26 . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ. 27 . ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَ آتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ. 28 . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. 29 . لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ. ترجمه 26 - و بى گمان ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و نبوت و كتاب [آسمانى ] را در ميان نسل آن دو قرار داديم؛ آن گاه پاره اى از آنان راه يافته و بسيارى از آنان [نيز] نافرمانند. 27 - سپس از پى [آنان، ديگر] پيام آورانمان را بر راه و روش آنان فرستاديم و عيسى، پسر مريم را از پى [آنان ] گسيل داشتيم، و انجيل را به او داديم و در دل هاى كسانى كه از او پيروى نمودند مهر و رحمتى قرار داديم؛ و رهبانيتى كه آن را بدعت نهادند، ما آن را براى آنان مقرر نداشتيم، امّا [آنان، آن را] در جهت خشنودى خدا [به هم بافتند] با اين وصف، آن را آن گونه كه شايسته رعايت آن است احترام نكردند؛ پس به كسانى از آنان كه ايمان آوردند پاداش [كار]شان را داديم؛ و بسيارى از آنان [نيز ]نافرمانند. 28 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد، و به پيامبرش [به راستى ] ايمان بياوريد، تا [خدا] از رحمت خود دو بهره به شما ارزانى دارد و برايتان نورى قرار دهد كه با آن [در راه حق و عدالت ] گام سپاريد و شما را بيامرزد؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. 29 - [آرى، او اين پاداش را برايتان مقرر داشته است ] تا اهل كتاب [كه به محمد (ص) ايمان نياورده اند] بدانند كه بر [رسيدن ] به چيزى از فزون بخشى خدا توانايى ندارند و [نيز دريابند] كه بخشش به دست خداست؛ آن را به هر كس كه بخواهد ارزانى مى دارد؛ و خدا داراى فزون بخشى [و فضل ] شكوهبارى است. نگرشى بر واژه ها قفنيا: اين واژه از ماده «قفا» به مفهوم چيزى است كه از پى چيز ديگرى بيايد؛ و به آخر شعر نيز بدان جهت «قافيه» مى گويند كه پشت سر هم آمده و همانند است. رهبانية: اين واژه از «رهبه» به مفهوم ترس و بيم گرفته شده و در آيه منظور عبادت و پرستش ويژه اى است كه مسيحيان آن را ساختند. از پيامبر آورده اند كه فرمود: لا رهبانية فى الاسلام، در اسلام رهبانيت و ترك دنيا و رها ساختن زندگى عادلانه و عمران و آبادانى زمين و زمان و دل ها و جان ها نيست.(222) ابتداع: ساختن و پرداختن كارى است كه نوظهور است و نمونه ندارد. واژه «بدعت» نيز - كه پرداختن كارى در جهت خلاف راه و رسم عادلانه و انسانى پيامبر و سبك و سيره اوست - از همين ماده است. كفل: به مفهوم بهره و نصيب آمده است. و بر «گليم» يا زين اسب نيز بدان جهت به كار مى رود كه سوار در سوارى بر روى آن بهره مى برد. تفسير پروا و ايمان راستين و نقش اوج بخش آن ها در آيات پيش سخن از آمدن پيامبران و هدف هاى بلند و شكوهبار وحى و رسالت بود، اينك خداى فرزانه در پيوند دادن داستان نوح و ابراهيم و اصل آمدن پيامبران و فرود كتاب هاى آسمانى مى فرمايد: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ و به يقين ما نوح و ابراهيم را براى ارشاد و هدايت مردم فرستاديم. آمدن نام اين دو پيامبر بزرگ، به خاطر فضيلت آن دو، و بدان دليل است كه پدر پيامبران بودند. وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ و در نسل و تبار آن دو نبوت و كتاب را قرار داديم. آن گاه در مورد فرزندانشان مى فرمايد: پس گروهى از فرزندان آنان به سوى حق و فضيلت راه يافته و گروهى نيز به نافرمانى و بيداد گام سپردند. سپس مى افزايد: فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ آن گاه به دنبال آنان پيام آوران ديگر خود را گسيل داشتيم و هر كدام را به سوى جامعه و مردمى روانه ساختيم تا راه توحيد و تقوا را برايشان ترسيم نمايند. سپس مى افزايد: ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا آ ن گاه از پى آنان پيامبران ديگر خودرا به سوى جامعه ها گسيل داشتيم تا راه توحيد و تقوا را برايشان ترسيم كنند. وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ پس از آنان عيسى، فرزند مريم را فرستاديم. وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ و كتاب آسمانى انجيل را به او داديم. وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً و در دل هاى كسانى كه از او پيروى نمودند و راه و رسم آسمانى اش را گام سپردند رأفت و مهرى قرار داديم و ياران و پيروانى بر گردش حلقه زدند. قرآن شريف مهر و رحمت، يا رأفت و رحمت را بدان دليل به خدا نسبت مى دهد كه آفريدگار دل ها و جان ها و مهر و رحمت است؛ و با اينكه اين دو وصف كار خداست، پيروان عيسى را به آن ها وصف مى كند، چرا كه آنان به آن دو وصف آراسته شدند و در ميان جامعه خويش با اين دو وصف و ويژگى ها با هم رفتار مى كردند. وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها و رهبانيتى را كه خودشان آن را ساخته و پرداخته بودند، ما آن را بر آنان مقرر نداشته و ننوشته بوديم، امّا آنان آن سبك نوظهور را در جهت خشنودى خدا به هم بافتند و با اين وصف آن را چنان كه شايسته بود رعايت نكردند. رهبانيت، شيوه اى ابداعى براى پرستش خدا بود كه گروهى در كليساها يا در خانه ها و ديرها به صورت گروهى يا فردى برگزيده و بدين وسيله نشان مى دادند كه از خدا مى ترسند و از بيم آن قرار و آرام ندارند. به باور «ابن عباس» رهبانيتى را كه آنان اختراع نمودند، روى آوردن به كوه ها و معبدها و رفتن به بيابان ها و كليساها براى عبادت خدا بود، امّا همانان حق همان رهبانيت را نيز رعايت نكردند، چرا كه رسالت پيامبر و فرود قرآن را دروغ انگاشتند. امّا به باور پاره اى ديگر رهبانيت به مفهوم گسستن از مردم براى پرداختن به عبادت و پرستش ويژه اى بود كه خدا بر آنان مقرر نداشته بود. در مورد عدم رعايت حق رهبانيت از سوى سازندگان آن دو نظر است: 1 - به باور گروهى منظور اين است كه: آنان همان چيزى را هم كه خود آن را ساختند و براى خود واجب نمودند، همان را نيز رعايت نكردند و صداقت و درستى از خود نشان ندادند. 2 - امّا به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: آنان با اينكه هنگام بعثت پيامبر بودند و نشانه هاى آن حضرت را دريافته بودند، با اين وصف، آن فرستاده خدا را گواهى نكرده و رسالت او را دروغ انگاشتند و به همين جهت فرمانبردارى خدا را ترك كرده و راه عصيان و گناه را پيش گرفتند. در ادامه آيه مى افزايد: فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ پس ما به كسانى از آنان كه به پيامبر اسلام ايمان آوردند پاداش ايمانشان را داديم. وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ و بسيارى از آنان نيز راه گناه و نافرمانى را پيش گرفته و از بندگى و اطاعت خدا سر باز زدند. آنچه آمد ديدگاه «زجاج» در تفسير آيه است و اين ديدگاه را روايتى كه از پيامبر رسيده است، تأييد مى كند؛ چرا كه «ابن مسعود» آورده است كه: من در رديف پيامبر گرامى سوار بر مركب بودم كه فرمود: هان اى بنده خدا! آيا مى دانى فرزندان اسرائيل از كجا رهبانيت را ساخته و پرداختند؟! گفتم: خدا و پيامبرش داناترند. فرمود: استبدادگرانى خودسر و خشونت كيش بر بنى اسرائيل - كه پس از رسالت مسيح به زشتى و گناه دست يازيدند - چيره شدند. از پى آن رويداد سهمگين بود كه مردم باايمان خشمگين گرديده و جام شكيبايى آنان لبريز گرديد و سه بار بر ضد سلطه گران دست به قيام زدند، امّا هر بار شكست خورده و جز اندكى راه گريز را در پيش گرفتند و گفتند: اگر ما بار ديگر روبه روى اين زورمداران قرار گيريم، همه ما نابود شده و هيچ دين باور و ديندارى نخواهد ماند تا مردم را به سوى خدا و پيامبرش دعوت كند؛ از اين رو بياييد در روى زمين پراكنده شويم تا خدا پيامبرى را كه عيسى نويد آمدنش را داده است برانگيزد. پس از آن بود كه آنان به كوه ها و دشت ها رفتند و رهبانيت را كه نوعى پرستش و عبادت خود ساخته بود اختراع كردند، امّا پاره اى همان را نيز رعايت نكرده و از آن شيوه نيز روى گردانده و راه كفر و گمراهى پيشه ساختند.(223) «ابن مسعود» پس از نقل اين روايت مى افزايد: آن گاه پيامبر به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه: و رهبانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم... آن گاه فرمود: «ابن مسعود»! آيا مى دانى رهبانيت من چيست؟ اتدرى ما رهبانية امتى؟ گفتم: سرورم، خدا و پيامبرش داناترند. قلت: الله و رسوله اعلم فرمود: هجرت در راه خدا، پيكار با ستمكاران، نماز و روزه و انجام حج و عمره. قال: الهجرة و الجهاد و الصّلاة و الصوم و الحج و العمرة.(224) و نيز «ابن مسعود» آورده است كه: روزى به حضور پيامبر شرفياب شدم كه آن حضرت فرمود: هان اى پسر مسعود! امت مسيح (ع) كه پيش از شما بودند، پس از آن حضرت بر هفتاد و دو گروه تقسيم و پراكنده شدند. دو گروه از آن ها نجات يافت و هفتاد گروه به تباهى و هلاكت افتادند. آن دو گروه با سلطه گران و ظالمانى كه بر ضد مذهب عيسى و امت او به سلطه و سركوب كمر بسته بودند، به پيكار برخاستند؛ امّا گروهى از آن دو نابود شد و گروه باقى مانده در كوه ها پراكنده شدند و همان گروه بودند كه رهبانيت را براى پرستش خدا ساختند، امّا آنان نيز حق آن را رعايت ننموده و انحراف جستند.. آن گاه فرمود: كسى كه رسالت و دعوت آسمانى مرا گواهى كند و نويد عيسى در مورد آمدن مرا به ياد داشته باشد، حق رهبانيت را رعايت كرده و راه يافته است و كسى كه رسالت مرا دروغ انگارد خود را تباه ساخته است. در آيه بعد قرآن شريف روى سخن را به مردم باايمان مى كند و مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرواى خدا را پيشه سازيد و آن گونه كه بايد از او بترسيد. وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ شما كه به يكتايى خدا و رسالت موسى و عيسى اقرار نموديد، اينك به رسالت محمد (ص) و برنامه آسمانى او نيز ايمان بياوريد. از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و به پيامبر او محمد (ص) ايمان آوريد. امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: اى كسانى كه به ظاهر و زبان ايمان آورده ايد، در باطن و با همه وجود ايمان آوريد. يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ اگر چنين كنيد خداى فرزانه دو سهم و دو بهره از مهر و رحمت خود را به شما ارزانى مى دارد. «ابن عباس» مى گويد: اين دو بهره و سهم براى آن است كه يك سهم براى ايمان و باور عميق آنان به پيامبران، به آنان ارزانى مى گردد و يك بهره نيز براى ايمان شان به محمد (ص) و رسالت آن حضرت. وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ و به شما نور و روشنايى ويژه اى مى بخشد كه در پرتو آن راه زندگى را بپيماييد. «مجاهد» مى گويد: منظور از اين نور، پيشوا و راهنمايى است كه در پرتو وجود او راه يابند و به سوى سعادت و سلامت و زندگى انسانى گام سپارند. و «ابن عباس» مى گويد: منظور از اين نور، قرآن است كه در آن دليل هاى روشن و روشنگرى براى هر انديشه و عقيده و عملكرد عادلانه و شايسته اى است، و در پرتو آن در خور نورى مى شوند كه روز رستاخيز با روشنايى آن به سوى بهشت گام مى سپارند. وَ يَغْفِرْ لَكُمْ و شما را مى بخشد و گناهانتان را مى زدايد. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. دو پاداش پرشكوه در اين مورد از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: من كانت له امة فعلّمها فاحسن تعليمها، و ادبها فاحسن تأديبها و اعتقها و تزوّجها فله اجران... هر كس كنيزى داشته باشد و او را آن گونه كه شايسته و بايسته است فرهنگ و آموزش دهد، و او را آن گونه كه بايد ادب آموزد، آن گاه او را آزاد سازد و شوهر دهد، چنين كسى دو پاداش خواهد داشت. و نيز هر كس از پيروان كتاب هاى آسمانى به پيامبر اسلام ايمان آورد، او نيز دو پاداش خواهد داشت. و نيز هر برده و كارگرى كه حقوق خدا و سروران خويش را رعايت كند، او نيز دو پاداش خواهد داشت. گفتنى است كه اين روايت را «بخارى» و «مسلم» در «صحيح» خود آورده اند. شأن نزول و داستان فرود اين آيات 1 - گروهى از مفسران از جمله «سعيد بن جبير» در اين مورد آورده اند كه: پيامبر، جعفر، فرزند ابوطالب را به همراه هفتاد نفر به سوى «نجاشى» پادشاه حبشه گسيل داشت تا او را به اسلام دعوت كند و مفاهيم بلند پيام خدا را براى او بيان نمايد. او به همراه يارانش وارد «حبشه» شدند و شاه آن كشور و اطرافيان او را به توحيدگرايى و ايمان به معاد و پيام آور خدا دعوت كردند، و آنان نيز پس از جستجو و تحقيق ايمان آوردند. به هنگام بازگشتِ «جعفر» گروهى از مردم آن كشور كه به اسلام گرويده بودند با اجازه شاه كشور خويش به ديدار پيامبر آمدند و در حضور آن حضرت اسلام و ايمان خويش را مورد تأكيد قرار دادند. زمانى كه آنان اوضاع اقتصادى ناهنجار مسلمانان را ديدند از پيامبر گرامى خواستند تا به آنان اجازه دهد تا به كشور خويش باز گردند و ثروت ها و دارايى هاى خويش را از آنجا به مدينه انتقال دهند و به يارى برادران و خواهران مسلمان خود بشتابند. پيامبر به آنان اجازه داد و آنان به كشور خويش بازگشته و ثروت بسيارى را به مدينه آوردند و با مسلمانان مواساة كردند. آن گاه بود اين آيه شريفه فرود آمد كه: الّذين آتيناهم الكتاب من قبل هم به مؤمنون...(225) و بدين سان آنان مورد ستايش و قدرشناسى قرار گرفتند. گروهى از پيروان كتاب هاى آسمانى كه هنوز به اسلام و قرآن ايمان نياورده بودند، با شنيدن اين آيات كه به آنان دو پاداش پرشكوه وعده مى داد - اولئك يؤتون اجرهم مرتين بما صبروا... آنان به خاطر شكيبايى شان در راه حق و ايمان به خدا پاداش خويشتن را دوبار گرفتند - در برابر مردم مسلمان ايستادند و گفتند: هان اى مردم مسلمان! كسانى كه به كتاب شما و كتاب ما ايمان آورد، دو پاداش خواهد داشت، امّا كسى كه تنها به كتاب ما ايمان آورده باشد، بسان شما يك پاداش خواهد داشت. با اين بيان به اعتراف خودتان شما هيچ برترى و فضيلتى بر ما نداريد، در اين جا اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر مهر فرود آمد كه: يا ايها الّذين آمنوا اتقواالله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته...(226) هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد و به پيامبرش ايمان آوريد تادو سهم و دو بهره از مهر و رحمت خود را بر شما ارزانى دارد... 2 - «كلبى» در اين مورد آورده است كه: پيامبر گرامى در مكه و در كنار خانه خدا دعوت خويش را ابلاغ مى كرد كه گروهى از «يمن» به حضورش شرفياب شدند. آنان كه پيرو دين و مذهب پيام آوران گذشته نبودند، به اسلام و قرآن ايمان آوردند، امّا «ابوجهل» به آنان اعتراض كرد و گرايش آنان به اسلام و پشت كردن به راه و رسم جاهليت را بر آنان عيب گرفت. آنان گفتند: چرا ما به اسلام ايمان نياوريم؟ چرا به دينى كه به يكتاپرستى و ايمان و كارهاى شايسته دعوت مى كند پاسخ مثبت ندهيم در حالى كه خداى اين دين و پيامبر به ايمان آوردگان از اهل كتاب، نظير «عبدالله بن سلام» و يارانش كه اسلام آوردند دو پاداش ارزانى داشت. آرى، آنان بدين سان به اسلام ايمان آوردند و به مسلمانان فخر و مباهات فروختند كه ما از شما برتر هستيم، چرا كه خدا به ما دو پاداش ارزانى مى دارد و به شما يك پاداش. آن گاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: لئلا يعلم اهل الكتاب الاّ يقدرون على شى ءٍ من فضل الله...(227) اين نويد و پاداشِ دو برابر به مردم باايمان و شايسته كردار، افزون بر نعمت نور و روشنايى معنوى و آمرزش گناهان به خاطر آن است كه پيروان كتاب هاى آسمانى، به ويژه پاره اى از آنان كه نسبت به مردم مسلمان حسادت مى ورزند، بدانند كه آنان نمى توانند چيزى از فضل و رحمت خدا را دريابند و تا به محمد (ص) و قرآن ايمان نياورند بهره اى از فضل خدا و پاداشى از بخشش او نخواهند داشت... در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه است مى فرمايد: لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ اين نويد و پاداشِ دو برابر به مردم باايمان و شايسته كردار، افزون بر نعمت نور و روشنايى معنوى و آموزش گناهان به خاطر آن است كه پيروان كتاب هاى آسمانى، به ويژه پاره اى از آنان كه نسبت به مردم مسلمان حسادت مى ورزند، بدانند كه آنان نمى توانند چيزى از فضل و رحمت خدا را دريابند و تا به محمد (ص) و قرآن ايمان نياورند بهره اى از فضل خدا و پاداشى از بخشش او نخواهند داشت. وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ و اين كه بدانند كه فزون بخشى و رحمت، همه و همه به دست تواناى خداست، و ذات بى همتاى اوست كه به هر كس از بندگانش كه بخواهد و شايسته بداند مى بخشد؛ و درست از اين ديدگاه است كه به ايمان آوردگان دو پاداش مى دهد، و نيز به پيروان كتاب هاى آسمانى كه به محمد (ص) و قرآن ايمان آورند. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ و خدا داراى فضل و رحمت پرشكوه و بزرگى است و به هر كس از بندگانش كه بخواهد و شايسته بداند ازآن ارزانى مى دارد. از ديدگاه پاره اى از مفسران منظور از فضل و فزون بخشى خدا در آيه شريفه مقام والاى نبوت و پيامبرى است كه خدا به هر كس بخواهد و او را شايسته بنگرد ارزانى مى دارد و كسى توان آن را ندارد كه مانعى ايجاد كند و يا آن را به فرد ديگرى ارزانى دارد.(228) «فرّاء» بر آن است كه «لاء» زائده در «صله» هر جمله اى كه در اوائل يا اواخر كلام جحد و انكار باشد، هر چند كه تصريح به آن هم نشده باشد وارد مى شود و نظيرش را در قرآن بسيار مى توان يافت، به عنوان نمونه اين آيه: ما منعك ان لاتسجد اذ امرتك...(229) آن گاه كه تو را به سجده فرمان دادم چه چيز تورا بازداشت از اينكه سجده نمايى؟ و يا اين آيه كه مى فرمايد: و ما يشعركم انها اذا جائت لا يومنون(230) و شما چه مى دانيد كه اگر معجزه اى هم بيايد باز هم ايمان نمى آورند. و يا نظير اين آيه كه: و حرام على قريه اهلكنا انهم لا يرجعون(231) و بر مردم روستاها يا آباديهايى كه آن ها را نابود ساختيم، حرام شده است كه به دنيا باز گردند، آنان هر گز باز نخواهند گشت. امّا پاره اى نيز بر آن هستند كه در آيه مورد بحث «اَن لا» براى ثابت ساختن مفهوم است و در حقيقت اين گونه مى باشد: لان لا يعلم اهل الكتاب انهم لايقدرون ان يؤمنوا... اين فضل و فزون بخشى به خاطر آن است كه آنان بدانند كه مى توانند ايمان آورند و به همين دليل هم اين فضل و پاداش منطقى و رواست. و از ديدگاه پاره اى ضمير در واژه «يقدرون»، نه به اهل كتاب كه به اهل ايمان باز مى گردد و منظور اين است كه: اين به خاطر آن است كه اگر شما ايمان آورديد و به گونه اى كه خدا فرمان داده است عمل كرديد، خدا از فضل و فزون بخشى خود به شما ارزانى نمايد و اهل كتاب اين حقيقت را دريابند و نه خلاف اين را. و «ابوسعيد» مى گويد: منظور اين است كه: خداى فرزانه درباره شما مردم باايمان چنين مهر و لطفى مى كند تا نادانى اهل كتاب در اين مورد روشن شود و دريابند كه آنچه را خدا از فضل و فزون بخشى خود به شما ارزانى مى دارد، هيچ كس از جمله اهل كتاب نمى توانند آن را از شما بگيرند و به ديگرى بدهند... روشن است كه در اين صورت نيز نيازى به زائده انگاشتن «لا» نيست. پرتوى از سوره مباركه رابطه توحيد و تقوا با قدرت شناخت هم چنان كه بذرها در زمين هاى آماده مى رويد، و در شوره زارها نه گلى مى رويد و نه لاله اى مى شكفد، هر چند بهترين بذرهاى در آن افشانده شود، و آب باران حيات بخش به صورت پياپى بر آن ببارد، همين طور بذر معرفت و گل بوته هاى سعادت و نيك بختى نيز تنها در قلب هاى آماده و دل هاى پاكيزه و ارواح پاك مى رويد، نه در قلوب و افكار تيره و زنگار گرفته از گناه؛ به همين جهت است كه قرآن رابطه تنگاتنگ و گسست ناپذيرى ميان ايمان و تقوا و توكل به حق و تزكيه نفس از يك سو، و آگاهى و هوشيارى و شناخت و دريافت صحيح واقعيت ها ونزول و شمول عنايت پروردگار به جامعه ها و تمدن هااز سوى ديگر مى نگرد. قرآن انسان و جامعه را به اين راه رهنمون مى شود كه ميان تقوا و معرفت، رابطه دقيقى است، پس تقواى خدا پيشه كنيد تا نور علم و آگاهى بر قلب تان بتابد و چشمه هاى جوشان دانش از وجودتان بجوشد. وَاتَّقُواللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ...(232) به بيان ديگر، اين يك وعده الهى است كه هر كس تقوا پيشه كند، خدا به او تعليم مى دهد، و در قلبش نورى قرار مى دهد كه آنچه از دانش و فضيلت به او القا مى شود درك كند. و نيز رابطه تقوى و معرفت و قدرت شناخت رابه وضوح نشان مى دهد و مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ...(233) اى ايمان آوردگان تقوى الهى پيشه كنيد و ايمان به پيامبرش بياوريد تا دو سهم از رحمتش را به شما ارزانى دارد، و براى شما نورى قرار دهد تا با آن راه صحيح زندگى را پيدا كنيد... در اين آيه نيز خدا وعده فرموده است كه در پرتو ايمان و تقوا اين نعمت ها را به فرد و جامعه تقوا پيشه عنايت مى كند. 1 - نور و فروغى كه فرد و جامعه تقواپيشه، راه شايسته خود را به وسيله آن از كوره راه ها باز شناخته و بگشايد. 2 - عنايت دو سهم و دو بهره از مهر و رحمت خود به آنان. 3 - و ديگر آمرزش و بخشايش. و نيز رابطه اى محسوس ميان توحيد و تقوا و رسيدن به قدرت شناخت و معرفت و فرقان را، اين گونه ترسيم مى كند: يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً(234) اى ايمان آوردگان! اگر تقواى خدا را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا پروا داشته باشيد، خداوند براى شما «فرقان» يا وسيله و قدرت شناخت و جداسازى حق از باطل قرار مى دهد. و بدين سان قرآن هم چنان كه حواس چندگانه، و نيروى تفكر و استدلال و نگرش عميق به آثار و به ديدگاه عملى ديگران را وسيله شناخت و ابزار معرفت مى داند، تزكيه و تصفيه نفس و تطهير كران تا كران جان و قلب و روح، و آن گاه آراستگى به ارزش تقوا و تقواپيشگى و پاكى و رعايت حقوق بشر را نيز، وسيله و ابزارى براى شناخت مى شمارد.