/ سوره طور / آيه هاى 40 - 29 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 27

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 27

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره طور / آيه هاى 40 - 29

29 . فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ.

30 . أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ.

31 . قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ.

32 . أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ.

33 . أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ.

34 . فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ.

35 . أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ.

36 . أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ.

37 . أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ.

38 . أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ.

39 . أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ.

40 . أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ.

ترجمه

29 - پس اندرز ده كه تو به پاس نعمت [و لطف ] پروردگارت نه كاهن هستى و نه ديوانه.

30 - آيا [بدانديشان ] مى گويند: [او] شاعرى است كه ما چشم به راه رويداد بدِ روزگار براى او هستيم [و مردنش را انتظار مى بريم ]؟

31 - [هان اى پيامبر! به آنان ] بگو: انتظار بريد كه من [نيز] با شما از انتظاربرندگانم.

32 - آيا خردهايشان آنان را به اين [واكنش هاى احمقانه ] وامى دارد يا آنان مردمى سركش هستند؟!

33 - آيا مى گويند: اين [قرآن ] را خود بربافته [و] به دروغ [به خدا ]نسبت داده است؟ [نه، هرگز اين گونه نيست،] بلكه آنان [به انگيزه تعصب و لجاجت ] ايمان نمى آورند.

34 - پس اگر راست مى گويند، سخنى همانند آن بياورند.

35 - آيا آنان از هيچ آفريده شده اند؟ يا آنكه خودشان آفريننده [خويشتن ]هستند؟

36 - آيا آسمان ها و زمين را [آنان ] آفريده اند؟! [نه،] بلكه [به پديدآورنده آنها] يقين نمى آورند.

37 - آيا گنجينه هاى [رحمت و مهر] پروردگارت نزد آنان است يا آنان بر [همگان ] چيره اند؟!

38 - آيا آنان نردبانى [به سوى آسمان ] دارند كه بر [فراز] آن [وحى و پيام خدا را] مى شنوند؟ پس بايد شنونده آنان برهانى آشكار بياورد.

39 - آيا دختران از آنِ او هستند و پسران از آنِ شما؟!

40 - آيا از آنان [براى رساندن پيام پروردگارشان ] مزدى مى طلبى كه آنان از [به عهده گرفتن ] تاوانى، گرانبار شده اند.

نگرشى بر واژه ها

كاهن: به كسى گفته مى شود كه از راه خواندن دعا و ورد از غيب خبر مى دهد.

منون: به مفهوم مرگ آمده، و «ريب» آن حوادث و رويدادهايى است كه انسان را به ترديد مى افكند.

تربص: به مفهوم انتظار بردن در مورد فرد يا چيزى كه حال و روزش به خلاف آنچه هست، بگرايد.

احلام: اين واژه جمع «حُلُم» به مفهوم «خرد» آمده و نيز عبارت از مهلت هايى است كه خرد و حكمت انسان را بدان فرا مى خواند.

مسيطر: اين واژه از ريشه و ماده «سطر» برگرفته شده كه به مفهوم رديف شدن كلمه ها و حرف ها به هنگام نوشتن آمده، و «مسيطر» كسى است كه بر كارى مسلط است و ديگران را به انجام كارها اجبار مى كند.

مثقل: از ريشه «اثقال» به مفهوم تحميل سختى و بار گران بر دوش كسى كه برداشتن آن براى او بسيار سخت مى باشد، آمده است.

تفسير

دروغ پردازى شرك و استبداد بر ضد پيامبر آزادى و عدالت

در آياتِ دو بخش گذشته، سخن از كيفر بيدادگران و پايمال كنندگان حقوق و آزادى انسان ها، و نيز پاداش پرشكوه خدا به پرواپيشگان و عدالت خواهان بود، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَذَكِّرْ

پس تو اى پيامبر! مردم حق طلب و درست انديش را پند و اندرز ده، و گرچه بدانديشان به جاى حق پذيرى به تو اهانت روا دارند و بدگويى كنند، دست از دعوت خويش به سوى توحيد و تقوا و هشدار از ستم و گناه برمدار.

فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ

پس اندرز ده كه تو به پاس نعمت و لطف پروردگارت نه كاهن هستى و نه ديوانه.

منظور از نعمت خدا در اين آيه، عبارت از رسالت و نبوت است كه به آن حضرت ارزانى گرديد.

و «كاهن» به كسى گفته مى شود كه مردم مى پندارند از راه ارتباط با پريان اسرار غيب را مى داند.

و «مجنون» به آفت زده اى كه خرد خويش را از دست داده است، گفته مى شود.

روشن است كه كفرگرايان و خودكامگان نيك مى دانستند كه پيامبر خدا نه افسونگر است و نه ديوانه، و اين دروغ ها و برچسب ها را براى ادامه سلطه ظالمانه خويش و مبارزه با آن حضرت و دعوت رهايى بخش او نثار مى كردند؛ بدان دليل كه قربانيان خويش را سرگرم ساخته و خود را دلخوش دارند! درست همان گونه كه بى خردان و عناصر و جريان هاى كودن، مى كوشند تابابمباران دروغِ مخالفان خردمند خويش عقده گشايى نمايند.

آن گاه در اشاره به سومين دروغ سازى و دروغ پردازى آنان بر ضد پيامبر و كتاب پرشكوه او مى فرمايد:

أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ

آيا بدانديشان و دروغ پردازان مى گويند: او شاعر و سراينده است و ما در انتظار رويدادهاى ناگوار براى او و فرارسيدن مرگش هستيم؟(43)

اين بيان بدان دليل است كه كفر و استبداد حاكم در مورد پيامبر و دعوت رهايى بخش او دچار تناقض گويى بهت آورى بود؛ از سويى آن حضرت را كاهن مى خواند و از دگوسو به آن انسان والا و فرزانه تهمت جنون مى زد و از طرف سوم، او را شاعر و سراينده مى خواند و قرآن را سروده و شعر عنوان مى داد و مى گفت: در مورد آن حضرت در انتظار رويدادهاى تلخ و دردناكى، چون مرگ و نابودى است و بدان اميد است كه او نيز بسان ديگر شاعران بميرد و فراموش شود.(44)

واژه «منون» به مفهوم روزگار و نيز به معناى مرگ آمده است...

سپس به پيامبر پيام مى رسد كه در پاسخ بافته هاى ظالمانه و پوچ آنان چنين گويد:

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ

هان اى پيامبر، به آنان بگو: اگر در انتظار رويدادهاى ناگوار و يا پايان عمر من هستيد، من نيز همين چيزها را براى شما انتظار مى برم.

روشن است كه انتظار آنان در مورد پيامبر و مردم حق طلب و باايمان كارى است زشت و ظالمانه، امّا انتظار پيامبر و مردم عدالت خواه و خداجو در مورد رويدادهاى بد براى آنان، و يا مرگ و نابوديشان كارى است پسنديده و عادلانه تا مردم از استبداد و اختناق و خودسرى آنان نجات يابند و بر سرنوشت خويش حاكم گردند.

يادآورى مى گردد كه اگر چه روى سخن در آيه با پيامبر است و پيامبر به آنان مى فرمايد: انتظار بريد... امّا اين بيان در حقيقت هشدار به كفرگرايان و ظالمان است كه شايد به خود آيند و از خواب مستى و پستى بيدار گردند.

در ادامه آيات، قرآن شريف در سرزنش آنان مى فرمايد:

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا

آيا خردهايشان آنان را به اين بافته هاى دروغين و بى اساس و بدانديشى و بدخواهى نسبت به پيامبر فرمان مى دهد؟

آيا عقل آنان حكم مى كند كه در انتظار مرگ پيامبر عدالت و آزادى و معنويت و اخلاق باشند؟

مفسران پيشين بر آنند كه شرك گرايان عصر رسالت، بزرگان و سردمداران قريش را به عنوان «احلام و عقول» يا خردها و عقل ها وصف مى كردند و به همين دليل قرآن اين خردهاى دروغين را به باد سرزنش و نكوهش مى گيرد؛ چرا كه آنان نتوانستند با همه ادعاها و لاف و گزاف ها حق و باطل را از هم باز شناسند و دچار تناقض گويى رسوا نگردند.

در فراز ديگر آيه از سركشى و حق ستيزى آنان خبر مى دهد و مى فرمايد:

أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ

يا اين كه آنان مردمى حق ناپذير و سركش هستند؟

به باور «مجاهد» «ام» در آيه به مفهوم «بل» آمده و منظور اين است كه: نه، خردهاى آنان آنها را به اين كارهاى ناپسند فرمان نداده، بلكه آنان مردمى سركش و ستيزه گر و اصلاح ناپذير هستند و همين آفت سركشى و طغيان آنان را به دروغ انگاشتن وحى و رسالت و پايمال كردن حقوق انسان ها وادار مى كند.

يادآورى مى گردد كه تفاوت ميان «ام» و «بل» در اينجا اين است كه: آنچه پس از «بل» مى آيد، درست و هماهنگ با يقين است، امّا آنچه پس از «ام» مى آيد مورد ترديد مى باشد.

و در اشاره به تهمت ناجوانمردانه ديگر آنان مى افزايد:

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ

آيا شرك گرايان و ظالمان در مخالفت ناجوانمردانه خويش با وحى ور سالت مى گويند: محمد (ص) خودش اين قرآن را بربافته و نظام بخشيده و آن گاه آن را به خدا نسبت داده است؟

واژه «تقوّل» به مفهوم گفتارى است پوچ و بى اساس كه بدون داشتن هيچ واقعيت و حقيقتى ساخته و پرداخته مى شود، و منظور كفرگرايان از به كار بردن اين واژه اين بود كه پيامبر، قرآن و آيات آن را خود مى سازد و به خدا نسبت مى دهد و وحى و رسالتى در كار نيست.

بَلْ لا يُؤْمِنُونَ

نه، هرگز اين گونه نيست و پيامبر، قرآن و آيات آن را از خود نساخته و به خدا دروغ نبسته، بلكه بر خود گويندگان اين سخن پوچ نيز روشن است كه قرآن از سوى خداست، اما واقعيت اين است كه آنان به انگيزه تعصب و لجاجت و اصلاح ناپذيرى حق را نمى پذيرند و به آسمانى بودن قرآن و رسالت آورنده اش ايمان نمى آورند.

و از پى آن به شرك و استبداد هشدار مى دهد كه اگر در گفتار خويش راستگو هستند، بايد دليل بياورند، چرا كه گفتار يك طرفه و بدون دليل و برهان در ميدان خرد و انديشه بى ارزش است.

در اين مورد مى فرمايد:

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ

اگر راست مى گويند كه اين كتاب، ساخته و پرداخته انديشه انسان است و نه وحى آسمانى، آنان نيز سخنى همانند آن بياورند.

به بيان ديگر منظور اين است كه اگر آنان راست مى گويند، بايد كتاب و گفتارى بياورند كه از نظر زيبايى قالب ها و واژه ها و نيز دلنشينى و دل انگيزى مفاهيم و معارف و محتوا بتواند همانند قرآن باشد و اگر نياوردند بايد بپذيرند كه قرآن از سوى خداست، نه بافته و ساخته انديشه پيامبر.(45)

اين همه پرسش تفكرانگيز چرا؟

قرآن در ادامه سخن با مخالفان وحى و رسالت، به طرح انبوهى از پرسش هاى انديشاننده و بسيار ظريف و حكيمانه مى پردازد تا حق جويان و حق طلبان را به درستى دعوت پيامبر و آسمانى بودن قرآن قانع ساخته و بافته هاى دروغين شرك و استبداد را برملا كند. به همين جهت در اشاره به قدرت بى كران خدا در آفرينش و آغاز آن مى فرمايد:

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ

آيا آنان از هيچ آفريده شده اند؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «زجاج» منظور اين است كه: آيا آنان مى پندارند كه بيهوده آفريده شده اند و حساب و حسابرسى، پاداش و كيفر، امر و نهى و قانون و مقرراتى در كار نيست؟

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آيا آنان بيهوده و بى برنامه پديد آمده و به حال خود رها شده اند؟

اين ديدگاه با ديدگاه نخست تفاوت چندانى ندارد.

3 - و از ديدگاه گروهى منظور اين است كه: آيا آنان بدون آفريدگار و بى هيچ تدبيرگرى، كه آنان را پديد آورد و كارشان را تدبير كند، آفريده شده اند؟

أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ

يا مى پندارند كه خود پديدآورنده و آفريدگار خويشتن هستند؟

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آيا آنان آفريدگار خويشتن هستند و بر اين باور مى پندارند كه از سوى خدا برنامه و مقرراتى براى آنان نيامده و وظايفى واجب نشده است؟

روشن است كه هر دو پندار، باطل و بى اساس است، چرا كه نه انسان مى تواند آفريدگار خويش باشد و نه پديده اى بدون پديدآورنده اى توانا و دانا ممكن است.

آن گاه در طرح دومين پرسش مى فرمايد:

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ

آيا آنان آسمان ها و زمين را آفريده اند؟

و چون خود آفريدگار آسمان ها و زمين هستند، به وجود آفريدگار هستى اقرار نمى كنند و آن قدرت بى كرانه را پديدآورنده جهان و آفريننده خود نمى شناسند؛ آيا اين گونه است؟

بَلْ لا يُوقِنُونَ

نه، هرگز اين گونه نيست، بلكه آنان حق ناپذيرند و باور نمى دارند و يقين نمى آورند كه خدايى در خور پرستش و ستايش است كه آفريدگار هستى است و او همان ذات پاك و بى همتايى است كه محمد (ص) مردم را به سوى او فرامى خواند.

و مى افزايد:

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ

آيا گنجينه هاى نعمت و رحمت پروردگارت نزد آنان است؟

به باور برخى از مفسران پيشين منظور اين است كه: آيا كليدهاى رسالت پرودگارت در دست آنان است كه هر كجا خواستند قرار دهند و هر كسى را دلخواه آنان بود به رسالت برگزينند؟

امّا به باور «كلبى» و «ابن عباس» منظور از واژه «خزائن» گنجينه هاى باران و رزق و روزى است.

و پاره اى ديگر بر آنند كه اين بيان به قدرت و فرمانروايى بى كران خدا اشاره دارد و منظور اين است كه: آيا آنان مى پندارند كه كارها هماره به دلخواه آنان پيش مى رود و هيچ رويدادى به زيان آنان روى نخواهد داد؟

أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ

يا مى پندارند كه كار تدبير جهان و جهانيان به آنان وا نهاده شده و بر اين اساس آنان بر مردم چيره اند و سلطه دارند و كسى بر آنان سلطه اى ندارد تا آنان را به كارهاى شايسته فرمان دهد و از زشتى و بيداد باز دارد؟

به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا آنان فرمانروا و آفريدگار مردم هستند و بر آنان سلطه دارند؟

در دهمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ

آيا آنان نردبانى براى صعود به آسمان دارند و بر فراز آن وحى و پيام خدا و اسرار آن را مى شنوند كه اين گونه بر پندارهاى باطل و بافته هاى پوچ خويش پاى مى فشارند و هر چيز ديگرى را انكار مى كنند؟

فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ

اگر كسى از آنان چنين ادعاى گزاف و بى اساسى دارد، بايد دليل و برهان روشنى بر اين گفتارش بياورد.

قرآن بدان دليل آنان را به آوردن برهان روشن بر ادعاى خود دعوت مى كند كه هر كس در زندگى خويش مدعى چيزى مهم بود كه با خرد و دانش در برخورد اول قابل دريافت و درك نبود، بايد دليل روشن ارائه كند. اين يك سبك خردمندانه و شيوه عاقلانه در دعوت هاست تا راستگو از دروغ پرداز شناخته شود.

و در اشاره به خرافه پردازى آنان در مورد خدا و فرشتگان مى پرسد:

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ

آيا دختران از آنِ خدا و سهم و بهره او هستند و پسران از آنِ شما؟

اين پرسش از آنان، نوعى سرزنش و تحقير خردهاى خرافه ساز و خرافه پرداز آنان است، چرا كه آنان چيزى را كه خود نمى پسنديدند، آن را سهم خدا اعلام مى داشتند و آنچه به باور آنان بهتر بود، آن را بهره و سهم خويش مى پنداشتند، و اين نشانگر نهايت نادانى آنان بود كه براى خداى يكتا و بى همتا، فرزند و همسر و شريك و همتا مى تراشيدند.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ

آيا در برابر رساندن پيام خدا به آنان پاداش و مزدى مى خواهى كه بسان بارى گران بر دوش آنان سنگينى مى كند و به خاطر آن نمى توانند دعوت و رسالت آسمانى ات را گواهى كنند و ايمان آورند؟

روشن است كه پاسخ همه اين پرسش هاى تفكرانگيز و درس آموز منفى است، چرا كه آنان نه بدون پديدآورنده اى توانا آفريده شده اند، و نه خود آفريدگار خويش هستند. نه آسمانها و زمين را پديد آورده اند و نه ستارگان و ديگر پديده هاى آسمانى و زمينى را. نه كليدهاى گنجينه هاى خدا به دست آنان است، و نه حق سلطه و سلطه گرى بر مردم را دارند. نه داراى نردبانى هستند تا بر فراز آسمان ها صعود كنند، و نه خبرى از اسرار وحى و رسالت دارند. نه بافته هاى خرافى آنان در مورد فرشتگان درست است و نه تقسيم پسران و دختران ميان خود و خدا، و نه پيامبر ما در برابر دعوت و پيام رسانى خويش از آنان پاداشى مى خواهد كه بهانه شرك و كفر آنان گردد، بلكه ايمان نياوردن آنان در حق ستيزى و خودكامگى و تعصب و لجاجت و بيدادگرى آنان نهفته است! آنان نمى خواهند حق را بپذيرند و بر اساس مقررات عادلانه خدا زندگى كنند و حقوق، آزادى، كرامت، حرمت و امنيت مردم را محترم شمارند! آرى، راز گناه و حق ستيزى و اصلاح ناپذيرى آنان در درون ناپاك آنهاست و بس؛ و اين بهانه جويى ها و شگردها و بازى با واژه ها و عناوين، كار همه انحصارگران قدرت و پايمال كنندگان حقوق بشر در همه عصرها و نسل هاست.

/ 43