42 . وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى . 43 . وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى . 44 . وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا. 45 . وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى . 46 . مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى . 47 . وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى . 48 . وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى . 49 . وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى . 50 . وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى . 51 . وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى . 52 . وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى . 53 . وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى . 54 . فَغَشَّاها ما غَشَّى. 55 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى . 56 . هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى . 57 . أَزِفَتِ الْ آزِفَةُ. 58 . لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ. 59 . أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ. 60 . وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ. 61 . وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ. 62 . فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا. ترجمه 42 - و اين كه پايان كارها تنها به سوى پروردگار توست. 43 - و اين كه همو مى خنداند و مى گرياند. 44 - و هموست كه مى ميراند و زنده مى گرداند. 45 - و اوست كه دو نوع نر و ماده را مى آفريند؛ 46 - از نطفه اى [بى مقدار] آن گاه كه فرو ريخته مى شود. 47 - و هموست كه پديد آوردن جهان ديگر بر عهده اوست. 48 - و هموست كه [انسان را] بى نياز ساخت و سرمايه [اش ] بخشيد. 49 - و هموست كه پروردگار «ستاره شعرى» است. 50 - و هموست كه عاديان نخست را [به كيفر بيداد و اصلاح ناپذيرى شان ]نابود ساخت. 51 - و [نيز] ثموديان را؛ و [كسى از آن ستمكاران را] باقى نگذاشت. 52 - و جامعه نوح را [نيز] پيشتر [از همه آنان در هم كوبيد]، چرا كه آنان [از همه ] ستمكارتر و سركش تر بودند. 53 - و شهرهاى زير و رو شده لوطيان را فرو افكند. 54 - آن گاه بر آن [شهرها] آنچه [از عذاب مرگبار] را كه بايد مى پوشاند، پوشاند. 55 - پس [تو اى انسان،] به كدام يك از نعمت هاى پروردگارت ترديد روا مى دارى؟ 56 - اين [پيام آور ما نيز] هشداردهنده اى است؛ از جنس [همان ]هشداردهندگان نخستين. 57 - [راستى كه ] آن [روزِ] نزديك شونده، نزديك شد. 58 - [و] جز خدا براى [سختى و عذاب ] آن برطرف كننده اى نيست. 59 - پس آيا از اين سخن در شگفت شده ايد؟ 60 - و مى خنديد و نمى گرييد؟ 61 - و [به زندگى دنيا] سرگرم هستيد [و غرق در غفلت ]؟ 62 - پس براى خدا سجده كنيد و [تنها او را] بپرستيد. نگرشى بر واژه ها تمنى: اين واژه از ريشه «منى» در اصل به مفهوم «تقدير» آمده است؛ بنابراين در آيه منظور اين است كه: از نطقه اى كه بر اساس تقدير در رحم ريخته مى شود. در ادبيات عرب نيز اين واژه به مفهوم «تقدير» آمده است؛ براى نمونه: شاعر عرب مى گويد: حتى يبين ما يمنى لك المانى... تا آنچه تقديرگر هستى براى تو تقدير نموده است، روشن گردد. و واژه «المنية» نيز كه به مفهوم «مرگ» آمده، از همين باب است؛ چراكه «مرگ» نمونه اى از تقدير است. نشأة: اين واژه به مفهوم اختراع و آفرينش آمده است، بر خلاف مشيت. أقنى: اين واژه از ريشه و ماده «قنيه» به مفهوم اموال و دارايى هايى است كه انسان آن ها را پس انداز مى كند و مرتب براى آينده اش ذخيره مى نمايد. واژه «قناة» به مفهوم«كهريز»نيزاز همين باب است، چرا كه آن نيز آب را گردآورى و به سويى هدايت مى كند. شعرى: اين ستاره درخشنده ترين ستاره آسمان است و فراتر از ستاره «جوزاء» ديده مى شود. گروهى از عرب جاهليت به آن سوگند ياد مى كردند و آن را مى پرستيدند. مؤتفكة: به مفهوم واژگون شده آمده است. واژه «افك» نيز از همين ريشه و باب آمده كه به مفهوم دروغ و وارونه ساختن حقيقت معنا شده است. اهوى: فرو افكند، فرود آورد. ازفت الزفة: آنچه نزديك شدنى است؛ نزديك شد. واژه «آزفة» از ريشه «اَزَف» به مفهوم «تنگى وقت» و فرصت اندك گرفته شده است كه مفهوم نزديك شدن را نيز در بر دارد. اين واژه در ادبيات عرب هم به همين معنى به كار رفته است. براى نمونه، يكى از سرايندگان عرب مى گويد: ازف الترحل غير انّ ركابنا... هنگام كوچ ما نزديك شده است، امّا هنوز بار و بنه ما بر مركب ها قرار نگرفته، گرچه نزديك است. و ديگرى مى گويد: بان الشباب و امسى الشيب قد ازفا... جوانى رفت و سالخوردگى نزديك شد... سامدون: از ماده «سُمُود» به مفهوم بازى و سرگرمى آمده است. و واژه «سامد» از «سمده»، «يسمد» آمده و اسم فاعل است. شاعر مى گويد: رمى الحدثان نسوة آل حرب بمقدار سمدن له سموداً... رويدادهاى روزگار زنان زيبا و سفيد چهره خاندان «حرب» را همان اندازه كه سرگرم بازى و عياشى شده بودند، در هم كوبيد... تفسير نمايشگاهى از وصف ها و ويژگى هاى آن تدبيرگر فرزانه در آيات پيش، سخن از روز رستاخيز و رسيدن به ثمره عملكردها و دستاوردهاى زندگى دنيا و دريافت پاداش و كيفر بود، اينك در اين آيات كه در آستانه آن ها هستيم، قرآن ما را به نمايشگاهى انديشاننده و بسيار درس آموز از وصف ها و ويژگى هاى آفريدگار تواناى هستى و تدبيرگر فرزانه آن مى برد. نخست با پيوند زدن اين آيات به آيات پيش مى فرمايد: وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى و نيز در نوشته هاى همان ابراهيم توحيدگرا، كه به عهدش با خدا و مردم وفا كرد، آمده است كه: پايان كار و سرانجام انسان به سوى پاداش خدا و يا عذاب و كيفر او خواهد بود. واژه «منتهى» به مفهوم فرجام، پايان، سرانجام و آخر كار آمده و با عنايت به آيات پيش، منظور اين است كه: آيا انسان آگاهى نيافته است كه... و پايان همه كارها و فرجام همه امور به سوى پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ پروردگار توست؟ و نيز در همه كتاب هاى پيشين آسمانى و نوشته هاى ابراهيم آمده است كه: وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى و هموست كه مى خنداند و مى گرياند. در تفسير آيه ديدگاه ها اندكى متفاوت است: 1 - به باور «عطا» و «جبايى» منظور اين است كه: آفريدگار و پديدآورنده آنچه باعث خنده يا گريه مى شود، اوست؛ و هموست كه شادى و اندوه را پديد آورد و به وسيله آن ها انسان را مى گرياند و مى خنداند، چرا كه در فرهنگ عرب، هنگامى كه گفته مى شود: «اضحكنى فلانٌ» و يا «ابكانى فلانٌ»، منظور اين است كه او باعث خنده و گريه مرا پديد آورد. 2 - اما به باور «مجاهد» منظور اين است كه: خدا بهشتيان را در بهشت پرنعمت و زيبا مى خنداند و دوزخيان تيره روز را در آتش شعله ور دوزخ مى گرياند. يادآورى مى گردد كه «خنده» و «گريه» از افعال انسان است و در آيات ديگر آمده است كه: از اين پس كم بخندند و به كيفر آنچه در دست مى آورند، بسيار بگريند. فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً جزاءً بما كانوا يكسبون(90) و نيز آمده است كه: أفمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون(91) آيا از اين سخن تعجب مى كنيد و مى خنديد و نمى گرييد؟ 3 - «حسن» مى گويد: خداى فرزانه، آفريدگار خنده و گريه است. خنده هنگامى بر لب ها مى نشيند كه حالت شادى و شادمانى در قلب پديدار گردد و آن گاه است كه با احساس شادى دل، چهره انسان نيز باز و شادمان مى گردد و در برابر آن، حالت گريه است كه با احساس اندوه و رنج از سوى قلب به انسان دست مى دهد و اشك روان مى گردد. گاه ممكن است گريه به هنگام يادآورى اندوهى كه اينك با شادمانى و خوشحالى توأم شده است، به انسان دست دهد كه اين گريه را گريه شوق مى گويند و از رقت قلب سرچشمه مى گيرد. به هر حال گريه و خنده هر دو آفريده خدا هستند و از افعال او، كه به تدبير آن تدبيرگر فرزانه كه هر كدام با مقدماتى بر لب ها يا ديدگان ظاهر مى گردد. 4 - از ديدگاه برخى، منظور آيه شريفه اين است كه: خداى فرزانه انسانِ فرمانبردار و درست كار را با رحمت خود مى خنداند و روز رستاخيز شادمان مى سازد و انسانِ گناهكار را با عذاب و كيفرش مى گرياند. 5 - و از پاره اى آورده اند كه: منظور اين است كه خداى فرزانه، درختان را با درخشش انوار خود مى خنداند و ابرها را با ريزش قطره هاى بى شمار باران مى گرياند.(92) و نيز در نوشته هاى ابراهيم آمده است كه: وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا و ذات پاك و بى همتاى اوست كه با آفريدن پديده حيات و قانون جهانشمول مرگ، زندگان را به وسيله آن مى ميراند و در سراى آخرت زنده مى سازد. با اين بيان حيات و مرگ آفريده خدا هستند و بس؛ و هيچ كس ديگرى توان زنده ساختن و ميرانيدن انسان را ندارد؛ چرا كه اگر كسى قدرت بر ميراندن داشته باشد، قدرت بر زنده ساختن نيز خواهد داشت و به عكس؛ و مى دانيم كه چنين قدرت بى همانندى تنها از آنِ خداست و اوست كه آفريدگار و هستى بخش انسان است و مرگ و زندگى به دست تواناى اوست. و نيز آمده است كه: وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى و خداى يكتاست كه دو جفت و دو صنفِ نر و ماده را از انسان و حيوان و... پديد آورد. آن گاه مى افزايد: مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى از نطفه اى كه در قرارگاه رحم فرو ريخته مى شود. به باور پاره اى از مفسران پيشين، منظور اين است كه: و نيز در كتاب هاى پيامبران پيشين آمده است كه: هموست كه به وسيله نطفه ناچيز و به ظاهر بى مقدارى كه از نر و ماده به طور مشترك در رحم فرو ريخته مى شود، نسل آنها را مى آفريند و تداوم مى بخشد. امّا از ديدگاه پاره اى ديگر «تُمنى» به مفهوم «تقدير» آمده و منظور اين است كه: از نطفه اى كه بر اساس تقدير و اندازه گيرى دستگاه آفرينش در قرارگاه رحم قرار مى گيرد، نسل آنها را مى آفريند و تداوم مى بخشد. در ادامه آيات در اشاره به قدرت بى كران او در پديد آوردن روز رستاخيز و آفرينش دگرباره در آستانه قيامت مى فرمايد: وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى و نيز در نوشته هاى آسمانى ابراهيم آمده است كه: و آفرينش دگرباره و پديد آوردن آن جهان نيز بر عهده اوست؛ و خود وعده فرموده است و بر خود لازم ساخته است كه رستاخيز را پديد آورد و به نيكان و تبهكاران پاداش و كيفرى راكه در خور آن هستند، ارزانى دارد. يك پرسش و پاسخ آن با دقت در آيه، جاى طرح اين پرسش است كه: واژه «على» در فرهنگ و ادبيات عرب به مفهوم واجب ساختن و لازم نمودن آمده است؛ در اين صورت معناى آيه اين است كه: و پديد آوردن جهان ديگر بر او واجب است و بر اوست كه مردگان را زنده سازد و به عملكردها پاداش و كيفر دهد. با اين بيان بايد پرسيد چگونه اين كار بر ذات پاك او واجب مى شود؟ پاسخ آن است كه از سوى خودِ آفريدگار هستى؛ چرا كه او مردم را آفريد و به انجام وظايف و رعايت مقرراتى موظف فرمود و با اين كار، خودش بايد پاداش آنان را نيز تضمين كند. و از آن جايى كه پاداش كامل خوبى ها و شكيبايى ها و آراستگى به ارزش هاى اخلاقى و انسانى، و نيز كيفر همه شرارت ها و حق كشى ها در دنيا ممكن نيست، به ناگزير بايد جهان ديگرى باشد تا در آنجا بر اساس حق و عدالت شايسته كرداران به پاداش در خور كارشان برسند و تبهكاران نيز به كيفر بيدادشان كيفر گردند و چون خداى فرزانه اين را وعده فرموده است، در حقيقت آن را بر خود لازم ساخته است. و در ترسيم وصف ديگرى از ذات بى همتاى او مى افزايد: وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى و هموست كه شما را بى نياز مى سازد و سرمايه هاى ماندگار به شما مى بخشد. به باور «ابوصالح»: و هموست كه شما مردم را با بخشيدن ثروت ها و سرمايه ها و ذخائر گوناگون، بى نياز مى سازد. امّا به باور «حسن» و «مجاهد» منظور اين است كه: و خداى تواناست كه به شما ثروت و دارايى مى بخشد و با بخشش خود، شما را خشنود مى سازد؛ چرا كه واژه «اغنى» به مفهوم «موّل» آمده و واژه «اقنى» به معنى «ارضى». از ديدگاه «سفيان» منظور اين است كه: و هموست كه مردم را با قناعت بى نياز مى سازد و با خشنودى و رضايت به آنان ثروت مى بخشد. و از ديدگاه برخى ديگر، خدا با بخشش به اندازه كفايت، مردم را بى نياز مى سازد و با بخشش و عنايتى فراتر از نياز و كفايت آنان را ثروتمند مى كند. و از «ابن زيد» آورده اند كه منظور آيه اين است كه: خداى فرزانه هر كس را بخواهد بى نياز مى سازد و هر كس را بخواهد و مصلحت بداند، محروم و نيازمند. و در نفى يكى از پندارهاى خرافى شرك گرايان مى افزايد: وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى و نيز در كتاب هاى پيامبران پيشين و نوشته هاى ابراهيم آمده است كه: و هموست كه پديدآورنده و پروردگار ستاره «شعرى» است. آرى، ذات پاك و بى همتاى خدا اختراع كننده و پديد آورنده و مالك و فرمانرواى ستاره «شعرى» است؛ پس يك پديده و آفريده را به عنوان خداى خويش نگيريد و آن را نپرستيد. پاره اى آورده اند كه قبيله خزاعه اين ستاره را مى پرستيدند و روى سخن قرآن با آنان است تا بر همگان روشنگرى كند كه چگونه به جاى آفريدگار آسمان ها و زمين و ماه و ستاره، اين پديده ها را مى پرستيد؟ و نيز پاره اى آورده اند كه: نخستين كسى كه اين ستاره را پرستيد «ابوكبشه»، يكى از نياكان مادرى پيامبر گرامى اسلام بود. به همين جهت شرك گرايان، آن حضرت را فرزند «ابى كبشه» مى خواندند و هدفشان وانمود ساختن اين مطلب بود كه: همان گونه كه يكى از نياكان مادرى او با پرستش اين ستاره با همه بت پرستان مخالفت مى كرد، پيامبر نيز با آوردن دين جديد و با دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى با جاهليت روزگار خويش به مبارزه و مخالفت برخاسته است. حاكميت خدا بر جامعه و تاريخ در ادامه آيات در وصف پديدآورنده تواناى هستى و حاكميت او بر جامعه و تاريخ، به نابودى عبرت آموز و هشداردهنده پاره اى از جامعه هاى سركش و ستمكار وگناه پيشه مى پردازد و نخست مى فرمايد: وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى و آيا انسان آگاهى نيافته است كه در كتاب هاى آسمانى پيشين آمده است كه: همان خداى يكتاست كه «عاديان» پيشين را به كيفر ستم و گناهانشان نابود ساخت؟ منظور از اين «عاديان» عبارتند از نسل و تبار «عاد»، فرزند «ارم» كه قوم هود بودند و خدا آنان را به كيفر حق ستيزى و بيدادشان به وسيله طوفانى ويرانگر در هم نورديد و نابود ساخت. از اينان فرزندانى باقى ماند كه قوم هود نسل آنان بود. به باور «ابن اسحاق» عاديانِ پيشين به علت بيدادشان در حق يكديگر و گرفتار آمدن به بلاى جنگ و كشتار داخلى نابود شدند. آن گاه مى افزايد: وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى و نيز جامعه ثمود را به بوته هلاكت سپرد و كسى از آنان را باقى ننهاد؟ گفتنى است كه نصب واژه «ثمود» را نمى توان به «ماابقى» نسبت داد، چرا كه «ما» بسان استفهام آغاز مطلب را مى طلبد و «ما» در ماقبل خود عمل نمى كند و نمى توان گفت: «زيداً ماضربت». در آيات چندگانه اى كه گذشت در آغاز بسيارى از آنها «اَنّ» به فتح آمده و اين بدان دليل است كه همه اين آيات دهگانه كه زنجيره اى از قدرت و حكمت و دادگرى و ديگر اوصاف و ويژگى هاى خدا را به تابلو مى برد، همه و همه در كتاب هاى پيامبران پيشين و نوشته هاى آسمانى ابراهيم آمده است. اين آيات در حقيقت به آيه سى و هشتم عطف مى گردد و تقدير آن ها اين گونه است كه: ام لم ينبأ بما فى صحف موسى و ابراهيم الذى وفى بانه لا تزر وازرة وزر اخرى و بانّه ليس للانسان الاّ ما سعى و بانّه... آيا به انسان خبر نداده اند كه در كتاب هاى موسى و ابراهيم و ديگر پيامبران پيشين آمده است كه: هيچ كسى بار گناه ديگرى به دوش نمى كشد؟ و اين كه براى انسان جز ثمره تلاش و كوشش او چيز ديگرى نيست؟ و اين كه نتيجه كار او به زودى ارائه خواهد شد و... سپس در اشاره به كيفر جامعه نوح مى افزايد: وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ و نيز جامعه نوح را پيش از آن جامعه هاى سركش و حق ستيز و خشونت كيش نابود ساخت. إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى چرا كه آنان از ديگر جامعه ها و گروه هاى سركش ستمكارتر و حق ستيزتر و اصلاح ناپذيرتر بودند. دليل اين سخن شايد اين باشد كه نوح روزگارى بسيار طولانى آنان را به توحيد و تقوا و عدالت و آزادى و رعايت حقوق انسان ها فرا مى خواند، امّا آنان همچنان به سركشى و حق كشى و كفر و بيداد اصرار مى ورزيدند. و در اشاره به نابودى جامعه تبهكار ديگرى مى افزايد: وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى و نيز شهرهاى واژگون شده جامعه لوط را از آسمان فرو افكند. اين شهرها را به كيفر بيدادگرى و تبهكارى ساكنان آنها، به وسيله جبرئيل از بيخ و بن بركند و به آسمان ها برد؛ آن گاه بر زمين كوبيد و متلاشى ساخت. و در اشاره اى عبرت انگيز به كيفر ديگر آنان مى فرمايد: فَغَشَّاها ما غَشَّى و آن گاه بر آن شهرهاى ستمكار، آن عذاب تكاندهنده و مرگبارى را كه در خور آن بودند و بايد بر آن ها مى پوشانيد، پوشاند. به باور پاره اى منظور اين است كه: آن عذابى را كه خداى دادگر بر آن بيدادگران مقرر فرموده بود، به صورت بارانى از سنگ بر شهرها و روستاهاى آنان باراند. اما به باور پاره اى ديگر اين سبك بيان نشانگر سنگينى و اهميت عذابى است كه بر آنان فرود آمده است، چرا كه از «ماغشى» و ابهام آن اين راز آشكار مى گردد؛ چنان كه گويى مى فرمايد: و عذاب و شكنجه اى سهمگين بر آنان فرو باريد كه فراتر از بيان و سخن و روشنگرى است. و از پى آن روى سخن را به انسان مى كند و در قالب پرسشى تفكرانگيز و انگيزاننده مى پرسد: فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى و اينك تو اى انسان بر كدامين نعمت گران پروردگارت - كه هر كدام نشانگر يكتايى و بى همتايى و حكمت و دانش و قدرت وصف ناپذير اوست - ترديد روا مى دارى؟ آيا اين عذاب هاى سهمگين نعمت است؟ چرا و چگونه خداى فرزانه، عذاب ها و كيفرهاى جامعه هاى سركش را - كه به كيفر تبهكارى و بيدادشان، بر اساس قانونمندى و سنت هاى الهى بر آنان فرود آمده است - نعمت عنوان مى كند؟ آيا به راستى اين عذاب ها نعمت بود؟ در اين مورد دانشمندان بر آنند كه آرى، اين عذاب ها و شكنجه ها كه به كيفر بيداد جامعه هاى پيشين بر آنان فرود آمد، نعمت است؛ و درست به همين دليل هم خداى فرزانه پس از ترسيم جريان سنت هاى خدا بر نابودى ستمكاران و ظالمان، به يادآورى نعمت هاى گران خويش مى پردازد و در پرسشى تفكرانگيز مى پرسد: پس اى خردمندان و خردورزان! به كدامين نعمت خدا ترديد روا مى داريد؟ و دليل نعمت بودن آن ها نيز اين است كه همه آنها جنبه بيدارگرى و برانگيزانندگى دارد و مى تواند براى جامعه ها و مردم خردمند و مترقى عبرت آموز و عبرت انگيز باشد تا از سويى انسان ها را از دست يازيدن به ستم و گناه باز داشته و به رعايت حقوق و حرمت يكديگر وادارد، و از دگرسو به راز اين عذاب و كيفر پى برند و دريابند كه جامعه هاى بيدادگر و خودكامه و نظام ها و سلسله هاى خشونت كيش و پايمال كننده حقوق بشر نمى پايند و بر اساس سنت ها و ضوابط و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ به كيفرى سهمگين گرفتار آمده و نابود خواهند شد؛ چرا كه اين كيفر طبيعى كفرانگرى و ناسپاسى و حق كشى آنان در اين جهان است كه دامنگيرشان مى گردد. هشدار از نزديك شدن رستاخيز پس از ترسيم فرازهايى از تاريخ عبرت انگيز پاره اى از جامعه هاى متلاشى شده پيشين، اينك روى سخن را به كفرگرايان و استبدادپيشگان عصر پيامبر مى كند و مى فرمايد: هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى اين پيامبر ما، محمد (ص) نيز هشداردهنده اى است از جمله همان هشداردهندگان نخستين. واژه «هذا» اشاره به وجود گرانمايه پيامبر اسلام دارد و منظور از «نذر اولى» نيز پيامبران بزرگى هستند كه پيش از ظهور و بعثت آن حضرت آمده اند. امّا به باور «ابومالك» واژه «هذا» به قرآنِ پرشكوه اشاره مى كند و منظور از «نُذُر اُولى» نيز كتاب هاى آسمانى پيشين است. و از ديدگاه «جبايى» واژه «هذا» اشاره به اين نكته است كه: هان اى مردم! گزارشى كه از بيدادگرى و تبهكارى شمارى از جامعه هاى حق ناشناس و كفرانگر و آن گاه كيفر دردناك و نابودى آنان به وسيله محمد (ص) به شما داديم، براى خردمندان و خردوران سرمايه پند و اندرز و روشنگرى و بيدارى است.(93) آن گاه مى افزايد: أَزِفَتِ الْ آزِفَةُ آنچه بايد نزديك گردد نزديك گشت. آرى، روز رستاخيز، روز حساب و حسابرسى، روز پاداش و كيفر و روز بهشت و دوزخ نزديك شد و آن ساعت موعود فرا رسيد. خداى فرزانه بدان جهت رستاخيز را - با اينكه به باور انسان ها دوردست به نظر مى رسد - نزديك اعلان مى كند و با واژه «آزفه» از آن ياد مى كند كه هر آنچه فرارسيدنش قطعى و آمدنش ترديدناپذير باشد، نزديك است.(94) سپس توجه مى دهد كه: لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ هيچ كسى جز ذات پاك و بى همتاى خدا نمى تواند در آن روز سهمگين به داد مردم برسد و عذاب مرگبار و سختى درد و رنج و شدّت گرفتارى هاى آن را از آن برطرف كند. به باور گروهى از مفسران پيشين منظور اين است كه: آن گاه كه سختى هاى روز رستاخيز مردم را فراگيرد جز خداى توانا هيچ كس نمى تواند آن رنج ها و مشكلات طاقت فرسا را از آنان دور سازد. گفتنى است كه مؤنث آمدن «كاشفة» مى تواند نشانگر اين باشد كه در تقدير، «نفس كاشفة»، يا «جماعة كاشفة» باشد و نيز واژه «كاشفة» مى تواند همانند واژه هاى «عافية»، «عاقبة» و «خائنة» مصدر باشد كه در اين صورت منظور اين خواهد بود: هيچ كس جز خداى يكتا نمى تواند اين سختى ها و شدت ها را روشن و برطرف نمايد. درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: لا يجليها لوقتها الاّ هو(95) جز او هيچ كس آن را به هنگام خود آشكار نمى گرداند. در ادامه آيات، روى سخن را به شرك گرايان و حق ناپذيران مى كند و با طرح پرسشى انديشاننده مى فرمايد: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ پس آيا شما از اين سخن زيبا و پرمحتوا در شگفت شده ايد و تعجب مى كنيد؟ در مورد آنچه موجب شگفتى شده است دو نظر آمده است: 1 - به باور برخى منظور اين است كه: آيا آنچه به وسيله پيامبر راستگو در مورد رستاخيز و حساب و حسابرسى و پاداش و كيفر از آنها خبر يافته ايد تعجب مى كنيد؟ 2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آيا از اين كتاب پرشكوه خدا، قرآن شريف و فرود آمدن آن بر قلب نورانى محمد (ص) و زيبايى واژه ها و بلندى و دل انگيزى مفاهيم آن در شگفت شده ايد؟ و مى افزايد: وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ و به جاى گوش دل سپردن به پيام و جان سخن، از سر تمسخر و ريشخند مى خنديد، امّا به هشدارهاى تكاندهنده اش در مورد عذاب و كيفر نمى انديشيد و نمى گرييد؟ و در اشاره به غفلت و غرور آنان مى فرمايد: وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ و غرق در غفلت و غرور هستيد و سرگرم زندگى دنيا؟ به باور «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: و شما از عذاب و كيفر خدا غفلت داريد و سرگرم بازى و بيهوده كارى هستيد؟ امّا به باور «عكرمه» منظور اين است كه: و شما به جاى شنيدن پيام حق، سرگرم نواختن ساز و آواز و موسيقى هستيد؛ چرا كه آنان به هنگام تلاوت قرآن، براى مقابله با اثرگذارى آن در دل و مغز مردم، و در جهت محروم ساختن آنان از شنيدن پيام پروردگارشان، به نواختن ساز و آواز و موسيقى تند، روى مى آورد. و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه است، پس از بحث هاى گوناگون از نفى شرك و كفر و هشدار از گناه و ستم، اينك به آنان فرمان مى رسد كه تنها در برابر او سجده كنند و فقط او را بپرستند. فَاسْجُدُوا لِلَّهِ بنابراين براى خداى يكتا سجده كنيد و در برابر او سر بندگى فرود آوريد. وَ اعْبُدُوا و تنها ذات پاك و بى همتاى او را بپرستيد. از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه سجده در اين آيه، سجده واجب است، چرا كه صيغه امر به ظاهر بر وجوب و لزوم دلالت مى كند. پرتوى از آيات نكته هاى دوازده گانه در آياتى كه گذشت، قرآن شريف پس از نكوهش فردى كه پس از ايمان، از جهاد و تلاش در راه حق و عدالت روى برتافت و يا در راه خدا اندكى انفاق كرد و از بخشش و انفاق - بر اثر يك پندار خرافى - دست كشيد، به روشنگرى مى پردازد كه: مگر او و نمونه هايى چون او نمى دانند كه در كتاب هاى آسمانى پيشين و نوشته هاى ابراهيم اين نكات و اين اصول سازنده آمده است كه اين خرافه ها و اوهام و پندارهاى انحطاطآور را نفى مى كند؟ و آن گاه به ترسيم آن نكته هاى سازنده و جامعه پرداز و سعادت آفرين و رشدبخش مى پردازد و در قالب آيات 38 تا 55 آن ها را بدين صورت به تابلو مى برد: 1 - هيچ فرد يا گروهى نمى تواند بار گناه ديگرى را به دوش كشد. 2 - براى هيچ انسانى بهره اى جز تلاش و كوشش او نيست. 3 - ثمره تلاش و كوشش انسان و نيز عملكرد او در روز رستاخيز در برابر او قرار خواهد گرفت. 4 - پاداش و كيفر خدا به انسان در سراى آخرت، در برابر عملكردها خواهد بود، نه ادعاها و ظاهرسازى ها و آرزوهاى بدون عمل شايسته. 5 - نه تنها حساب و حسابرسى، و پاداش و كيفر در سراى آخرت به دست خداست كه در اين سرا نيز همه علل و اسباب به ذات پاك او منتهى مى گردد و همه تدبيرها از تدبير او سرچشمه مى گيرد و آغاز و فرجام هستى و همه كارها به دست اوست. 6 - خداست كه فرمانروا و تدبيرگر حقيقى جهان هستى است و هموست كه با آفرينش موجبات خنده و گريه، انسان را مى گرياند و مى خنداند و همه كارها به ذات پاك او منتهى مى شود. آرى، او آفريدگار و تدبيرگر فعل و انفعال ها و دگرگونى هايى است كه به هنگام خنده و گريه در جسم و روح انسان رخ مى دهد.(96) 7 - زندگى بخش و پديدآورنده پديده اسرارآميز حيات، ذات پاك اوست و پديده مرگ را نيز او آفريده است. 8 - و اوست كه انسان و حيوان را به صورت نر و ماده و از نطفه اى بى مقدار و به ظاهر ناچيز مى آفريند. 9 - و افزودن بر آفرينش و تدبير اين جهان، برپايى رستاخيز و پديد آوردن جهان ديگر نيز با اوست، و ذات پاك اوست كه فرمانرواى دنيا و آخرت است. 10 - نياز و بى نيازى انسان يا غنا و فقر او نيز به دست تواناى اوست و اوست كه بندگانش را بى نياز مى سازد و سرمايه هاى مادى و معنوى ماندگار به او مى بخشد. 11 - و آفريدگار و تدبيرگر خورشيد، ماه، ستارگان و ديگر پديده هايى كه شرك گرايان آن ها را به خدايى گرفته اند نيز ذات بى همتاى اوست. 12 - و نيز كيفركننده جامعه هاى سركش و پايمال كننده حقوق و حرمت انسان خداى فرزانه است كه بر اساس سنت هاى خويش ستمكاران را به بوته هلاكت مى سپارد. ترجمه تفسير مجمع البيان سوره قمر