57 . نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ. 58 . أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ. 59 . أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ. 60 . نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ. 61 . عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ. 62 . وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ. 63 . أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ. 64 . أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ. 65 . لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ. 66 . إِنَّا لَمُغْرَمُونَ. 67 . بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ. 68 . أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ. 69 . أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ. 70 . لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ. 71 . أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ. 72 . أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ. 73 . نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ. 74 . فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ. ترجمه 57 - ما شما را آفريديم، پس چرا [اينك رستاخيز و آفرينش دگرباره را] باور نمى داريد؟ 58 - پس به من خبر دهيد كه آنچه را [در قرارگاه رحم ] مى ريزد، 59 - [به راستى ] آيا شما آن را [به صورت انسان ] مى آفرينيد، يا ما [هستيم كه ] آفريننده ايم؟ 60 - ما مرگ را ميان شما مقدّر ساخته ايم و ما هرگز درمانده نخواهيم بود، 61 - كه نظير شما را جايگزين [شما انسان ها] سازيم، و شما را در آن [جهانى ] كه نمى دانيد، پديد آوريم. 62 - و شما بى گمان از آفرينش نخستين آگاهى يافته ايد؛ پس چرا پند نمى گيريد؟ 63 - پس به من خبر دهيد كه آنچه را مى كاريد، 64 - آيا [به راستى ] شما آن را مى رويانيد، يا ما [هستيم ] كه روياننده ايم؟ 65 - اگر ما بخواهيم آن را خس و خاشاكى مى سازيم، آن گاه شما شگفت زده خواهيد گفت: 66 - به راستى كه ما زيان ديده ايم، 67 - [نه،] بلكه ما محروم شده ايم! 68 - پس به من خبر دهيد، آن آبى كه مى نوشيد، 69 - آيا [به راستى ] شما آن را از ابرها فرود آورده ايد يا ما فرودآورنده [آن ] هستيم؟ 70 - اگر بخواهيم آن را شور مى سازيم؛ پس چرا سپاسگزارى نمى نماييد؟! 71 - پس به من خبر دهيد [به راستى ] آن آتشى را كه برمى افروزيد، 72 - آيا شما درخت آن را پديد آورده ايد يا ما پديدآورنده [آن ]هستيم؟ 73 - ما آن را مايه پند [و اندرز] و بهره اى براى فرودآمدگان در بيابان قرار داديم. 74 - پس به نام پروردگار پرشكوهت تسبيح گوى [و ذات بى همتاى او را بستاى ]. نگرشى بر واژه ها تمنون: اين واژه از ريشه «منى» برگرفته شده و در اصل به مفهوم اندازه گيرى كردن آمده، امّا در آيه، منظور افشاندن يا ريختن نطفه در قرارگاه رحم است. در برخى قرائت ها آن را به فتح «تا» خوانده اند كه به همين معنا آمده و واژه «أُمنية»، به مفهوم آرزو نيز در حقيقت چيزى است كه آمدنش تقدير شده، از همين ريشه است. حطام: اين واژه از ماده «حطم» در اصل به مفهوم شكستن چيزى آمده، و در اين جا منظور گياه خشكى است كه در تهيه هيچ غذايى مورد استفاده قرار نمى گيرد. تفكهون: از «تفكّه»، و در اصل به مفهوم خوردن و تناول نمودن و دست يافتن به ميوه هاى گوناگون براى خوردن آن ها آمده است. و «فكاهة» نيز از همين باب است و به شوخى و مزاح گفته مى شود، چرا كه بسان ميوه براى مجلس ها و محفل هاست. و نيز از همين باب است «زيدٌ من افكه الناس مع اهله» زيد، از شوخ ترين مردم با همسر خويش است. مغرم: از ماده «غرامت» به مفهوم زيان ديدن است و خود اين واژه در مورد كسى به كار مى رود كه ثروتش بدون عوض از دست رفته باشد. و واژه «غرام» به معناى عذاب لازم آمده است. نار: از «نور» برگرفته شده و به مفهوم آتش آمده است. تورون: اين واژه از ريشه «ورى» به مفهوم ظاهر شدن آتش به وسيله آتشگيره و يا كبريت آمده است. مقوى: به مفهوم فرود آمدن با قدرت و نيرو در زمينى كه كسى در آنجا سكونت ندارد. و «اقوت الدّار» به مفهوم «خانه از ساكنش تهى است» مى باشد. گفتنى است كه اين واژه از ماده «قوت» به مفهوم «نيرو» و يا «قِواء» به مفهوم بيابان خشك و خالى آمده است. تفسير زنجيره اى از دلايل براى توجه دادن به معاد در آيه هاى گذشته، سخن از گروه تيره بختان و راز گرفتارى و عذاب آنان - از آن جمله انكار معاد و جهان پس از مرگ و زنده شدن مردگان از سوى آنان - بود؛ اينك در اين آيات، قرآن زنجيره اى از دلايل را براى توجه دادن خردورزان و خردمندان به امكان معاد به تابلو مى برد تا بدين وسيله، هم پاسخ آنان را داده باشد و هم ديگران را. در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ ما هستيم كه شما را براى نخستين بار و آن گاه كه هيچ چيزى نبوديد، آفريديم، و شما در حالى كه اين واقعيت را مى دانيد، چرا آفرينش دگرباره در آستانه رستاخيز را گواهى نمى كنيد؟ مگر نه اين است كه وقتى كسى توانست چيزى را پديد آورد و بيافريند، قدرت تكرار آن را نيز دارد؟ و مگر حكم پديده هاى همانند يكسان نيست؟ آن گاه در ترسيم دومين دليل بر امكان معاد و پديد آمدن رستاخيز به خواست پديدآورنده هستى مى فرمايد: أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ آيا شما از نطفه اى كه در قرارگاه رحم همسر خويش مى ريزيد آگاه هستيد؟ و مى دانيد كه همين نطفه ناچيز به فرزندى زيبا و دوست داشتنى تبديل خواهد شد؟ سپس مى افزايد: أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ آيا شما از آن نطفه بى مقدار كودكى پديد مى آوريد يا ما هستيم كه آفريننده ايم؟ ما هستيم كه در مدّت رشد اين نطفه آن را از مراحل گوناگون مى گذرانيم و پس از آفرينش هاى چندگانه، او را به صورت كودكى تماشايى به دنياى شما مى فرستيم، يا خود شما؟ هنگامى كه بينديشيد و دريابيد كه شما و ديگران هرگز قدرت اين كار را نداريد، آن گاه در خواهيد يافت كه آفريدگار اين كودكان از اين نطفه هاى ناچيز، خداى تواناست. و زمانى كه دريافتيد كه اين آفرينش هاى گوناگون و متنوع و مكرر از آن اوست، پس چرا در زنده ساختن مردگان در آستانه رستاخيز به اراده او ترديد مى كنيد؟ و اين دومين دليل امكان معاد در اين آيات. در چهارمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه ذات بى همتاى او نه تنها آفريدگار انسان و پديدآورنده پديده حيات است، بلكه مرگ را نيز همو آفريد؛ به همين جهت همان انسان هايى را كه در پرتو قدرت خويش مى آفريند، بر اساس حكمت و تقدير مى ميراند. در اين مورد مى فرمايد: نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ما هستيم كه پديده مرگ را در ميان شما مقدّر و مقرر ساختيم؛ بر اين اساس است كه پاره اى در دوران كودكى مى ميرند و پاره اى در جوانى؛ برخى در ميانسالى و برخى ديگر در كهنسالى. به باور «ضحاك» منظور اين است كه: ما همه را در برابر مرگ مساوى قرار داديم، از اين رو همه انسان ها، از درست كردار تا گناه پيشه واصلاح ناپذير، و از آسمانيان تا زمينيان، همه و همه در برابر قانون مرگ يكسانند. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ به باور پاره اى منظور اين است كه: و هيچ يك از شما بر آنچه ما مقرر كرديم، بر ما پيشى نجسته است، تا بتواند در عمر خويش و آن مقدار مقرر كم و زياد نمايد. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و ما هرگز درمانده نخواهيم شد. و اگر بخواهيم مى توانيم عمر جاودانه هم ببخشيم. در آيه بعد مى افزايد: عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ هدف از اين مقرر ساختن مرگ اين است كه به تدريج گروهى را ببريم و گروه ديگرى را جايگزين آنان سازيم. «زجاج» مى گويد: منظور اين است كه: اگر ما اراده كنيم كه مردمى جز شما پديد آوريم، نه كسى مى تواند بر ما سبقت جويد و نه كارى كه مى خواهيم انجام دهيم فوت مى شود. وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ و شما را در آن جهانى كه نمى دانيد، آفرينش تازه اى بخشيم. با اين بيان ما اگر بخواهيم كه شما را به صورت ميمون و يا خوك پديد آوريم و خلقت شما را دگرگون سازيم، نه از اين كار ناتوان هستيم و نه كسى مى تواند بر ما پيشى گيرد؛ چرا كه ما هر كارى را اراده كنيم، بر انجام آن تواناييم و بدانيد كه پس از مرگتان نيز از سرنوشت شما آگاهيم و روز رستاخيز همه را زندگى خواهيم بخشيد. به باور پاره اى، منظور اين است كه: ما شما را در چهره اى كه نمى دانيد، پديد مى آوريم؛ از اين رو انسان هاى باايمان را در زيباترين چهره مى آفرينيم و كفرگرايان را در زشت ترين چهره. امّا به باور پاره اى ديگر، اين جمله اشاره به آگاهى انسان ها از آفرينش نخست است كه چگونه در شكم مادر مراحل چندگانه را پشت سر نهاده و ولادت يافته اند؛ امّا در مورد آفرينش دوم در آستانه رستاخيز چيزى نمى دانند. در ششمين آيه مورد بحث در ترسيم چهارمين دليل براى امكان معاد مى فرمايد: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ و بى گمان شما از آفرينش نخستين آگاهى داريد و مى دانيد كه چگونه خداى توانا و دانا شما را از مراحل گوناگون و حيرت انگيز نطقه، علقه، مضغه و... عبور داد تا به صورت انسانى كامل و زيبا پديد آورد، با اين وصف چرا پند نمى پذيريد؟ و از همين راه بر امكان معاد و زنده شدن دگرباره استدلال نمى كنيد و راه نمى جوييد؟ در آيه بعد در اشاره به پديد آمدن دانه هاى گوناگون كه دليل ديگرى بر اثبات معاد است، مى فرمايد: أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ آيا تاكنون در مورد آنچه از دانه ها و بذرها كه بر دل زمين مى افشانيد و مى كاريد، انديشيده ايد؟ آيا به راستى شما آن ها را مى رويانيد و به زراعتى سرسبز و پرطراوت تبديل مى سازيد، يا ما هستيم كه روياننده آن ها هستيم؟ كدام يك؟ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ با اين بيان آن قدرتى كه مى تواند دانه ها را بروياند و از دانه اى ناچيز دانه هاى بزرگ و بى شمار پديد آورد، آيا همو نمى تواند آنچه را آفريده است دگرباره پديد آورد؟ از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: لا يقولن احدكم زرعت و ليقل حرثت، فان الزارع هو الله.(167) نبايد كسى از شما بگويد كه من كشت و زراعت نمودم، نه، بلكه بايد بگويد: من بذرافشانى كردم و زراعت از سوى اوست، چرا كه زارع حقيقى تنها خداست. در نهمين آيه مورد بحث مى افزايد: لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ اگر ما بخواهيم اين زراعت را به خس و خاشاكى تبديل مى سازيم، آن گاه شما از آنچه شده است، حيرت زده خواهيد ماند. به باور گروهى منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم اين زراعت را به گياهى خشكيده تبديل مى سازيم كه در تهيه غذا به كار نيايد. امّا به باور «عطاء» منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم آن را به گياهى تبديل كنيم كه دانه گندم يا دانه خوراكى ديگر در آن نباشد. در مورد آخر آيه نيز ديدگاه ها متفاوت است: 1 - به باور «عطا»، «كلبى» و «مقاتل» منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم اين زراعت را به گياهى خشك تبديل مى سازيم كه شما ندامت زده و دچار حسرت و افسوس گرديد. 2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «عكرمه»... كه شما يكديگر را به باد سرزنش و نكوهش بگيريد، كه چرا در فرمانبردارى خدا كوتاهى كرديد. و با همه وجود بگوييد: به راستى كه ما زيانكار و خسارت ديده ايم، چرا كه همه سرمايه ما و نيز هزينه اى كه در اين راه كرده بوديم، از دست رفت و چيزى به دست ما نيامد. إِنَّا لَمُغْرَمُونَ به باور «مجاهد» منظور اين است كه: و با سوز دل بگوييد: راستى كه ما نه تنها از بهره ورى محروم شديم كه گرفتار عذاب گرديديم، و يا در شر و بدبختى افتاديم. امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه: و شما مى گوييد: راستى كه هستى خود را از دست داديم! گفتنى است كه پاره اى «ءَانّا» قرائت كرده اند كه در اين صورت همزه به مفهوم پرسش انكارى است و منظور اين است كه: آيا به راستى ما زيان كرده ايم؟ امّا پاره اى ديگر آن را خبرى قرائت كرده اند كه در آن صورت همانست كه ترجمه گرديد. آيه بعد نيز ترسيم گر ادامه گفتار آنان است كه مى گويند: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ نه، بلكه ما به كلى محروم شده ايم و همه چيز از دست رفته است و ديگر از رزق و روزى بهره اى نداريم. اين سخنان شما نشانگر آن است كه شما زارع حقيقى و روياننده دانه ها نيستيد، وگرنه به چنين درد و رنج و حرمانى گرفتار نمى شديد و همه اين قدرت نمايى ها و شاهكارها از سوى اوست، اينك كسى كه داراى چنين قدرتى است آيا از آفرينش دگرباره انسان ها در آستانه رستاخيز ناتوان است؟ آيا به پيدايش آب و آتش انديشيده ايد در آيات گذشته شمارى از دلايل امكان معاد و درستى وعده فرا رسيدن آن ترسيم گرديد، اينك در روشنگرى ديگرى در اين مورد به قدرت بى كران خدا در پيدايش آب كه دليل ديگرى بر امكان معاد است، توجه مى دهد و مى فرمايد: أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ آيا به آن آب گوارا و زندگى بخشى كه مى نوشيد هيچ فكر كرده ايد؟ آيا در مورد پيدايش آن انديشيده ايد؟ آن گاه بى درنگ مى افزايد: أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ آيا به راستى شما آن آب زلال و گوارا را از آسمان و از دل ابرها فرود مى آوريد؟ يا اين ما هستيم كه آن را به عنوان نعمتى ارزشمند و نشان مهر و رحمتى از سوى خود بر شما مى فرستيم؟ راستى كدام يك؟ سپس مى فرمايد: لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً اگر بخواهيم همين آب شيرين و گوارا و زندگى ساز را شور و تلخ مى سازيم، آن گاه چه مى كنيد؟ فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ پس چرا سپاس اين نعمت ارجمند و سپاس ارزانى دارنده آن را نمى گذاريد؟ و چرا نمى انديشيد كه اگر ذات پاك و بى همتاى او آن را براى شما نفرستد هيچ كس توانايى اين كار را ندارد و همگى از تشنگى نابود مى شويد؟ در پانزدهمين آيه مورد بحث در بيان دليل ديگرى براى امكان معاد و فرا رسيدن روز رستاخيز مى فرمايد: أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ آيا هيچ گاه در مورد آن آتشى كه بر مى افروزيد آن گونه كه شايسته است انديشيده ايد؟ آيا فكر كرده ايد كه چگونه اين آتش را به سبب كبريت يا آتشگيرانه و يا چيز ديگرى برمى افروزيد؟ و چگونه آتش از دل چوب درختان زبانه مى كشد؟ آن گاه براى تكميل سخن مى فرمايد: أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ آيا به راستى شما درختِ آن را رويانيده و آتشى را كه از دل آن مى جهد، پديد آورده ايد يا ما هستيم كه آن را آفريده ايم؟! آيا هيچ انسان خردمند و خردورزى مى تواند بگويد: اين من هستم كه درختان و گياهان را پديد آورده و انرژى و حرارت و آتش را در دل آن ها به امانت نهاده ام؟ راستى جز ذات بى همتاى خدا چه كسى مى تواند چنين نظامى را پديد آورد؟! در جامعه آن روز عرب براى برافروختن آتش از چوب درختى ويژه به نام «زند»، و نيز دو نوع درخت ديگر به نام «مرخ» و «عفار» بهره مى بردند و آن ها را بسان كبريت به هم مى ساييدند تا جرقه پديدار گردد، به همين جهت خدا آنان را به اين حقيقت توجه مى دهد و مى پرسد كه: آيا اين قدرت بى همتايى كه آب را فرو مى فرستد و آتش را در دل درخت و در حقيقت آب ذخيره مى كند، چنين قدرت بى همتايى نمى تواند در آستانه رستاخيز مردگان را زنده سازد؟!(168) در آيه بعد مى افزايد: نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً ما اين آتشى را كه از اين درختان بدين وسيله زبانه مى كشد، وسيله اى براى پندآموزى و عبرت پذيرى قرار داديم. به باور گروهى از جمله «عكرمه»، «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: ما اين آتش را كه از اين درختان مى جهد، مايه عبرت آموزى و پندپذيرى قرار داديم، تا هر گاه خردمندان آن را ببينند، به ياد آتش شعله ور دوزخ افتاده و از آن به خدا پناه برند. امّا به باور برخى ديگر، منظور اين است كه: ما اين آتش را در دل درختان مايه پندپذيرى و وسيله تفكر قرار داديم، تا شما انسان ها در مورد آن بينديشيد و دريابيد كه آن خداى توانايى كه مى تواند آتش را در دل درختان سرسبز و پرآب قرار دهد، همو بر پديد آوردن رستاخيز و زنده ساختن مردگان تواناست. وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ و نيز آن را وسيله زندگى براى مسافران قرار داديم. به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: و نيز آن را ذخيره و توشه اى سودبخش براى كاروانيان و مسافران قرار داديم تا هنگامى كه در يك بيابانِ بدون آب و گياه و ديگر امكانات زندگى پياده شدند، بتوانند آتش برافروزند و غذا بپزند و نور گيرند. و از ديدگاه گروهى ديگر از جمله «عكرمه» منظور اين است كه: ما آن را براى بهره ورى مسافران و حاضران قرار داديم تا از آن نور گيرند و غذا بپزند و بدين وسيله خود را گرم كنند. با اين بيان واژه «مقوى» از واژه هايى است كه داراى بار و مفهوم متضاد است، چرا كه از سويى به مفهوم كسى آمده است كه به وسيله ثروت و نعمت توانا و نيرومند شده و از دگرسو به معناى كسى آمده است كه همه ثروت و امكانات او از دست رفته و به فقر و فلاكت افتاده و در بيابانى خشك و بى آب و گياه خاكسترنشين شده است. از اين رو ترجمه اين فراز از آيه اين است كه: ما آن را مايه پند و اندرز و بهره اى براى توانگران و نيز براى بينوايان قرار داديم. و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ اينك كه چنين است به نام پروردگار پرشكوهت تسبيح گوى و صفات جمال و جلال او را بر شمار و ذات پاك و بى همتاى او را از هر نوع عيب و نقص و صفاتى كه شرك گرايان و اصلاح ناپذيران به او نسبت مى دهند، منزه شمار. به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى يكتا و بى همتاى خود را بستاى و بگو: سبحان ربى العظيم و بحمده. در روايتى آورده اند كه پس ازفرود اين آيه شريفه پيامبر گرامى فرمود: اين آيه را در ركوع نمازتان بخوانيد. لمّا نزلت هذه الاية قال: اجعلوها فى ركوعكم.(169) پرتوى از آيات دلايل هفتگانه براى امكان معاد در آيات هجده گانه اى كه ترجمه و تفسير آن ها گذشت، قرآن شريف هفت دليل روشن وبسيار انديشاننده براى امكان معاد و برپايى روز رستاخيز از طريق توجه دادن به قدرت بيكران، حكمت و عدالت خدا به صورت بسيار جالبى به تابلو مى برد. اين دلايل هفتگانه و بسيار انديشانند عبارتند از: 1 - از راه توجّه دادن به آفرينش مكرر و بيان اين واقعيت كه: حكم پديده ها و نمونه هاى همانند يكسان است. «حكم الأمثال واحد»(170) 2 - از راه توجه دادن به مراحل چندگانه دوران جنين و آفرينش هاى پياپى از سوى آفريدگار هستى.(171) 3 - از راه توجه دادن به پديده مرگ و زندگى و مقدر ساختن آن.(172) 4 - از راه توجه دادن به آفرينش اين جهان.(173) 5 - از راه توجه دادن به آفرينش دانه هاى غذايى و دارويى و آرايشى و گل ها و گياهان.(174) 6 - از راه توجه دادن به آفرينش نعمت آب و فرود باران.(175) 7 - از راه توجه دادن به آفرينش آتش در دل درختان سرسبز و پرطراوت كه راستى حيرت انگيز است.(176) هر كدام از اين دلايل هفتگانه در خور تعمق و تفكر بسيار است و مى تواند از سويى پايه هاى ايمان را تقويت نموده و انسان را به وعده هاى خدا اميد بيشترى بخشد، و از دگرسو انسان را به قدرت بى كران خدا توجه دهد، و او را با اين پرسش اساسى روبه رو سازد كه با اين قدرت بى كران چرا معاد و فرا رسيدن روز رستاخيز و حساب و كتاب و پاداش و كيفر - كه بيانگر عدالت، حكمت، هدفدارى و مفهوم بخشى زندگى است - در پيش نباشد؟