27 . وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ. 28 . فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ. 29 . وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ. 30 . وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ. 31 . وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ. 32 . وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ. 33 . لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ. 34 . وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ. 35 . إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً. 36 . فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً. 37 . عُرُباً أَتْراباً. 38 . لِأَصْحابِ الْيَمِينِ. 39 . ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ. 40 . وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْ آخِرِينَ. ترجمه 27 - و سعادتمندان، [راستى ] چه سعادتمندانى هستند! 28 - در [سايه ] درختِ سدرى بى خار، 29 - و درخت موزى كه [ميوه هاى آن ] بر هم فشرده [و پيچيده ]است. 30 - و [زير] سايه سارى گسترده، 31 - و [در ساحل ] آبى ريزان [بسان آبشار زيبا]، 32 - و ميوه اى فراوان [و متنوع ]، 33 - كه نه پايان پذير است و نه [از آن ] باز داشته مى شود؛ 34 - و همسرانى گران قدر [و زيبا]. 35 - ما آنان را آن گونه كه بايد پديد آورديم، 36 - و دوشيزگانى [وصف ناپذير] قرارشان داديم، 37 - كه شيفته هسمران خويش هستند و همسن و سال [آنان ]. 38 - [همه اين نعمت ها] براى سعادتمندان [است ]. 39 - [آنان ] گروهى از پيشينيان [هستند]، 40 - و گروهى از آيندگان. نگرشى بر واژه ها سدر: اين واژه به مفهوم درخت تناور و مشهورى است بسيار بلند و داراى سايه اى آرام بخش. مخضود: اين واژه از ريشه «خضد» به مفهوم چوب نرم و بى خار آمده است. طلح: به مفهوم درخت بزرگى است كه ميوه هاى بسيارى بر شاخسار خود دارد. پاره اى آن را درخت موز گفته اند. امّا برخى نيز آن را درخت تناور و بزرگى وصف كرده اند كه خار بسيارى دارد. ابكار: اين واژه جمع «بكر» به مفهوم دوشيزه اى است كه دست مردى به او نخورده و همان گونه كه آفريده شده، سالم و مهر خورده مانده است. به همين تناسب است كه به بامداد، «بكره» گفته مى شود؛ و نيز به ميوه نوبار و تازه و نورس «باكوره» مى گويند. اتراب: اين واژه جمع «ترب» به مفهوم كودكى است كه با همانند خويش رشد مى كند و از كودكى و خاك بازى تا بزرگ شدن با همسن و سال خويش است. عُرب: جمع «عروبه» به زنى گفته مى شود كه پاك سيرت و زيباچهره و با همسرش در نهايت عشق و وفا و مهر است. تفسير پاداش پرشكوه سعادتمندان در آيات گذشته پرتوى از نعمت هايى كه خدا براى مقربان بارگاهش نويد مى دهد، به تابلو قرآن رفت؛ اينك در ترسيم موهبت هاى ياران دست راست، يا نيك بختان و سعادتمندان مى فرمايد: وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ و سعادتمندان، چه سعادتمندانى هستند! راستى كه گران قدر و آزادمنش و پرواپيشه اند! در اين بيان از اين گروه به صورتى بسيار شايسته و بايسته وصف گرديده و مقام آنان گرامى داشته شده است. آن گاه بى درنگ مى افزايد: فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ آنان در سايه سار درخت سدرى بى خار و خس و بسيار پرشكوه و زيبا قرار دارند. به باور گروهى از مفسران پيشين منظور اين است كه: آنان در بهشت پرطراوت خدا در سايه درخت سدرى هستند كه خار ندارد. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آنان در سايه سار درخت سدرى هستند كه از ميوه بسيار و ريختن خارهايش خميده است. از ديدگاه گروهى ديگر از جمله «ضحاك» منظور اين است كه: آنان در سايه سار درخت سدرى هستند كه از برگ و بار و ميوه بسيار سخت سنگين شده است. يكى از مفسران پيشين آورده است كه: گروهى از مسلمانان در سفر خويش به طائف از كنار درختان بسيار فراوان «سدر» گذر كردند و شگفت زده آرزو كردند كه: كاش ما نيز چنين بوستان و جنگلى از درختان سدر داشتيم! از پى آن بود كه اين آيه بر قلب پرمعنويت محمد (ص) فرود آمد. سپس در وصف نعمتى ديگر مى فرمايد: وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ سعادتمندان يا ياران دست راست در سايه سار درخت موزى هستند كه ميوه هاى آن فشرده و متراكم است. به باور «ابن عباس» منظور از واژه «طلح» درخت موز مى باشد. امّا به باور «حسن» منظور درختى است تناور و خوش رنگ و بو كه سايه اى لطيف و آرام بخش دارد. و از ديدگاه برخى به مفهوم درختى است زيبا و خوش منظر كه در حجاز و يمن درختى زيباتر از آن نيست. گفتنى است كه خداى فرزانه بدان دليل از اين دو درخت نام مى برد كه جامعه آن روز عرب اين دو درخت را به نيكى مى شناخت و بيشتر درخت هاى آنان يك نوع درختى بود كه هم خوشبو و عطرآگين بود وهم روشن و زيبا. برخى از اهل سنت از اميرمؤمنان آورده اند كه: فردى در حصور آن حضرت آيه مورد بحث را تلاوت مى كرد كه آن بزرگوار فرمود: راستى كه «طلح» چه زيبا و بلندمقام است! آن گاه فرمود: بلكه اين آيه «و طلع منضود» است؛ نظير اين آيه قرآن كه مى فرمايد: و نخل طلعها هضيم(159) و درخت خرمايى كه ميوه و شكوفه اش متراكم و به هم فشرده است. از آن حضرت پرسيدند: آيا آيه را تغيير نمى دهد؟ فرمود: امروز قرآن تغيير و تحريف نمى گردد. و نيز از «يعقوب بن شعيب» آورده اند كه به آن حضرت گفتم: سرورم اين آيه را بشنويد: و طلح منضود فرمود: نه بلكه «و طلع منضود». واژه منضود به مفهوم ميوه متراكم و به هم فشرده و بسيار آمده و با اين بيان منظور اين است كه: نيك بختان در سايه سار درختى هستند كه از تنه و ساقه آن گرفته تا شاخه هايش غرق در ميوه و سراسر آن پوشيده از موز است. در ادامه آيات در اشاره به سومين نعمت بهشتى براى سعادتمندان مى فرمايد: وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ و در سايه اى كه آرام بخش و لطيف و گسترده و جاودانه است قرار دارند، و هيچ حرارتى آنان را نمى رنجاند. گفتنى است كه در فرهنگ و ادبيات عرب واژه «ممدود» در مورد چيزى كه ادامه دارد و ماندگار است به كار مى رود. براى نمونه شاعر مى گويد: غلب البقاء و كان غير مغلب دهر طويل دائم ممدود ماندگارى و بقا چيره شد، در حالى كه چنين نبود كه روزگارى دراز و هماره بماند. در اين مورد آورده اند كه: در بهشت پرطراوت و زيبا درخت هاى تناور و شگفت انگيز بسيارى است؛ براى نمونه درختى است كه سوار تيزتك نمى تواند يكصد سال از سايه آن عبور كند... و نيز آورده اند كه: حال و هواى بهشت بسان بامدادان تابستان دل انگيز و ملايم است؛ به گونه اى كه انسان نه از گرما احساس رنج و ناراحتى مى كند و نه از سرما.(160) در آيه بعد در اشاره به نعمت ارزشمند آب در بهشت خدا مى فرمايد: وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ آنان در كنار آب هايى ريزان و هماره جارى - كه بسان آبشارها منظره اى دل انگيز و تماشايى دارد و در جويبارها جريان مى يابد - غرق در نعمت ها هستند. به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان در كنار آب گوارايى هستند كه بر شراب ناب و پاك بهشتى ريخته مى شود تا خوشايندتر و گواراتر گردد. امّا گروهى از مفسران از جمله «سفيان» بر آنند كه: آنان در كنار آب هايى هستند كه هماره ريزان است و بر آب راهى جز جدول ها و نهرها جريان مى يابد. و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: آنان بر كنار آب هايى هستند كه هماره ريزان است تا زيبايى و صفاى آن را بنگرند و هر گاه خواستند بدون زحمت از آن بنوشند. با اين بيان آنان هم از منظره زيباى آبشارها لذت مى برند، و هم از صداى دل انگيز و موسيقى ملايم آب و هم از آب گوارا مى نوشند. در ششمين آيه مورد بحث در اشاره به نعمت ديگرى از نعمت هاى سعادتمندان مى فرمايد: وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ و نيز آنان در كنار ميوه هاى متنوع و فراوانى هستند كه خدا برايشان آفريده است. دليل تكرار اين نعمت به خاطر تنوع خاصيت ها و فايدهاى و ويژه گى هاى ميوه هاست. افزون بر اين در آيه پيش به اين نكته اشاره داشت كه بهشتيان از هر ميوه اى كه دل خواه آنان باشد بر مى گزينند، امّا در اين آيه سخن از تنوع و فراوانى ميوه هاست. در ادامه سخن در همين مورد در وصف اين ميوه مى افزايد: لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ اين ميوه ها به گونه اى هستند كه پايان ناپذيرند و در همه فصل ها مى توان از آن ها بهره ور گرديد، و بسان ميوه هاى اين جهان نيستند كه در شرايط و فصل ويژه اى برسند. و نيز بدون هيچ مانعى در دسترس بهشتيان هستند؛ به گونه اى كه نه بر اوج شاخسارها و دور از دسترس مى باشند تا نتوانند هر لحظه اى كه دلشان خواست بهره برند و نه خار يا مانعى ديگر هست كه چيدن را دشوار سازد. از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: اين ميوه ها به گونه اى نيست كه در يك فصل برسند و تمام شوند و يا براى تهيه آن ها نياز به پول باشد. در آيه بعد نعمت ديگرى را به تابلو مى برد و مى فرمايد: وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ و نيز همسرانى گران قدر و زيبا برايشان خواهد بود. آنچه آمد ترجمه اى از آيه شريفه است و در تفسير آن، ديدگاه ها متفاوت است: 1 - از ديدگاه برخى از مفسران، منظور اين است كه: و براى سعادتمندان در كنار انواع نعمت ها فرش هاى زيبا و بلندى نيز براى آراستگى كاخ ها و قرارگاه هاى آنان آماده است. با اين بيان منظور فرش بلند است، نظير ساختمان بلند و سر به آسمان ساييده. 2 - از ديدگاه «حسن» و «فراء» منظور فرش هايى است گرانبها كه بر روى هم افتاده است. 3 - امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: و براى آنان همسرانى زيبا و گران قدر كه در خردمندى و كمال بسيار بلندمرتبه اند؛ چرا كه واژه «فُرش» جمع «فراش» است كه در اصل به مفهوم فرش يا بستر آمده، و آن گاه به همين تناسب كنايه از همسر مى باشد و در مرد و زن به كار مى رود.(161) دليل درستى اين ديدگاه نيز آيه بعد است كه مى فرمايد: ما آنان را آفريديم... و نيز اين سخن پيامبر گرامى است كه از همسر انسان به «فراش» تعبير مى كند و مى فرمايد: الولد للفراش و للعاهر الحجر.(162) فرزندى كه از زن شوهردار ولادت مى يابد، از آن همان خانواده است و اگر در اين ميان مرد زناكارى نيز بوده است، بهره اش سنگ خواهد بود، نه كودك. در آيه بعد در اشاره به پاره اى از ويژگى هاى همسران بهشتى مى فرمايد: إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً ما آنان را آن گونه اى كه بايد و شايد آفريده ايم. ممكن است منظور اين باشد كه: ما آنان را آفرينشى نوين و تازه بخشيده ايم. «ابن عباس» مى گويد: منظور از اين همسران زيبا و گران قدر بانوان شايسته كردار و انديشمندى هستند كه در اين جهان زيسته و پير شده اند و خدا آنان را براى همسرانشان به صورت جوان و زيبا پديدار مى سازد. امّا از ديدگاه پاره اى منظور آفرينش حوريان بهشتى است كه هماره جوان و پرطراوت و زيبا خواهند بود و دگرگونى ناخوشايندى در آنان پديدار نخواهد شد. آن گاه اضافه مى كند: فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً و همگى آنان را دوشيزه و بكر قرار داديم. به باور پاره اى منظور اين است كه آنان پس از هر آميزشى با همسر خويش باز هم دوشيزه و باكره خواهند شد(163). در آيه بعد در بيان وصف ديگر آنان مى افزايد: عُرُباً آنان زنانى زيبا و پاك سيرت و انديشمندند كه نسبت به همسران خويش سراپا عشق و مهر و اخلاص هستند. به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان براى همسران خويش مى رقصند و در مهر و صفا با آنان چنانند كه عرب زبان به زبان عربى انس و الفت دارد. أَتْراباً و وصف ديگر آن همسران و زنان بهشتى اين است كه: همگى آنان دوشيزگانى هستند كه در سن و سال و جمال و كمال همسال و همانندند. و به باور پاره اى، در سن و سال همانند همسران خود هستند. در دوازدهمين آيه مورد بحث مى افزايد: لِأَصْحابِ الْيَمِينِ همه اين نعمت هايى را كه برشمرديم براى نيك بختان و سعادتمندان است و پاداشى است در برابر درست انديشى و ايمان و كارهاى شايسته و عادلانه آنان. آن گاه مى افزايد: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْ آخِرِينَ گروهى از اين ياران دست راست يا سعادتمندانى كه از آنها سخن رفت، از امت هاى گذشته يا از پيشنيان اند. در اين مورد «حسن» مى گويد: پيشگامان جامعه هاى پيشين، از پيشگامان اين امت بيشتر هستند، و تابعين و نسل هاى بعد آنان بسان تابعين اين امت است. گفتنى است كه واژه «ثلة» به صورت «نكره» آمده است تا روشنگرى كند كه اين مقام شكوهبار معنوى، نه براى همه پيشنيان و آيندگان، كه براى گروهى از آنان است؛ درست همان گونه كه وقتى گفته شود: مردى از ميان مردان، نشانگر آن است كه نه همه آنان، بلكه يك نفرشان. آنچه آمد، ديدگاه گروهى از مفسران پيشين در مورد «ثلة» است، امّا به باور گروهى ديگر منظور از هر دو گروه، اين امت مى باشند، نه ديگران. از پيامبر گرامى نيز آورده اند كه فرمود: جميع الثلتين من امتى. همه هر دو گروه از امت من خواهند بود. با اين بيان، هر دو گروه از مسلمانان راستين و درست انديش و رعايت گر حقوق انسان ها خواهند بود؛ گروهى از نخستين ها و گروهى از آخرين نسل ها. از رواياتى كه اين ديدگاه را تأييد مى كند، اين روايت است كه «ابن مسعود» مى گويد: شبى در حضور پيامبر خدا بوديم و او براى ما سخن مى گفت. پس از پاسى از شب به خانه رفتيم و فرداى آن شب هنگامى كه به محضر آن حضرت باز آمديم، فرمود: ديشب در عالم خواب، همه پيامبران را به همراه پيروانشان به من نشان دادند و ديدم كه پيروان حقيقى آنان در شمار اندك بودند، به گونه اى كه پيامبرى به همراه چند تن از پيروانش بود و پيام آورى تنها با يك تن و پيامبرى هم ديدم كه تنها بود. برادرم موسى را ديدم كه با گروهى از بنى اسرائيل بود. هنگامى كه آنان را ديدم شگفت زده شدم و گفتم پروردگارا، اينان كيانند؟ پيام آمد كه: برادرت موسى و پيروان او. پرسيدم: پس امت من كجا هستند؟ فرمود: به طرف راست خويش بنگر تا آنان را ببينى. هنگامى كه نگريستم، ديدم از بسيارى چهره هاسنگ ها و كوه هاى مكّه پوشيده بود. پرسيدم: اينان كيانند؟ فرمود: امت تو؛ آيا خشنودى؟ گفتم: آرى، پروردگار من؛ من در انديشه خشنودى شما هستم. فرمود: پس نگاهى به سمت چپ كن. هنگامى كه نگريستم، بسيارى مردم فضا را پوشانده بود. پرسيدم: اينان كه هستند؟ پيام آمد كه: امت شما؛ آيا خشنود شدى؟ گفتم: آرى، خشنودم، خشنود. پيام رسيد كه اين ها با هفتاد هزار نفر از امت تو بدون حسابرسى سخت وارد بهشت مى گردند. هنگامى كه سخن پيامبر پايان يافت، «عكاشه اسدى» در اين مورد شعرى بلند سرود و پس از خواندن آن گفت: اى پيامبر! دعا كن كه پروردگارم مرا از اينان قرار دهد. و آن حضرت دعا فرمود و پذيرفته شد. از پى او مرد ديگرى قصيده اى سرود و طلب دعا كرد و پيامبر فرمود: در حق تو هم دعا مى كنم، امّا «عكاشه» از تو پيشى جست. آن گاه پيامبر فرمود: هان اى مردم، اگر مى توانيد بكوشيد تا در شمار آن هفتاد هزار نفر باشيد، امّا اگر نمى توانيد بكوشيد تا در شمار مردمى باشيد كه سمت راست بودند. واگر اين كار نيز براينان مشكل است، تلاش كنيد تا از اهل افق باشيد كه آنان نيز شمارشان بسيار بود. «ابن مسعود» مى گويد: ما با دوستان پس از بحث و گفت گو به اينجا رسيديم كه آن گروه هفتاد هزار نفرى كسانى هستند كه در اسلام ولادت يافته و بدان عمل نموده و ديندار و دين باور واقعى جهان را بدرود گفته اند. پس از آن گفت گو، من سخن دوستان را به پيامبر رساندم، كه آن حضرت فرمود: نه، اين گونه كه شما مى پنداريد نيست، بلكه آنان مردمى هستند كه به مال ديگران تجاوز نمى كنند و حقوق مردم را رعايت مى نمايند و تكبر نمى ورزند و فال بد نمى زنند و بر پروردگارشان توكل مى كنند. آن گاه فرمود: من اميدوارم كه پيروان من يك چهارم اهل بهشت باشند. ما گفتيم: الله اكبر. از پى آن فرمود: من اميدوارم كه يك سوم اهل بهشت باشند. گفتيم: الله اكبر. سرانجام فرمود: من اميدوارم نيمى از اهل بهشت باشند و آن گاه اين آيه را تلاوت كرد كه: ثلة من الاوّلين و ثلة من الاخرين. پرتوى از آيات موهبت هاى ششگانه در آيات دل انگيز و انسان پرورى كه گذشت، سخن از نيك بختان يا «اصحاب اليمين» بود و اين نعمت ها به عنوان پاداش به آنان نويد داده شد: 1 - آسايش و آرامش در سايه سار درخت زيبا و خوش منظر «سدر» در بهشت خدا. 2 - زندگى در كنار درختان پرميوه و تماشايى از جمله درخت موز. 3 - آرامش در سايه سارى گسترده و دل انگيز. 4 - در كنار آبشارهاى تماشايى. 5 - در كنار ميوه هاى متنوع و رنگارنگ و جاودانه. 6 - و ديگر همراهى با همسران زيباچهره و پاك سيرت و پرشكوه و هماره دوشيزه.