز رستاخيز با همين جسم و اين پيكر خواهد بود، نه به صورت انگيزش روح ها و جان ها؛ چرا كه در گورها همين جسم ها خفته اند و زمانى كه قرآن روشنگرى مى كند كه آنان ملخ وار از گورهاى خويش سر بر مى آورند، نشان مى دهد كه رستاخيز و معاد جسمانى خواهد بود، نه روحانى. آن گاه مى افزايد: مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ پس از سر برآوردن از گورها، با دعوت و فراخوان فرشتگان، از شدت هراس به سوى صاحب صدا مى شتابند. «قتاده» مى گويد: پس از برخاستن از آرامگاه ها به سوى دعوت كننده روى مى آورند. «ابن عبيده» بر آن است كه: براى پاسخگويى به دعوت فرشتگان به سوى آنان مى شتابند. از ديدگاه گروهى منظور اين است كه: با شنيدن صداى دعوتگران از گورها برمى خيزند و گردن ها را مى كشند تا صاحب صدا را ببينند. يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ و كفرگرايان مى گويند: راستى كه امروز روز سخت و سهمگينى است. به باور مفسران اين سه آيه بيانگر يك پيام و يك واقعيت است كه از «فتولى عنهم» آغاز و با «هذا يوم عسر» پايان مى يابد و در تفسير آنها ديدگاه ها متفاوت است: 1 - از ديدگاه گروهى منظور اين است كه: هان اى پيامبر ما! آن روزى كه فرشتگان دعوت كننده در آستانه رستاخيز اين كفرگرايان و ظالمان را براى حسابرسى فرا مى خوانند و آنان به سوى تو مى شتابند تا شفاعت شان كنى، تو از آنان روى بگردان و مپذير؛ درست همان گونه كه اينك در دنيا از دعوت آسمانى و اصلاحى تو روى بر مى تابند و حق را نمى پذيرند. 2 - امّا به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: هان اى پيامبر! روزى كه دعوت كننده روز رستاخيز اين كفرگرايان و اصلاح ناپذيران را فرامى خواند و آنان عذاب خدا را مى نگرند كه بر آنان فرود مى آيد، از آنان رو بر تاب... 3 - برخى مى گويند پيام آيه هاى سه گانه اين است كه: اين كفرگرايان و ظالمان در روز رستاخيز با فراخوان فرشتگان، بسان ملخ هاى پراكنده و بى هدف، پس از بيرون آمدن از گروه ها به سوى آنان مى شتابند و مى گويند: راستى كه امروز روز بسيار دشوارى است، آرى، آن روز تو اى پيامبر، از آنان روى برتاب. 4 - امّا از ديدگاه «حسن منظور اين است كه: پس اى پيامبر! از آنان روى گردان و روزى را به ياد آور كه فرشتگان فراخوان مى خوانند... فرازى از سرگذشت قوم نوح در آيات پيش، قرآن شريف مردم را به توحيد و تقوا و انجام كارهاى شايسته و حسابرسى روز رستاخيز توجه داد، اينك پس از آن هشدار و بيم رساندن به كفرگرايان و ظالمان، به ترسيم گوشه اى از سرگذشت جامعه هاى پيشين مى پردازد و مى فرمايد: كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ هان اى پيامبر! پيش از كفرگرايان و اصلاح ناپذيران مكه كه دعوت تو را دروغ مى انگارند، قوم نوح نيز وحى و رسالت را دروغ شمردند. فَكَذَّبُوا عَبْدَنا آرى، آنان بنده شايسته و راستگوى ما، نوح را - كه از سوى ما برانگيخته شده و پيام ما را براى آنان مى خواند - تكذيب كردند؛ وَ قالُوا مَجْنُونٌ و گفتند: او مردى است كه مغزش آسيب ديده و ديوانه شده است. وَ ازْدُجِرَ آن گاه با انواع شگردها و شكنجه ها و دروغ پردازى ها و نسبت هاى ناروا و نواختن مارك هاى گوناگون بر او و دعوت توحيدى و اصلاحى اش اورا آزردند. به باور پاره اى منظور اين است كه: و با ارعاب و تهديد، آن حضرت را ناراحت ساختند. درست نظير تهديد ددمنشانه اى كه از آنان در آيات ديگر آمده است كه مى گفتند: هان اى نوح! اگر دست از دعوت و ارشاد خويش برندارى، تو را سنگباران خواهيم كرد. آن گاه مى افزايد: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ هنگامى كه نوح از حق پذيرى آنان نوميد گرديد، رو به درگاه خدا كرد و گفت: پروردگارا، اين گروه خودكامه و ددمنش نه در پرتو منطق و دليل و برهان، بلكه زورمدارانه بر من چيره شده اند؛ پس داد مرا از آنان بستان! آيه شريفه، روشنگر اين نكته است كه انسان هاى درست انديش و پرواپيشه - با روى آوردن ظالمان و اصلاح ناپذيران به زشت گويى و به كار بردن واژه هاى ناروا، بايد از آنان روى برتابند و شكايت آنان را به خدا برند، و در پاسخ آنان به زشت گويى روى نياورند. پرتوى از آيات در آيات روشنگر و هشداردهنده اى كه گذشت، از روز رستاخيز به روز «دشوار» تعبير مى گردد، چرا كه آن روز به راستى روزى سخت، سهمگين، هراس انگيز و بسيار دشوار است، و دلايل اين دشوارى عبارتند از: 1 - قرآن نشانگر آن است كه در روز رستاخيز كارنامه هر انسانى را، كه هر آنچه در زندگى انجام داده است، از نيك و بد، زشت و زيبا، جالب و نفرت انگيز، افتخارآميز و شرم آور، آشكار و نهان، همه و همه در آن نوشته شده است، آن را به دست و يا گردن او مى افكنند و او به حسرت و افسوسى جانكاه گرفتار مى شود كه مى گويد: اى واى بر من...(101) با اين وصف، آيا آن روز، روز دشوارى نيست؟ 2 - قرآن نشانگر آن است كه روز رستاخيز روز ظهور و حضور عمل انسان است. آن روز نه تنها گزارش و صورت كارها، كه خود اعمال تجسم مى يابد و حاضر مى شود؛ به گونه اى كه اگر انسانى به اندازه ذره اى نيكى انجام داده و در دل سنگ و صخره و در گوشه اى از آسمان ها و يا گوشه اى از زمين نهفته است، خدا آن را حاضر مى سازد تا پاداش و كيفر دهد! آيا با اين وصف، آن روز روز دشوارى نيست؟(102) 3 - قرآن نشانگر آن است كه آن روز، روز پشيمانى و ندامت و حسرت است و گناهكاران و اصلاح ناپذيران در دنيا خواهان آن هستند كه به آنان اجازه بازگشت به دنيا داده شود تا بتوانند توبه كنند و حقوق مردم را باز پس دهند و بيدادها و جنايت ها را به گونه اى جبران كنند و خود را از عذاب هولناك برهانند! با اين وصف، آيا آن روز روز دشوارى نيست.(103) 4 - قرآن نشانگر يك سلسله رويدادها و تحولات سهمگين در آستانه رستاخيز است؛ به گونه اى كه خردمندان و خردورزان از شدت وحشت، مست و جن زده به نظر مى رسند و از خود بيگانه مى گردند و خويشتن را گويى از ياد مى برند، چرا كه عذاب خدا سهمگين است. با اين وصف آيا آن روز، روز دشوارى نيست؟(104) 5 - قرآن نشانگر آن است كه در روز رستاخيز نه كسى مى تواند بار گناه ديگرى را به دوش كشد و نه او را نجات دهد؛ نه تاوان و عوض پذيرفته مى شود و نه كسى مى تواند ديگرى را يارى كند و نه پارتى و واسطه اى كارايى دارد.(105) آيا چنين روز و شرايطى دشوار نيست؟ 6 - قرآن نشانگر آن است كه در روز رستاخيز چنان وحشت و هراسى رگ هاى گناهكاران و ظالمان و استبدادگران را لبريز مى كند كه براى نجات خويش از كيفر و عذاب جنايت هاى شرم آور خويش، حاضر مى شوند كه كاش مى شد قدرت و شوكت، زرق و برق، دبدبه و كبكبه، زن و فرزند، دوست و خويشاوند، هر چه داشتند و در دنيا به انحصار خويش درآوردند، همه را بدهند و نجات يابند!(106) چرا كه با عذاب هراس انگيز و وصف ناپذيرى روبه رو مى گردند! با اين وصف، آيا آن روز روز دشوارى نيست. بارخدايا، از آن روز سهمگين به تو پناه مى بريم؛ به عزت و حكمت وصف ناپذيرت سوگند خودت از سر لطف و مهر ما را پناه ده!