/ سوره رحمن / آيه هاى 30 - 14 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 27

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 27

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره رحمن / آيه هاى 30 - 14

14 . خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ.

15 . وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ.

16 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

17 . رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ.

18 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

19 . مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ.

20 . بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ.

21 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

22 . يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.

23 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

24 . وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَ آتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ.

25 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

26 . كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ.

27 . وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ.

28 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

29 . يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.

30 . فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.

ترجمه

14 - انسان را از گِلى خشك، بسان سفال، آفريد.

15 - و پرى را از شعله آتشى [خالص و بى دود] پديد آورد.

16 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟!

17 - پروردگارِ دو خاور و دو باختر است.

18 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟!

19 - دو درياى [شور و شيرين ] را رها ساخت تا با يكديگر برخورد نمايند.

20 - ميان آن دو [فاصله و] حايلى است كه [هيچ يك بر ديگرى ]تجاوز نمى كنند.

21 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟!

22 - از آن دو [دريا] مرواريد و مرجان بيرون مى آيد.

23 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟!

24 - و كشتى هاى بادبان برافراشته [اى كه ] در دريا روانند [و] بسان كوه ها هستند، تنها از آن اوست.

25 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى انگاريد؟!

26 - هر [آن ] كس [كه ] بر روى اين [زمين خدا] است [فناپذير و ]رفتنى است.

27 - و [تنها] ذات پروردگارت كه شكوهبار و بخشنده است ماندنى است.

28 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟!

29 - هر آن كه در آسمان ها و زمين است، از او تقاضا مى كند؛ [و ذات بى همتاى ] او، هر روز در كارى است [و پديده اى تازه مى آفريند].

30 - پس [اينك ] كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟

نگرشى بر واژه ها

صلصال: گِل خشكى كه صداى سفال مى دهد.

فخّار: به مفهوم گِلى است كه بر آتش و كوره پخته مى شود تا به صورت آجر يا سفال درآيد.

مارج: اين واژه از «مَرَجَ» به مفهوم مخلوط ساختن و رها نمودن آمده است و در اصل به معناى متحرك و مضطرب است.

برزخ: به مفهوم فاصله و واسطه ميان دو چيز گفته مى شود.

جوارى: اين واژه جمع «جاريه» به مفهوم كشتى آمده، چرا كه بر پهنه امواج آب در حركت است. به كنيز و زن جوان نيز «جاريه» به كار مى رود، چرا كه در وجود هر كدام از آنها نيز نشاط و شادابى و جوانى در جريان است.

اعلام: به مفهوم كوه ها آمده، و مفرد آن نيز «علم» مى باشد.

فناء: نابود شدن.

تفسير

آفرينش آدميان و پريان

در آيات پيش، قرآن شريف پرتوى از نعمت هاى خدا به انسان را به صورت زنجيره اى ترسيم نمود و دوازده نعمت گران او را برشمرد و روشنگرى كرد كه هر كدام از اين ها دليل و نشانه اى بر قدرت، فرزانگى، يكتايى و بى همتايى پديدآورنده تواناى هستى است؛ اينك در اشاره به آفرينش انسان مى فرمايد:

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ

خدا انسان را از گِل خشكيده اى، بسان سُفال پديد آورد.

در مورد «انسان» در آيه دو نظر است:

1 - به باور پاره اى از مفسران، منظور حضرت آدم مى باشد.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر آدم و همه فرزندان او مورد نظر است؛ چرا كه نسل انسان نيز به آدم پيوند مى خورد.

واژه «صلصال» به مفهوم گِل خشك است، امّا پاره اى آن را به «لجن بدبو» معنا كرده اند، كه به نظر مى رسد هر دو ديدگاه درست باشد، چرا كه ممكن است نخست اين گِل به صورت «لجن» بود، امّا سرانجام خشك شد و بسان سُفال گرديد.

پس از ترسيم آفرينش انسان اينك مى فرمايد:

وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ

و پريان را از شعله هاى آتش خالص و بدون دود آفريد.

به باور «حسن» منظور از «جان»، ابليس مى باشد كه پدر پريان است و خدا او را از شعله آتشى خالص و بدون دود آفريد؛ درست همان گونه كه آدم را از گِلى خشك.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: و خدا پريان را از آتش هاى رنگارنگ سرخ و سفيد و تيره آفريد.

و آن گاه پس از اشاره به آفرينش آدميان و پريان با پرسش انديشاننده اى مى پرسد:

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

پس اينك كدام يك از نعمت هاى پرورگار خويش را دروغ مى شماريد؟!

روى سخن در آيه شريفه، با آدميان و پريان مى باشد و از آنان مى پرسد كه: كدامين نعمت از نعمت هاى خدا را انكار مى كنند؟ آيا اين واقعيت انديشاننده را كه هر گروه از اين دو تيره را از يك تن و يك شخص، كه پدر نخستين آنان باشد، پديد آورد و آن گاه نسل بى شمار هر كدام را به صورتى كه مى نگريد آفريد؟! آيا اين واقعيت را انكار مى كنند؟!

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ

او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است.

به باور پاره اى منظور مشرق تابستان و زمستان و نيز مغرب تابستان و زمستان مى باشد.(129)

امّا به باور پاره اى ديگر منظور از دو مشرق و دو مغرب، مشرف آفتاب و ماه، و مغرب آن دو مى باشد.

بدين سان آيه مباركه با ترسيم قدرت بى كران خدا در آفرينش مشرق و مغرب و حركت ماه و خورشيد روشن مى سازد كه اين كار بزرگ تنها از آن ذات بى همتا ساخته است، و هر كس بر حركت دادن اين دو پديده شگفت انگيز توانا باشد، او در خور پرستش و ستايش و فرمانبردارى است، چرا كه بر هر كارى تواناست.

آن گاه دگرباره مردم را با اين پرسش تفكرانگيز روبه رو مى سازد كه:

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

پس اينك به كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان ناسپاسى نموده و آن را دروغ مى شماريد؟

در ادامه آيات با اشاره به نعمت هاى ديگرى كه خداى فرزانه براى زندگى و آسايش انسان پديد آورده است، مى فرمايد:

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ

خداى فرزانه دو درياى شور و شيرين در كنار هم رها ساخت تا در حالى كه با هم برخورد دارند، در برابر ديدگان شما باشند.

آن گاه مى افزايد:

بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ

امّا در ميان آن دو دريا فاصله و واسطه اى است كه اجازه نمى دهد تا يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند و چيره شود.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: امّا در ميان آن دو پرده نامريى از قدرت خداست كه به بركت آن، نه آب درياى شور بر شيرين پيروز مى گردد و مخلوط مى شود تا آن را تباه سازد، و نه آب درياى شيرين بر شور، تا آن را ضايع كند.

در مورد اين دو درياى شور و شيرين ميان مفسران بحث و گفت گوست:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور از اين دو دريا، درياى آسمان و زمين است؛ چرا كه در آسمان دريايى است كه خدا در پرتو قدرت و حكمت خود آن را آفريده و نگاه داشته و از آن باران فرو مى فرستد. و با اينكه هر سال اين دو دريا يك بار با هم برخورد دارند، ميان آنها پرده اى است كه نه اجازه مى دهد آب درياى آسمان يكباره به زمين فرو ريزد و نه آب درياى زمين بجوشد و بالا رود.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «حسن» منظور درياى فارس و روم است، چرا كه انتهاى درياى روم به درياى فارس مى رسد و برزخ و مانع ميان اين دو نيز جزيره هاى متعدد است.

3 - پاره اى در تفسير اين دو آيه بر اين باورند كه دو سوى آب هاى اين دو دريا به هنگامه جزر و مدّ به هم برخورد مى كنند، امّا مخلوط نمى شوند.

و بار ديگر هشدار مى دهد كه:

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى انگاريد؟

در نهمين آيه مورد بحث به دو وسيله آرايشى و دارويى كه در اعماق درياها پرورش مى يابند و مى رويند، اشاره مى كند و مى فرمايد:

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ

از آن دو درياى شور و شيرين، دو نعمت ارزشمند «لؤلؤ» و «مرجان» خارج مى گردد.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «لؤلؤ» عبارت است از مرواريد بزرگ و درشت و مرجان، مرواريد كوچك.

امّا به باور «عطا»، «ابن مالك» و «ابن مسعود» مرجان عبارت از سنگ سرخى است كه به شاخه اى از درخت مى ماند و آن را از دريا بيرون مى آورند.

در آيه شريفه مى فرمايد «لؤلؤ» و «مرجان» از آن دو دريا استخراج مى شوند، در حالى كه به باور دانشمندان تنها از درياى شور استخراج مى شوند، نه درياى شيرين، راز اين بيان چيست؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - «زجاج» در پاسخ مى گويد: بدان دليل در آيه اين گونه آمده است كه آن دو دريا در حقيقت يك دريا مى باشد كه بخشى از آب آن شور است و بخشى ديگر شيرين؛ از اين رو از هر قسمت آن «مرواريد» خارج گردد بسان اين است كه از هر دو بخش استخراج شده است.

2 - امّا به باور «كلبى» آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

و جعل القمر فيهن نوراً(130) و ماه را در ميان آنها روشنى بخش گردانيد...

و يا نظير اين آيه كه مى فرمايد: يا معشر الجن و الأنس الم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى ...(131) هان اى گروه پريان و آدميان، آيا از ميان شما فرستادگانى نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟

و اين در حالى است كه مى دانيم در آيه نخست در يكى از آن ها نور و روشنايى است و در آيه دوم نيز روشن است كه پيامبران از فرزندان انسان بودند، نه از پريان وموجودات نامريى.

3 - «ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: «لؤلؤ» و «مرجان» از آب آسمان و زمين فراهم شده و استخراج مى گردد، چرا كه وقتى باران از آسمان فرو مى ريزد، صدف دهان مى گشايد و آن قطره باران را مى گيرد و «لؤلؤ» از همان قطره باران در دل صدف پديد مى آيد. به همين جهت در آيه آمده است كه: از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان استخراج مى گردد.

4 - از ديدگاه پاره اى مرواريد تنها با برخورد آب شيرين و شور به يكديگر پديد مى آيد، و اين نزد غواص ها مشهور است.

5 - گروهى از جمله «سلمان»، «سفيان ثورى» و «سعيد بن جبير» روايت آورده اند كه: منظور از دو دريا، در آيه مورد بحث درياى ولايت و درياى عصمت و رسالت است كه در وجود گرانمايه على و فاطمه - كه درود خدا بر آنان باد - پديدار گرديد، مى باشد و فاصله ميان آن دو نيز وجود ارزشمند پيامبر است، و «لؤلؤ» و «مرجان» عبارتند از امام حسن و حسين - كه درود خدا بر آنان باد - .(132)

روشن است كه تشبيه آن دو انسان والا به دو دريا موضوع شگفت آورى نيست، چرا كه آنان در دانش و كمال و فضيلت و آراستگى به ارزش ها و والايى ها و امتيازات بى شمار، هر كدام دريايى از جمال و كمال بودند.

گفتنى است كه اين سبك تشبيه و گفتار در ادبيات و فرهنگ عرب نمونه دارد؛ از آن جمله آورده اند كه پيامبر بر مركبى سوار بود، هنگامى كه آن را به حركت آورد، فرمود: سپاس خدايى را كه او را دريايى از صفات نيكو يافتم! چرا كه دريا را به خاطر گستردگى اش «دريا» گفته اند، از اين رو اگر كسى در صفات كمال و جمال و ارزش ها و والايى ها بهره اى بزرگ داشت، مى توان آن را دريا خواند.

و بار ديگر روى سخن را به جن و انس مى كند كه:

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

پس اينك كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟

در ادامه آيات و ترسيم نعمت هاى گوناگون خدا به انسان مى فرمايد:

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

و كشتى هاى ساخته شده اى كه بر پهنه امواج آب ها در درياها و اقيانوس ها حركت مى كنند، و مسافرها و بارها را جابه جا مى نمايند، و بسان كوه هاى بلند هستند، تنها از آن خداست و بس.

پاره اى واژه «منشآت» را - جمع «مُنشأ» و اسم مفعول از «انشاء» - به مفهوم پديد آوردن است گرفته اند؛ امّا پاره اى بر آنند كه اين واژه به مفهوم «مرفوعات» آمده و منظور كشتى هايى است كه با تخته هاى بلند و سبك ويژه اى ساخته مى شد كه از برافراشتن بادبانها در مسير جريان باد براى حركت آنها استفاده مى شد.

پاره اى نيز آن را به مفهوم نخستين كشتى گرفته اند كه داراى بادبانهاى بلند و ساختمان ويژه اى بود.

«مجاهد» مى گويد: واژه «مُنشآت» در مورد كشتى هايى كه بادبان هاى بلندى داشتند به كار مى رفت، امّا به كشتى هاى فاقد بادبان هاى بلند اين نام و وصف به كار نمى رفت.

پاره اى نيز اين واژه را با كسر «ش» خوانده اند كه به مفهوم كشتى است كه هنگام حركت بر روى آب ها با سينه خويش آب ها را مى شكافد و موج ها پديد مى آورد.

گفتنى است كه آفرينش موج با حركت كشتى در دريا و ارشاد انسان به ساختن كشتى و آفرينش دريا و آب و تناسب آن ها با كشتى و روان شدن آن بر روى پهنه آب ها به سوى هدف، همه از نعمت هاى خدا به انسان است.

گذرگاهى به سوى سراى جاودانه

پس از اشاره به نعمت هاى آسمانى و زمينى، اينك از مرگ و پايان زندگى در اين سرا - كه خود دريچه و گذرگاهى براى رسيدن به سراى باقى و زندگى ماندگار است - سخن دارد و مى فرمايد:

كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ

همه كسانى كه بر روى زمين زندگى مى كنند، سرانجام فناپذير و رفتنى هستند.

آرى، همه جانداران، حيوانات و انسان ها همان گونه كه روزى ديده به اين جهان گشوده اند، روزى نيز از اين جهان ديده فرو مى بندند.

گفتنى است كه ضمير «ها» در آيه مورد بحث به واژه «ارض» - كه به مفهوم زمين باشد و در چند آيه پيش آمده است - برمى گردد و اين سبك گفتار، هم درست است و هم نمونه هاى بسيارى در ادبيات عرب دارد.

آن گاه مى افزايد:

وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ

و تنها ذات پاك و بى همتاى پروردگارت - كه شكوهبار و بخشنده است - ماندنى است.

او به خاطر بزرگى و عظمت وصف ناپذير و نعمت بخشى اش به انسان در بالاترين درجه و به خاطرگراميداشت پيامبران و شايسته كرداران از سوى او در خور ستايش و سپاس است و بايد در راه سپاس نعمت هايش آن ها را در راه رشد و تعالى به كار گرفت، نه در راه ستم و حق كشى و انحطاط.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى فرزانه در خور ستايش و بزرگداشت است و بايد ذات پاك او را از صفات ناپسند و ناروايى كه شرك پنداران و شرك گرايان به او نسبت مى دهند، پاك و پاكيزه شمرد.

امّا پاره اى بر آنند كه واژه «وجه» در اين مورد به مفهوم تدبير و رأى و ديدگاه مى باشد و در سروده هاى عربى به اين مفهوم آمده است؛ براى نمونه شاعر مى گويد:

و اوّل الحكم على وجهه...

و او داورى و حكم را بر اساس نظر و ديدگاه خويش تأويل و تفسير كرد، در حالى كه داورى من از روى هوا و هوس و ستم نبود.

از ديدگاه برخى منظور چيزى است كه باعث نزديكى انسان به خدا مى گردد، براى نمونه در اين سروده آمده است كه:

استغفرالله ذنباً لست مُحصيه

ربّ العباد اليه الوجه و العمل

از خدايى كه پروردگار بندگان است و توجه دل ها و كارهاى شايسته به سوى اوست، از همه گناهانى كه از شمارش آن ها ناتوانم، آموزش مى خواهم.

در اين مورد كه پديده «مرگ» و فنا چگونه در رديف نعمت هاى خدا به انسان آمده، و به چه دليل و تحليل مى تواند نعمت به شمار آيد، از سوى مفسران و پژوهشگران اين نكات آمده است:

1 - بدان جهت «مرگ» در شمار نعمت هاى خداست كه همه انسان ها در اين مورد برابر و يكسانند.

2 - افزون بر اين، انسان از دريچه مرگ و فنا به سوى سراى پاداش و ثواب و رسيدن به نعمت هاى جاودانه گام مى سپارد.

3 - شناخت پديده مرگ و آگاهى از اين حقيقت كه دنيا فناپذير و پايان پذير است و مرگ به سوى همگان خواهد آمد، از نعمت هايى است كه مى تواند سرنوشت ساز باشد و به انسان جهت و هدف داده و به زندگى اش روح و معنا بخشد.

4 - افزون بر همه اين نكات، خودِ پديده مرگ و فنا، هم لطف است و هم نعمت، چرا كه اگر پاداش كارها در اين جهان داده شود، در آن صورت ديگر انجام كارهاى شايسته چهره جبر به خودش مى گيرد و دنيا ديگر سراى آزمون و امتحان نمى شود تا شايسته كرداران از فرصت طلبان و دنياطلبان جدا شوند؛ از اين رو خداى فرزانه ميان عمل شايسته و پاداش آن، مرگ را فاصله انداخت تا بندگان آگاهانه و آزادانه به كارهاى شايسته روى آورند و آن گاه در خور پاداش گردند.

پس از ترسيم شمار ديگرى از نعمت هاى خدا بار ديگر هشدار مى دهد كه:

فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را دروغ مى شماريد؟

در ادامه آيات مى افزايد:

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

همه كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، هماره نيازهاى خويشتن را از بارگاه او مى طلبند و دست دعا و نياز به سوى او مى برند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آسمانيان و زمينيان از ذات بى همتاى او بى نياز نيستند، از اين رو خواسته هاى خود را از او مى طلبند و دست تقاضا به سوى او مى گشايند.

امّا به باور «مقاتل» منظور اين است كه: زمينيان رزق و روزى خويش و آموزش گناهانشان را از او مى طلبند و فرشتگان نيز براى آنان روزى و آمرزش از بارگاه او مى خواهند.

در ادامه آيه مى فرمايد:

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ

و ذات بى همتاى او هر روز در شأن و در كارى است.

در تفسير اين فراز نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از ديدگاه گروهى شأن و كار خدا در هر روز اين است كه گروهى را زنده مى سازد و گروه ديگرى را مى ميراند. دسته اى را سلامتى مى بخشد و دسته ديگرى را دستخوش بيمارى مى كند، و همين گونه نجات گروهى و يا محروم ساختن و برخوردار نمودن و انواع و اقسام كارهايى كه نمى توان آن ها به شمار آورد.

از پيامبر گرامى در تفسير آيه آورده اند كه: از كارهاى خدا اين است كه گناه برخى را مى بخشد و اندوه و گرفتارى ديگرى را برطرف مى سازد و پاره اى بلند و پاره اى ديگر را سرنگون مى كند.

من شأنه ان يغفر ذنباً و يفرج كرباً و يرفع قوماً و يضع آخرين.(133)

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: از پديده هايى كه خدا آفريده است، لوح و صفحه اى سفيد از درّ گرانمايه اى است كه دو صفحه آن از ياقوت سرخ است و قلم آن از نور؛ و همين گونه نوشته اش از نور مى باشد. خدا هر روز بر آن، بارها و بارها نظر مى افكند و آن گاه روزى مى بخشد و زنده مى سازد، عزت مى دهد و ذلت را روزى كسى مى كند، نعمت ارزانى مى دارد و مى ميراند و...

2 - امّا از ديدگاه «مقاتل» اين آيه در پاسخ پندار يهود است كه مى پنداشتند خداى جهان آفرين در روز شنبه كارى انجام نمى دهد.

3 - پاره اى از مفسران پيشين نيز بر اين باورند كه: تمام عمر جهان نزد خدا دو روز است، كه عبارتند از: همه عمر دنيا، و روز رستاخيز. آن گاه شأن و كار خدا در عمر دنيا آزمون و امتحان بندگان با فرمان ها و هشدارها، زنده ساختن ها و جان گرفتن ها، بخشيدن نعمت ها و محروم ساختن هاست. و شأن و كار خدا در روز رستاخيز حسابرسى از بندگان و پاداش و كيفر دادن به آنان است.

4 - پاره اى از مفسران نيز بر اين انديشه اند كه شأن خدا و كار او در هر روز اين است كه سه گروه و سه سپاه و اردوى عظيم به حركت مى آورد:

1 - اردويى را از صلب پدران به رحم مادران آنان جابه جا مى كند،

2 - سپاهى را از شكم مادرانشان به سوى دنيا فرمان حركت مى دهد،

3 - و لشكرى را هم از دنيا به سوى خانه قبر، و آن گاه همه اين ها، سرانجام در روز رستاخيز به سوى خدا حركت مى كنند.

«برك» از مرد فرزانه اى آورده است كه در تفسير اين آيه مى گفت: شأن و كار خدا اين است كه آنچه براى زندگى انسان ها سودبخش است به آنان مى رساند و زيان ها را از آن ها دور مى سازد، بنابراين خردمند و خردورز آن كسى است كه از اطاعت كسى كه از حال و روز او لحظه اى غفلت نمى كند، غفلت نورزد.

/ 43