21 . سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ. 22 . ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ. 23 . لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ. 24 . الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. 25 . لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ. ترجمه 21 - به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه فراخناى آن، بسان [كران تا كران ] آسمان ها و زمين است [و] براى آن كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، آماده شده است، سبقت جوييد؛ اين بخشش خداست كه آن را به هر كس كه بخواهد ارزانى مى دارد و خدا داراى فزون بخشى پرشكوهى است. 22 - هيچ رويداد ناخوشايندى نه به زمين و نه به خودتان نمى رسد، مگر اين كه پيش از آن كه آن را پديد آوريم، در كتابى [نوشته شده ] است؛ به يقين اين [كار] براى خدا آسان است؛ 23 - تا نه بر آنچه از دست شما رفت اندوه زده گرديد و نه به آنچه [خدايتان ] به شما ارزانى داشت شادمان شويد؛ و خدا هيچ خودپسند و فخرفروشى را دوست نمى دارد؛ 24 - همانان كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل فرمان مى دهند؛ و هر كس [از بخشش و انفاق ] روى بگرداند، [زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه ] خدا همان بى نياز و ستوده است. 25 - به يقين ما پيامبران خود را با دليل هاى روشن [و روشنگر ]فرستاديم، و كتاب و وسيله سنجش [ميان عدالت و ستم و درست و نادرست ] را فرود آورديم، تا مردم به دادگرى به پا خيزند [و طرح عدالت و آزادى بيفكنند]؛ و آهن را فرود آورديم كه در آن نيرويى سخت و سودهايى [بسيار] براى مردم است، و تا خدا كسى را كه او و پيام آورانش را ناديده يارى مى كند بشناسد، بى گمان خدا نيرومند و شكست ناپذير است. نگرشى بر واژه ها سابقوا: اين واژه از ماده «مسابقه» به مفهوم سبقت جستن و پيشى گرفتن بر ديگرى است. اعدت: از ريشه «عدد» و «اعداد» برگرفته شده و به مفهوم آماده ساختن براى آينده است. فضل: اين واژه به مفهوم سود سرشار رسانيدن به ديگران، از سوى قدرتى است كه مى تواند سود برساند و يا دريغ دارد. واژه هاى «تفضّل» و «افضال» هم به همين مفهوم است. تأسوا: از ريشه «آسى » به مفهوم اندوهگين شدن آمده است. تفسير وه از اين مسابقه شكوهبار و پرمعنويت! پس از ترسيم روشن و گويايى از ناپايدارى دنيا در آيات گذشته، اينك همگان را به سوى يك مسابقه شكوهبار تربيتى و اخلاقى و انسانى و معنوى برمى انگيزد و با نشان دادن راه ماندگارى و پايندگى مى فرمايد: سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ و به سوى آمرزشى از سوى پروردگارتان - با توبه و اصلاح خويشتن و با تلاش در كنار زدن موانع رشد و اوج به سوى او و تلاش در انجام كارهاى شايسته و خداپسندانه - كه نجات و رستگارى سراى آخرت را تضمين مى كند، بشتابيد. از ديدگاه پاره اى به سوى توبه و بازگشت به سوى خدا و جبران اشتباهات بشتابيد. امّا به باور برخى ديگر به صف اول نماز جماعت يا صف مقدم جبهه جهاد بشتابيد. و پاره اى نيز بر آنند كه به سوى پيامبر خدا و پيام آسمانى و انسان ساز او شتاب كنيد. وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نيز به سوى بهشت پرطراوت و زيبايى شتاب كنيد كه گستره آن بسان گستره آسمان ها و زمين است. در مورد ترسيم «عرض» بهشت و وانهادن «طول» آن ديدگاه ها متفاوت است: 1 - دليل اين نكته نشان از عظمت بهشت دارد. 2 - گاه ممكن است طولى بدون عرض باشد، امّا هيچ عرضى بدون طول نمى توان يافت. 3 - منظور اين است كه وقتى عرض بهشت به گستره آسمان ها و زمين است، طول آن را تنها خدا مى داند چقدر است! «حسن» مى گويد: خداى فرزانه بهشت را نابود ساخته و آن گاه بهشت پرنعمت و زيبايى به گونه اى كه وصف مى كند، پديد مى آورد و به همين دليل وصف آن به صورتى كه آمده است درست است. أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ اين بهشت پرطراوت و پرنعمتى كه وصف آن رفت، براى مردم توحيدگرا و شايسته كردار و اصلاح طلب و آزادمنش آماده شده است؛ براى مردمى كه به پيام خدا و پيام آوران او ايمان آورده و به مرزهاى مقررات او احترام گذارند. ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ اين فضل و بخشش خداست كه به هر كسى كه ذات بى همتاى او بخواهد ارزانى مى دارد. منظور اين است كه ارزانى شدن بهشت پرطراوتى كه وصف آن رفت، هرگز نعمتى به انسان ها در برابر ايمان و عملكرد شايسته وعادلانه آنان نيست، بلكه پاداش جاودانه و ماندگار خدا به آنان نه بر اساس عدل خدا و آن گونه كه آنان در خور آن مى باشند، بلكه اين پاداش شكوهبار بر اساس فزون بخشى و فضل خداست. از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: هيچ انسان باايمان و شايسته كردارى به پاداش و نعمتى در اين جهان و جهان ديگر نخواهد رسيد، مگر در پرتو فزون بخشى و فضل خدا؛ چرا كه اگر خداى فرزانه بندگان خود را به وسيله پيام هاى آسمانى و پيامبران راه نمى نمود و كارهاى شايسته و ناشايسته را روشن نمى كرد، كسى نمى توانست به سوى بهشت راه يابد. با اين بيان همه چيز از سوى اوست و همه راه نمايى ها و الطاف از مهر اوست كه به انسان ها تفضّل فرموده است. گروهى از جمله «بلخى» برآنند كه: اگر خداى فرزانه در برابر فرمانبردارى بندگانش تنها به نعمت هاى ارزشمندى كه پيش از اين و در دنيا به آنان ارزانى داشته است، بسنده مى كرد بر اساس عدالت رفتار فرموده بود، و درست به همين دليل است كه ارزانى شدن بهشت پرطراوت و زيبا را به ايمان آوردگان بر اساس فضل و فزون بخشى وصف فرمود. گفتنى است كه آيه مورد بحث بزرگترين نقطه اميد براى مردم باايمان و شايسته كردار است، چرا كه اين نويد و وعده بهشت آماده و مهيا انگيزه اى است براى حركت خداپسندانه و ايمان وعمل. در فراز پايانى آيه مى فرمايد: وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ و خدا صاحب نعمت هاى جهان شمول و گسترده و احسان بسيار براى بندگان است. در آيه بعد مى افزايد: ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها هيچ رويداد ناخوشايند و فاجعه بارى در زمين و زمان و در دنياىِ وجود شما به هم نمى رسد مگر اين كه همه آن ها پيش از آفرينش شما و پديد آوردن زمين و زمان در لوح محفوظ نوشته شده است، تا بدين وسيله براى فرشتگان روشن شود كه آفريدگار هستى داراى علم و دانشى بى كرانه است. منظور از رويدادهاى ناخوشايند، مى تواند خشكسالى و قحطى، كمبود ميوه ها و نابودى گل ها و گياهان باشد، و رويدادهاى فاجعه بار در جان ها، عبارت از انواع بيمارى ها و مرگ و ميرها و بدآوردن در از دست دادن فرزندان است. إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ بى گمان روشن ساختن اين آگاهى و دانايى خدا بر بندگان و رويدادهاى گوناگون هستى، بر ذات پاك و بى همتاى او آسان است. آن گاه مى افزايد: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ اين براى آن است كه شما انسان ها به خاطر آنچه از دست داده ايد اندوه زده نگرديد. به بيان ديگر اين كار ما براى آن است كه شما براى از دست دادن برخى از نعمت ها اندوهگين نگرديد و بدانيد كه تمامى كارها بر اساس حكمت و عدالت و هدفدارى است. وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ و نيز براى آن است كه آنچه به شما ارزانى شده است، شادمان نگرديد و به آن ها دل نبنديد؛ چرا كه وقتى انسان با اين نكته دقيق و ظريف و انسان پرور آشنا گردد، كه هر آنچه از نعمت ها را كه از دست داده است، خداى فرزانه در صورتى كه بخواهد و مصلحت بداند، بهتر از آن ها را به او ارزانى مى دارد، و نيز آنچه به او ارزانى شده است، او را موظّف به سپاسگزارى در برابر نعمت ها و اداى حقوق آن ها مى نمايد، در آن صورت نه چندان مست و مغرور مى گردد و نه افسرده و دلمرده و در عوض در يك حالت اعتدال و سلامت روان و جان از آنچه هست به بهترين صورت براى ساختن دنيا و آخرت بهره مى گيرد و در راهى سرمايه گذارى مى نمايد كه پاينده و ماندگار است، نه فناپذير و نابودشدنى. آيه مباركه به چهار درس انسان ساز توجه مى دهد كه سخت در خور توجّه است: 1 - آيه شريفه نشانگر آن است كه فرد پارسا و زهدپيشه اگر به راستى به پيام آيه دل بسته باشد بايد آراسته به خلق و خوى شايسته و سيره نيكو باشد، چرا كه وقتى انسان به رشدى نايل آمد كه روى آوردن دنيا به او يا پشت كردن آن در نظرش يكسان باشد، روشن است كه ديگر جايى براى حسادت ورزى و كينه توزى و بخل و تنگ چشمى و دشمنى و ددمنشى نمى ماند؛ چرا كه انگيزه هاى بدخلقى و زشت كارى همين عيوب اخلاقى و انسانى است كه از دنيادارى و ماده پرستى و عشق به جاه و مال بر مى خيزد. 2 - انسان پارسا و زهدپيشه با حقير شمردن دنيا و ارزش هاى آن به صورت آزادمنشى زندگى مى كند، چرا كه نه با روى آوردن دنيا شادمان مى شود و نه از پشت كردن آن اندوهگين مى گردد. 3 - ره آورد ديگر ايمان به اين آيه اين است كه فرد پارسا سراى آخرت و پاداش ها و نعمت هاى آن را گرامى مى دارد و بزرگ مى شمارد، چرا كه نعمت هاى سراى ديگر است كه ماندگار و بدون عيب و نقص و خزان زدگى است. 4 - انسان پارسا و باايمان با آراستگى خلق و خوى خويشتن به پيام اين آيه همه افتخار و مباهاتش به خداست كه سرچشمه نعمت ها و پديدآورنده اسباب و وسايل است، نه به زر و زيور ظاهرى و دنيوى. در تفسير آيه آورده اند كه: مردى به حضور امام سجّاد شرفياب گرديد و از حقيقت زهد و پارسايى پرسيد. فقال: له ما الزّهد؟! آن حضرت فرمود: الزهد عشرة اجزاء، فاعلى درجة الزّهد ادنى درجة الورع، و اعلى درجة الورع ادنى درجة اليقين، و اعلى درجة اليقين ادنى درجة الرّضا و انّ الزهد كلّه فى آية من كتاب الله: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ...(209) زهد و پارسايى داراى ده درجه و مرتبه است: برترين درجه زهد و پارسايى، كمترين درجه ورع و پرهيزكارى است؛ و بالاترين درجه پرهيزكارى كمترين درجه يقين است؛ و بالاترين درجه يقين، كمترين درجه مقام رضا و خشنودى در برابر خواست خداى فرزانه و عادل است؛ و همه مراحل زهد و پارسايى در يك آيه از قرآن شريف آمده است كه مى فرمايد: تا بر آنچه از دست شما رفت اندوهگين نگرديد و به آنچه خدا به شما ارزانى داشت شادمان نشويد...(210) در اين مورد آورده اند كه به وزير انديشمند «انوشيروان»، «بوذرجمهور» گفتند: هان اى مرد دانش و خرد! چگونه است كه شما به خاطر از دست دادن نعمت و امكانات اندوهگين نمى گردى؟ و چرا به نعمت و امتيازى كه نصيب و بهره ات گردد شاد و شادمان نمى شوى؟ در پاسخ گفت: براى اين كه آنچه از دست رفته است با اشك و آه به دست نمى آيد و آنچه رسيده است در پرتو شادمانى تداوم و پايندگى اش تضمين نمى شود. «از عبدالله بن مسعود» آورده اند كه مى گفت: اگر من گل آتش شعله ور و سوزانى را به دست گيرم كه هر آنچه خواست بسوزاند و هر آنچه خواست باقى گذارد برايم دوست داشتنى تر از اين است كه بگويم: كاش آن چيز بود و اين نبود! در پايان آيه مى فرمايد: وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ و خدا هيچ خودبزرگ بين و فخرفروشى را دوست نمى دارد. در چهارمين آيه مورد بحث در اشاره به مفاهيم آيات گذشته مى افزايد: الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ آنان كسانى هستند كه بخل مى ورزند و مردم را نيز به بخل و ترك وظايف و تكاليف دستور مى دهند... در روايت است كه پيامبر گرامى نام بزرگ قبيله «بنى عوف» را پرسيد. پاسخ دادند: بزرگ آنان «جد بن قيس» است، كه در زندگى به «بخل» و تنگ نظرى نكوهش گرديد. پيامبر گرامى فرمود: و چه دردى بدتر از بخل؟ از اين رو بزرگ شما «براء» باشد. وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ و هر كس از اين دستور روى گرداند و بخشش و انفاق را وانهد زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه خدا هماره بى نياز و ستوده است؛ نه نيازى به صدقه و انفاق كسى دارد و نه به بخشش او؛ و ذات بى همتاى او در همه كارها و همه صفات والا و ستوده است. هدف بلند بعثت ها در ادامه آيات، خداى دادگر در ترسيم هدف هاى بلند و عدالت آفرين بعثت ها و نهضت هاى آسمانى مى فرمايد: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ به يقين ما پيام آوران خويش را با دليل هاى روشن و روشنگر فرستاديم و براى اثبات درستى دعوت آنان به آن ها معجزه داديم. وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ و به همراه آنان كتاب و برنامه آسمانى، نظير تورات و انجيل و قرآن كه دربر دارنده مقررات و احكام زندگى براى مردم و بيانگر حلال و حرام، روا و ناروا و ارزش ها و ضدّ ارزش هاست فرو فرستاديم. وَ الْمِيزانَ و نيز به همراه آنان ميزان فرستاديم. در مورد مفهوم ميزان دو نظر است: 1 - به باور پاره اى منظور همان ترازويى است كه داراى دو كفّه مى باشد و با آن چيزها سنجيده و وزن مى گردد. 2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور وسيله شناخت و سنجش است كه به يارى آن حق از باطل و عدل از ستم و درستى از فريب و اخلاص از سوداگراى شناخته مى شود. لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ تا مردم به عدل و داد قيام كنند و در همه روابط اجتماعى و اقتصادى و سياسى و قضايى و ... زندگى عادلانه و انسانى و آزاد پى ريزند و حقوق انسان ها رعايت شود و عدل و داد حاكم گردد، نه ستم و تجاوز و حق كشى. به باور گروهى از جمله «قتاده» منظور اين است كه: ما با فرستادن پيام و پيامبران و كتاب و ميزان به عدالت فرمان داديم. با اين بيان آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد: الله الّذى انزل الكتاب بالحق و الميزان...(211) خدا همان كسى است كه كتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ و آهن را فرود آورديم. از پيامبر آورده اند كه فرمود: ان الله انزل اربع بركات من السماء الى الارض : انزل الحديد، و النار، و الماء، و الملح.(212) خداى فرزانه چهار نعمت پربركت را از آسمان به سوى زمين فرود آورد: اين چهار نعمت ارزشمند و حياتى عبارتند از: نعمت ارجدار آهن، آتش، آب و نمك. از ديدگاه انديشمندان منظور از «فرود آوردن» در آيه، پديد آوردن و آفريدن آن هاست؛ درست همان سان كه در آيه ديگرى در مورد آفرينش دام ها مى فرمايد: و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج...(213) و خدا از دام ها براى شما هشت جفت آفريد، كه عبارتند از: گوسفند نر و ماده، بز نر و ماده، گاو نر و ماده و شتر نر و ماده. و «مقاتل» نيز همين ديدگاه را پسنديده و مى گويد: منظور اين است كه: و به دستور و فرمانى از سوى ما آهن پديد آمد. و به باور «قطرب» واژه «انزلنا» به مفهوم آماده ساختيم و مهيا كرديم آمده است، چرا كه از «نُزُل» آمده و اين واژه به مفهوم چيزى است كه براى پذيرايى از مهمان فراهم شده است. «ابن عباس» مى گويد: خداى فرزانه با آ فرينش حضرت آدم سه چيز را از جنس آهن فرود آورد؛ اين سه چيز عبارتند از: چكش، گازانبر و سندان. فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ در آن نعمت آهن نيرويى سخت نهفته است. به باور پاره اى منظور اين است كه: از اين آهن مى توان چيزى بسان سپر ساخت كه از آسيب ديدن انسان جلوگيرى مى كند و مى توان شمشير براى پيكار و هجوم پديد آورد. و نيز «مجاهد» همين ديدگاه را تأييد مى كند كه از آهن مى شود وسيله دفاعى و تهاجمى ساخت. وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ و نيز در اين آهن سودهايى بسيار براى مردم وجود دارد، چرا كه آنان در زندگى مى توانند از اين فلز حياتى وسايل زندگى، نظير: چاقو، تيشه، تبر، سوزن و بيل و كلنگ تا دستگاه هاى پيشرفته و تجهيزات نظامى دفاعى و وسايل مجهّز براى نقل و انتقال و پرواز بسازند و زندگى را دگرگون سازند. وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ هدف اين است كه خدا بداند كه چه كسانى او و فرستادگانش را ناديده، با جهاد و فداكارى يارى مى رسانند و با آنان بر اساس عدل و داد رفتار كند. منظور از واژه «بالغيب» اين است كه مردم باايمان، خدا را بدون اين كه با چشم ظاهر بنگرند، در پرتو دليل و برهان يارى مى كنند. إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ بى گمان خدا در گرفتن داد ستمديدگان از ستمكاران و انتقام كشيدن از دشمنان حق و عدالت توانا، و در انجام هر كارى شكست ناپذير است. پرتوى از آيات هدف هاى بلند وحى و رسالت اگر از بسيارى از مردم بپرسند كه هدف از آمدن پيامبران و كتاب هاى آسمانى چيست، بيشتر آنان پيش از هر چيز از پرستش خدا و نماز و روزه و مقررات فردى و عبادى پاسخ مى دهند اما اگر به آستان قرآن گام نهيم و در اين مورد پژوهش كنيم با دنياى ديگرى رو به رو مى شويم. قرآن شريف هدف هاى بلند وحى و رسالت را اين گونه به تابلو مى برد: 1 - آزادى و نجات انسان قرآن هدف والاى وحى و رسالت و فرود آمدن خود را نجات و رهايى انسان از دنياى تيره و تار و ظلمت زده جهل و جنون و جنايت و خشونت و بيداد و استبداد و خودسرى و خودكامگى و اوج بخشيدن انسان به دنيايى آزاد و روشن و شفاف و نورانى و توسعه يافته كه تضمين گر حقوق و آزادى او باشد اعلام مى دارد. كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور(214) 2 - آموزش راه و رسم زندگى خردمندانه به انسان و تربيت او اين دومين هدف والاى قرآن و پيام هاى آسمانى و پيام آوران است. هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ(215) او همان خدايى است كه در ميان درس ناخوانده ها و دانشگاه نديده ها، پيام آورى بزرك از خود آنان براى ارشاد و انديشاندن آنان و ايجاد تحول مطلوب در انديشه و باور و رفتار و اخلاق و جامعه و دنياى تيره و تار آنان را برانگيخت، تا آن حضرت آيات او را كه بيانگر حلال و حرام و دليل ها و برهان ها و احكام و مقررات خداست، بر مردم تلاوت كند، و آنان را از كفر و شرك و گناه پاك ساخته و به سوى ارزش هايى كه آنان را از پاكان و شايستگان مى گرداند فرا خواند، و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد... 3 - در هم شكستن كُندها و زنجيرها در هم شكستن كُند و زنجيرها و انهدام دخمه ها و زندان هاى رنگارنگ جامعه جهل و ظلم، سومين هدف والاى وحى و رسالت است. پيامبران آمده اند تا با فكر و فرهنگ دادن به مردم، زنجيرهاى گران و كندها و داغ و درفش ها را بر دارند و دخمه ها و تاريك خانه ها را درهم كوبند و مغزها و انديشه ها را از اسارت تاريك انديشى و خمودى و خرافه بافى نجات دهند و انسان را آزاد و آزاده بپرورند. و يضع عنهم اصرهم و الا غلال التى كانت عليهم(216) 4 - بيان حقايق و مقررات انسانى و خردمندانه اين نيز هدف ديگر وحى و رسالت است و پيامبران و كتاب هاى آسمانى آمده اند تا حقايق را به روشنى بيان كنند، و خرد انسان را شكوفا سازند و مقررات زندگى را ترسيم كنند تا هر خودكامه و زورمدارى به دلخواه خويش براى مردم بندهاى اسارت به نام قانون و خدا و دين نتراشد و خود را سايه خدا نشمارد و با سنگر گرفتن در پناه مذهب، استبداد و اختناق و سانسور را حاكم نسازد. و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيى ء...(217) و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مردم مسلمان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو اى پيامبر! فرو فرستاديم. 5 - شكوفايى ارزش هاى راستين اخلاقى و انسانى پيامبر گرامى بارها روشنگرى فرمود كه: من براى شكوفا و كامل ساختن ارزش هاى اخلاقى و انسانى برانگيخته شده ام. بُعثتُ ِلاُتمم مَكارمَ الاَخلاق.(218) و اين گام بلند را با روشنگرى و درس آموزى، و بهتر از آن با ارائه سرمشق عملى در رفتار و كردار خويش و رعايت حقوق بشر در چشم انداز همگان قرار داد، تا آن جايى كه خدايش اخلاق او را شكوهبار وبزرگ وصف فرمود، و راز پيشرفت راه ورسم او را، بشر دوستى و مردم خواهى و مهرورزى و نرمش و مداراى او با مردم و پرهيز او از تندى و تيزى و خشونت عنوان ساخت.(219) 6 - برپايى پايه هاى دموكراسى و عدل و داد به دست مردم از اساسى ترين هدف هاى وحى و رسالت اين است كه با روشنگرى و انگيزش و آموزش مردم، با تربيت و تزكيه و پالايش و پرورش جامعه، با دميدن روح تقوا و توحيد و ايمان و اخلاق و آگاهى بر جان انسان ها آنان را به حركت آورند تا خود مردم و به دست آنها مردم سالارى و عدل و داد و نظام مردمى و معنوى در همه صحنه هاى زندگى تحقق يابد و ستم و خودكامگى و استبداد و اختناق كه همزاد و همراه شرك و كفر است بسوزد و برود. لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(220) به يقين ما پيام آوران خويش را با دليل هاى روشن و روشنگر فرستاديم و براى اثبات درستى دعوت آنان به آن ها معجزه داديم. و به همراه آنان كتاب و برنامه آسمانى و ميزان فرستاديم فرو فرستاديم تا مردم به عدل و داد قيام كنند و در همه روابط اجتماعى و اقتصادى و سياسى و قضايى و ... زندگى عادلانه و انسانى و آزاد پى ريزند و حقوق انسان ها رعايت شود و عدل و داد حاكم گردد، نه ستم و تجاوز و حق كشى. و بدين سان از اين اصل حياتى و پرجاذبه به روشنى دريافت مى گردد كه دين به مفهوم واقعى آن، اصل را بر آزادى انسان مى گذارد، نه بر قيد و بند و منع و بازداشتن آن از حركت و تلاش و بيان حقايق. اصل را بر منطق و روشنگرى و آگاهى بخشى و شفافيت قرار مى دهد و نه زورمدارى و نهان كارى و اختناق و سانسور. اصل بر تربيت انسان و به كارگيرى شايسته و بايسته شيوه هاى تربيتى از آن جمله ارائه سرمشق و الگوهاى عملى در زندگى مى نهد، و نه خشونت و تندى و سركوب و تحقير و نفى كرامت انسان. اصل را به پالايش جان و بهداشت جسم و روح و روان و اصلاح پذيرى واصلاح طلبى و نقد پذيرى و نظارت خواهى بنيان مى گذارد و نه حق ناپذيرى و اصلاح ستيزى و... با اين بيان دين خدا پايه هاى زندگى را بر اساس خردمندى و خردورزى و آگاهى بخشى و تربيت و ارائه الگو و سرمشق و گفتمان مى نهد و نه كشتمان، و از مقررات كيفرى و آهن يا شمشير تنها در دفع شر و در برابر زورمدارى و اصلاح ستيزى بهره مى گيرد. و مفهوم پاره اى از روايات كه از شمشير به نيكى ياد مى كند اين مورد است، نه آن گونه كه خشونت طلبان و افراط كاران از آن ها سوء استفاده مى كنند. امير مؤمنان فرمود: ان الله فرض الجهاد و عظّمه، و جعل نصره و ناصره، و الله ما صلحت دنيا و لا دين الاّ به.(221) خدا جهاد و مبارزه، به مفهوم گسترده آن را واجب ساخت و آن را بزرگ شمرد و يار و ياورش قرار داد، چرا كه به خداى سوگند كه نه دنيا و نه دين، جز در پرتو جهاد فكرى و فرهنگى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى و همه جانبه اصلاح نمى پذيرد.