/ سوره نجم / آيه هاى 41 - 31 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 27

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 27

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره نجم / آيه هاى 41 - 31

31 . وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.

32 . الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى .

33 . أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى.

34 . وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدى .

35 . أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى .

36 . أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى .

37 . وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى.

38 . أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى .

39 . وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى .

40 . وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى .

41 . ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى .

ترجمه

31 - و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، تنها از آن خداست تا آنان را كه بد كرده اند، در برابر آنچه انجام داده اند كيفر دهد و آن كسانى را كه نيكى كرده اند، به نيكى پاداش دهد.

32 - كسانى كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها - جز لغزش هاى كوچك - دورى مى جويند، به يقين پروردگارت [نسبت به آنان ]گسترده آمرزش است. او آن گاه كه شما را از زمين پديد آورد و از هنگامى كه در شكم هاى مادرانتان [به صورت ] جنين هايى نهفته بوديد به حال شما داناتر است؛ بنابراين خود را پاك نشماريد [و نستاييد] كه او به [حال ] كسى كه پرواپيشه ساخته داناتر است.

33 - پس آيا آن كسى را كه [از حق و عدالت ] روى برتافت، ديدى؟

34 - و [ديدى كه چگونه ] اندكى [از ثروت و امكانات خود را ]بخشيد و [از ادامه بخشش ] سخت خوددارى ورزيد؟

35 - آيا او علم غيب دارد كه [همه چيز را] ببيند؟!

36 - آيا به آنچه در صحيفه هاى موسى [آمده ] است خبر داده نشده است؟

37 - و [نيز به آنچه در صحيفه هاى ] ابراهيم، همان كسى كه [به عهد خويش با خدا و مردم ] وفا كرد؟

38 - [صحيفه هايى كه دربردارنده اين پيام هستند] كه هيچ گرانبارى بارِ سنگين [گناه ] ديگرى را برنمى دارد.

39 - و اين كه براى انسان جز آنچه تلاش [و كوشش ] نموده است، [چيز ديگرى ] نيست.

40 - و اين كه نتيجه تلاش او به زودى ديده خواهد شد.

41 - و آن گاه در برابر آن [تلاش و كوشش ]، كامل ترين پاداش به او داده خواهد شد.

نگرشى بر واژه ها

لمم: به مفهومى نزديك شدن به گناه، و نيز انجام گناه به طور تصادفى و اتفاقى، كه انسان به آن عادت نداشته باشد، آمده است. و به گناهان كوچك و لغزش ها هم گاه گفته مى شود. اين واژه در اصل از ماده «المام» كه به مفهوم نزديك شدن به چيزى بدون ارتكاب آن، گرفته شده است و به چيز كم نيز گاه گفته شده است.

كبائر: مفرد آن «كبيره» مى باشد و در آيه به مفهوم گناهان بزرگ و كارهايى كه انسان را از پاداش دور مى سازد، به كار رفته است.

اجنة: اين واژه جمع «جنين» به مفهوم فرزندى است كه در نهانگاه رحم مادر است.

اكدى: از ريشه «كُدْيَه» در اصل به مفهوم سختى و صلابت زمين و چاه است كه چاه كن را از يافتن آب نااميد مى كند، آن گاه به همين تناسب در مورد سرسختى و بخشش نكردن افراد بخيل و تنگ چشم به كار رفته است. با اين بيان «اكدى» به مفهوم آن است كه: او از بخشش خوددارى ورزيد.

سعى: اين واژه در اصل به مفهوم راه رفتن سريع آمده و به همين تناسب در مورد تلاش و كوشش به كار مى رود.

شأن نزول و داستان فرود

در شأن نزول و داستان فرود آيه هاى 41 - 33 از سوى مفسران و محدثان داستان هاى متعدد و متفاوتى آمده است؛ به اين صورت:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس»، «سدى»، «كلبى» و... بر آنند كه اين آيه هاى چندگانه در مورد كار «عثمان» فرود آمد، چرا كه او ثروت و دارايى بسيارى داشت و از آن گاه و بى گاه انفاق مى كرد. برادر رضاعى او، «عبدالله بن سعد» روزى به او گفت: اين چه كارى است كه تو انجام مى دهى؟ با اين شيوه ات مى ترسم روزى به فقر و تهيدستى گرفتار گردى. عثمان گفت: واقعيت اين است كه من در زندگى به لغزش و گناهانى دست يازيده ام و بر آن هستم كه با اين محروم نوازى و انفاق در راه خدا، خشنودى او را جلب و باعث آمرزش گناهانم را فراهم آورم.

عبدالله گفت: شما همين شتر سواريت را با جهازش به من ببخش تا من همه لغزش ها و گناهانت را به گردن گيرم و با تو عهد كنم كه همه لغزش ها و گناهانت را خود به تنهايى به دوش كشم و با تو هيچ كارى نداشته باشند.

او پذيرفت و بر اين عهد و پيمان گواه گرفت و پس از آن ديگر انفاق و بخشش را ترك كرد، آن گاه بود كه اين آيات فرود آمد كه: آيا آن كسى را ديدى كه در پيكار «اُحُد» تنگه را رها كرد، و آن گاه به خاطر آن گناه خود اندكى از دارايى خويش را انفاق نمود و از پى آن از صدقه خوددارى ورزيد؟ افرأيت الذى تولى...(75)

و از پى فرود آيات عثمان بار ديگر انفاق را از سر گرفت.(76)

2 - به باور پاره اى اين آيات در مورد يكى از سردمداران شرك و استبداد به نام «وليد» فرود آمد.

داستان او اين گونه بود كه پس از تعمق در آيات قرآن و فصاحت و بلاغت آن، به پيامبر و كتاب آسمانى اش ايمان آورد، امّا برخى از سران شرك او را به خاطر گرايش به حق به باد سرزنش و تمسخر گرفتند و گفتند: هان اى وليد! تو كه از دانشمندان ما بودى و پيرو آيين شرك و دين نياكانمان، چگونه آن را رها ساختى و به آيين نوين محمد (ص) ايمان آوردى؟ به راستى آيا دين و آيين بزرگان و پيشينيان ما را باطل پنداشته و آنان را گمراه و در خور دوزخ ديدى؟

وليد پاسخ داد: حقيقت اين است كه قرآن و آيه هاى آن نه شعر است و نه افسون و جادو، بلكه به باور من پيام خداست و وحى آسمانى؛ از اين رو من از عذاب خدا مى ترسم و به همين جهت به اسلام گرويدم.

يكى از خودكامگان حق ستيز گفت: وليد! تو بخشى از دارايى ات را به من بده و به آيين نياكانت باز گرد تا من با تو عهد بندم كه گناهان تو را به دوش كشم و هر نوع عذاب و كيفرى كه در سراى آخرت برايت مقرر گرديد، من به جان بخرم!

او پذيرفت و ضمن بازگشت به شرك و ارتجاع مقدارى از ثروت خود را نيز به آن كسى كه او را به گمراهى فرا مى خواند و بار گناهانش را به دوش كشيد، داد و ضمن تنظيم قرارداد، كسانى را نيز بر اين كار گواه گرفت. و آن گاه بود كه اين آيات فرود آمد...

3 - از ديدگاه «سُدى» اين آيات در مورد «عاص بن وائل» فرود آمد، چرا كه او در پاره اى از كارها از راه و رسم آسمانى پيامبر پيروى مى كرد، نه در همه امور و صحنه هاى زندگى؛ از اين رو آيات مورد اشاره در سرزنش او و كسانى كه بخواهند آن گونه رفتار كنند فرود آمد.

4 - و از ديدگاه «عطا» اين آيات در مورد مردى فرود آمد كه به خاندانش دستور داد تا زاد و توشه و وسايل سفر او را فراهم آورند، چرا كه مى خواهد به مدينه برود و با تشرف به حضور پيامبر ايمان آورد.

مقدمات سفر او به وسيله خاندانش فراهم شد و او حركت كرد. در ميان راه يكى از دوستانش - كه شرك گرايى خيره سر و بازيگر و اصلاح ناپذير بود - به او برخورد كرد و از هدف سفرش پرسيد.

او داستان خويش را باز گفت، امّا دوست فريبكار و حق ناپذير او را به باد نكوهش گرفت و سرانجام پيشنهاد كرد كه او وسايل سفر و زاد و توشه و مركب خود را بدهد و با خاطرى آسوده از پى كار خويش برود، چرا كه وى تعهد مى سپارد كه همه گناهان او را به دوش كشد!

او پذيرفت و بر اين كار گواه گرفت و آن گاه اين آيات فرود آمد.

5 - امّا از «محمد بن كعب» آورده اند كه اين آيات در مورد «ابوجهل» و نكوهش او فرود آمد؛ چرا كه او مى گفت: به خداى سوگند كه محمد(ص) چيزى جز اخلاق شايسته و راه و رسم بزرگ منشانه نياورده و جز به نيكى و والايى فرانمى خواند.

و با اين وصف خودش به اسلام و پيامبر ايمان نياورد و اين آيات در نكوهش او فرود آمد، كه او سخن نيكى گفت، امّا خود اصلاح نپذيرفت و به شرك گرايى و خيره سر ى پاى فشرد و ايمان نياورد.

تفسير

هشدار از خودپسندى و خودستايى

در آيات پيش سخن از علم بى پايان و دانش بى كران خدا بود، اينك در اشاره به قدرت وصف ناپذير و گستره بى كران فرمانروايى او مى فرمايد:

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، همه و همه از آن خداست.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا

هدف از آفرينش جهان و انسان اين است كه انسان در پرتو فروغ افكنى پيامبر باطنى خويش، خرد و وجدان و نورافشانى پيامبران و كتاب هاى آسمانى در راه رشد و كمال اوج گيرد تا آن گاه، آن كسانى كه بد رفته اند و دست به ستم و زشتى و حق كشى يازيده اند در برابر آنچه كرده اند، خداى فرزانه كيفرشان كند...

اين يك ديدگاه در تفسير آيه، كه «لام» را در واژه «ليجزى»، «لام عاقبت» گرفته و هدف و نتيجه آفرينش را پاداش و كيفر به شايسته كرداران و گناهكاران مى نگرد...

امّا ديدگاه ديگر بر اين باور است كه نخستين فراز از آيه مورد بحث - «و لله ما فى السّموات و ما فى الأرض» - به صورت معترضه، ميان آيه پيش، و فراز مورد بحث آمده است و «لام»، در «ليجزى» لام عاقبت و نتيجه است و متعلق به «اعلم»، در آيه پيش مى باشد و منظور اين است كه: از آن جايى كه خدا به حال آن كسانى كه از راه او انحراف جسته و آن كسانى كه راه يافته اند آگاه تر و داناتر است و نتيجه اين آگاهى و دانايى آن است كه شايسته كرداران و گناهكاران را در برابر آنچه انجام داده اند، بر اساس عدالت و انصاف پاداش و كيفر دهد. و نيز روشن است كه آن كسى قدرت بر اين كار دارد كه فرمانرواى آسمان ها و زمين و مالك دنيا و آخرت باشد و درست به همين دليل است كه در جمله معترضه مى فرمايد: و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست تا آن كسانى را كه بد كرده اند و به شرك و بيداد گراييده و حقوق و حرمت مردم را بيرحمانه پايمال ساخته اند كيفر نمايد.

وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى

و تا به كسانى كه خدا را به يكتايى ستايش و پرستش نموده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به نيكى و شايستگى پاداش دهد.

يادآورى مى گردد كه منظور از اين پاداش نيكو، بهشت پرطراوت و پرنعمت خداست كه به شايسته كرداران و آزادمنشان ارزانى مى گردد.

به باور پاره اى ديگر «لام» در واژه «ليجزى» به «ما»، در آغاز آيه تعلق دارد و منظور اين است كه: خداى فرزانه انسان ها را آفريد تا او را بپرستند و در اين راه است كه پاره اى هدف آفرينش را شناخته و راه يكتاپرستى را بر مى گزينند و پاره اى نيز راه شرك و بيداد و ناسپاسى را، و هر كدام از اين دو گروه به طور طبيعى در برابر عملكردشان به پاداش و كيفرى كه در خور آن هستند خواهند رسيد. با اين بيان «لام» در «ليجزى» براى هدف و غرض آمده است.

آن گاه خداى فرزانه در وصف شايسته كرداران مى فرمايد:

الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ

مردم نيكوكردار آن كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و كارهاى زشت و ظالمانه دورى مى جويند، و تنها ممكن است لغزش هاى كوچك از آنان سر زند نه گناهان بزرگ.

واژه «كبائر» جمع «كبيره» است و واژه «فواحش» جمع «فاحشه» كه منظور از آن گناهان بزرگ است و منظور از اين گناهان زشت و يا زشت كارى ها.

در تفاوت گناهان كبيره و «فاحشه» ديدگاه ها يكسان نيست، امّا مشهور آن است كه هر گناهى كه در قرآن به انجام آن آتش دوزخ وعده داده شده است، از گناهان كبيره است؛ امّا منظور از «فاحشه» گناهى است كه براى آن «حد» يا كيفر شرعى مقرر گرديده است.

در مورد واژه «لمم» نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «شعبى» و «ابن مسعود» منظور از «لمم» گناهان كوچك و لغزش هاست؛ لغزش هايى بسان نگاه به نامحرم، بوسيدن آن، و كارهاى ناشايسته اى فروتر از آن ها، همانند آلودگى به بى عفتى و زنا.

2 - امّا به باور «زيد بن ثابت» منظور گناهانى است كه مردم در دوران جاهليت بدان ها دست يازيده اند، و در اسلام مورد عفو قرار گرفته است؛ بنابر اين استثنا منقطع است.

3 - و از ديدگاه برخى از جمله «حسن» آورده اند كه منظور گناهى است كه انسان يك بار به آن دست يازد و آن گاه توبه كند و به آن دست نزند.

«زجاج» نيز همين ديدگاه را پذيرفته است، چرا كه به باور او مفهوم واژه «لمم» آن است كه انسان به گناهى دست يازد، امّا بر آن اصرار نورزد و ادامه آيه شريفه و برخى از روايات(77) نيز اين ديدگاه را تأييد مى كند كه مى فرمايد:

إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ

بى گمان آمرزش پروردگار تو گسترده است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آن كسى كه به گناه كوچك يا بزرگى نخواسته دست زند و بدان اصرار نورزد و توبه نمايد، آمرزش پروردگارت گسترده است و شامل حال او مى گردد و گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد.(78)

در ادامه آيه مى افزايد:

هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ

خداى فرزانه از آن هنگام كه شما را از زمين پديد آورد و از آن گاه كه در شكم مادرانتان نهفته بوديد، به حال شما آگاه تر و داناتر است.

به بيان ديگر منظور اين است كه: خدا پيش از آن كه شما و پدرتان، آدم و همه پديده ها را از پهنه زمين بيافريند... به حال همه شما آگاه و دانا بود و مى دانست كه هر كدام از شما چه كارى انجام خواهد داد و بر كدامين راه گام خواهد نهاد.

به باور پاره اى منظور اين است كه خدا شما را از غذاها و ميوه هايى كه مى خوريد و همه آن ها را از زمين آفريده است، پديد آورد.

و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: خداى دانا و فرزانه از ضعف شما انسان ها و از انگيزه ها و كشش هاى نفسانى تان به سوى گناه و خودخواهى آگاه بود، و آن گاه كه شما در شكم مادرانتان بوديد مى دانست كه پس از ولادت و رشد، چه خواهيد كرد. با اين بيان، هنگامى كه ذات پاك و بى همتاى او پيش از انجام هر كار شايسته و يا دست يازيدن به هر گناهى به وسيله شما از آن آگاه بود، چگونه نسبت به گناه و بيدادى كه در خارج تحقق يافته است، آگاهى نخواهد داشت؟

فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ

پس خويشتن را نستاييد و پاك و پاكيزه شماريد.

آرى، هرگز خود را به خاطر كارهاى شايسته اى كه انجام نداده و ارزش هاى والايى كه به آن آراسته نيستيد نستاييد، چرا كه آفريدگارتان نسبت به شما آگاه تر است.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: پس خويشتن را به خاطر داشتن خوبى ها و آراستگى به ارزش هايتان نستاييد و پاك نشماريد تا به پرستش خدا و خضوع و خشوع در برابر او نزديكتر بوده و از آفت ريا و تظاهر و دين فروشى دورتر باشيد.

هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى

خداى فرزانه به حال كسى كه پروا پيشه ساخته است و از شرك و گناه و ستم و خودكامگى دورى مى جويد داناتر است.

به باور برخى منظور اين است كه: خدا به حال كسى كه نيكى كرده و فرمان خدا را گردن نهاده و با نيت خالصانه او را مى پرستد و كارهاى شايسته انجام مى دهد داناتر است.

يك اصل انسان ساز و بسيار مهم

در آيات پيش، سخن از آگاهى خداى فرازنه به نيت ها و عملكردها و پاداش و كيفر آن ها بود، اينك روشنگرى مى كند كه هيچ كس در سراى آخرت نمى تواند بار گناه ديگرى را به دوش كشد و هر انسانى مسئول عملكرد خويش است، بنابراين به هوش باشيد و مسئولانه زندگى كنيد و اين اصل سرنوشت ساز تربيتى و انسانى را از ياد نبريد.

در اين مورد، نخست مى فرمايد:

أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى

پس آيا آن كسى را كه از حق روى برتافت ديدى؟

آن گاه مى افزايد:

وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدى

آن كه به حق پشت كرد و اندكى از ثروت و دارايى خود را بخشيد و ديگر باز ايستاد و از انفاق خوددارى نمود، آيا او را ديدى؟

به باور پاره اى از مفسران پيشين منظور اين است كه: همو كه از انفاق وبخشش ديگران به سختى جلوگيرى كرد، آيا او را ديدى؟

سپس ادامه مى دهد كه:

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى

آيا او به راستى علم غيب دارد و مى داند كه عذابى سخت براى او آماده است؟ و مى داند كه دوست او مى تواند عذاب را از او دور سازد و خودش آن را به جان بخرد؟

و بدين سان قرآن اين انديشه انحطاطآور و خرافى را كه زورمدار و يا فريبكار و سوداگرى در جامه دين مى تواند بهشت و دوزخ فروشى كند و يا بار گناه كسى را به دوش كشد، سخت مردود مى شمارد و اين اصل زندگى ساز و مسئوليت آفرين و رشددهنده را به تابلو مى برد كه هر كس مسئول گفتار و عملكرد خويش است.

در ادامه آيات مى افزايد:

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى

يا از آنچه در صحيفه هاى موسى و تورات او آمده است بى خبر مانده و به او از آموزش ها و مفاهيم و معارف آن ها خبر نداده اند؟!

و مى فرمايد:

وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى

و نيز از آنچه در كتاب و برنامه آسمانى ابراهيم، همو كه مرد وفا و صفا بود و فرمان خدا را به جان پذيرفت و به صورت كامل و جامع به انجام رساند، بى خبر مانده است؟(79)

به باور پاره اى منظور اين است كه: و نيز از آنچه در كتاب ابراهيم، همان مرد بزرگى كه پيام خدا را به جامعه آفت زده و در بند خود رسانيد و آنچه را فرمان يافته بود، ابلاغ كرد، بى خبر مانده است؟

و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: و نيز از آنچه در نوشته هاى ابراهيم، همو كه آنچه را خدا بر او بايسته و واجب ساخته بود، به طور كامل انجام داد و در آن آزمون بزرگ سرفراز گرديد، بى خبر مانده است؟

پس از اين پرسش هاى تكاندهنده، اينك در بيان آن اصل مهم تربيتى و انسانى و اجتماعى كه در كتاب هاى موسى و ابراهيم آمده است، مى فرمايد:

أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى

آيا آگاه نشده است كه هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نخواهد كشيد و هر كس مسئول گفتار و عملكرد خويش است؟

آن گاه مى فرمايد:

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى

و آيا نمى داند كه در كتاب هاى موسى و ابراهيم آمده است كه براى هر انسانى پاداش و بهره اى جز در برابر عملكرد او نخواهد بود و پاداش كار شايسته انسان ديگرى را به او نخواهند داد؟

آرى، هر گاه انسان ديگرى را در پرتو آگاهى و اخلاص به توحيدگرايى و ايمان فرا خواند، و شنونده، دعوت حق را بپذيرد و ايمان آورد، اين دعوتگر خيرخواه به خاطر كار شايسته اش در خور ستايش و پاداش است، اما نه به خاطر كار ديگرى، بلكه بدان خاطر كه خود منشأ خير بوده مورد عنايت است، وگرنه بدون انجام عمل شايسته يا گناه، نه در خور پاداش مى گردد و نه در خور كيفر و عذاب.

از «ابن عباس» آورده اند كه: اين آيه در شريعت ما نسخ شده است، چرا كه قرآن مى فرمايد: و كسانى كه ايمان آورده اند و فرزندانشان آنان را در ايمان پيروى كرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم ساخت...(80)

بدين سان آيه نشانگر اوج بخشيدن به درجات فرزندان انسان به احترام پدران و مادران آنان است، نه اين كه خود در خور آن ترفيع مقام باشند.

و «عكرمه» نيز بر اين باور است كه: اين نكته مربوط به جامعه موسى و ابراهيم است كه عملكرد شايسته و يا ناشايسته كسى در سرنوشت ديگرى اثر ندارد؛ امّا آنچه مربوط به اين امت مى باشد آن است كه: اگر كسى به نيابت از ديگرى كار شايسته اى انجام دهد، نتيجه و ثمره آن به كسى كه به خاطرش انجام داده اند خواهد رسيد.

با اين بيان اگر كسى گفته است كه حكم اين آيه نسخ نشده است، منظور آن است كه: آيه شريفه بر منع نيابت در عبادت ها دلالت دارد، مگر آن دسته از عبادت هايى كه بسان حج دليل ديگرى دارد. براى نمونه:

در روايت آمده است كه بانويى به پيامبر گرامى گفت: اى پيامبر خدا، پدرم حج به جا نياورده است، چه بايد كرد؟

پيامبر فرمود: بايد به نيابت از او حج بگزاريد.

در ادامه آيات مى افزايد:

وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى

و آيا خبر ندارد كه نتيجه تلاش و كوشش انسان به زودى ديده خواهد شد؟

به بيان ديگر آيا انسان خبر ندارد كه ثمره كوشش او و كارهايى كه انجام مى دهد، خواه كارهاى شايسته و در خور پاداش، يا كارهاى زشت و ظالمانه و در خور نكوهش و كيفر، همه و همه را به ناگزير خواهد ديد و پاداش و كيفر آنها را دريافت خواهد داشت؟

و در آخرين آيه مورد بحث در ترسيم چگونگى آن مى فرمايد:

ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى

آن گاه در برابر عبادت ها و كارهاى شايسته اى كه انجام داده است، به بهترين و كامل ترين سبكى كه در خور آن است، پاداش او را، كه ماندگار و جاودانه خواهد بود، به وى خواهند داد.

با اين بيان، انسان در روز رستاخيز هم ثمره كار و هم اصل كار خويش را خواهد ديد و هم پاداش آن را به بهترين و كامل ترين وجه دريافت خواهد داشت.

پرتوى از آيات

1 - آفت انحطاطآور خودپسندى و خودستايى

آفت خودپسندى و خودستايى يك بيمارى اخلاقى است كه هم ممكن است دامان فرد را بگيرد و هم خانواده را. ممكن است هم گريبانگير جامعه گردد و هم حكومت و حاكمان خودكامه و يكه تاز و مرزنشناس.

اين بيمارى مرگبار و اين آفت انحطاطآور، از عدم آگاهى و شناخت، ضعف و نياز خويشتن،

از عدم شناخت مسئوليت هاى بزرگ انسانى،

از عدم شناخت نعمت هاى گران خدا به انسان،

و از عدم شناخت عظمت آفريدگار فرزانه هستى ريشه مى گيرد و آن گاه از خصلت هاى نكوهيده غرور، غفلت، خود برتربينى، خودمحورى، خودسرى و پندارهاى زشت و ظالمانه و منحط ديگر آبيارى مى گردد؛ و ثمره شوم و ميوه تلخ آن، عقب ماندگى از كاروان رشد و كمال و آزادى و سرفرازى است؛ چرا كه مبتلايان به بيمارى خودپسندى و خودستايى و خودپرستى نه تنها به صورت ابلهانه اى كمال و جمال و قداست و رشد و اوج خود را باور دارند، بلكه در خود هيچ قصور و تقصير و عيب و نقص و مشكل و نارسايى و نياز به اصلاح هم نمى نگرند! همين پندار سست است كه عامل انحطاط و اسارت و سقوط است.

در برابر آن حالت زشت و ظالمانه، خود را داراى عيب و نقص دانستن، و نيازمند نقد و تصحيح انديشوران و فرزانگان ديدن، و گوش شنوا به فراخوان و هشدار خيرخواهان داشتن و هماره در انديشه اصلاح خود و ديگران بودن و آيينه مطبوعات و رسانه هاى آزاد و مستقل و نقد و چون و چرا و دليل و برهان خواهان را گرامى داشتن و به آنها بها و صيقل و جلا دادن و انواع نظارت هاى ملى و منطقه اى و فراملى و جهانى را پذيرفتن است، كه رمز تكامل و راز موفقيت و خودسازى و اصلاح و سرفرازى است؛ رازى كه خودپسندان و خودستايان از آن بى بهره اند.

آن كسانى كارشان به زشتى وانحطاط مى رسد كه خود را مى ستايند؛ آن هم نه به خاطر انجام برخى از مسئوليت هاى خويش در برابر خدا، خويشتن، مردم و اداى حقوق آنان؛ نه، بلكه حتى در برابر عدم انجام وظيفه، و يا رسواتر از آن در برابر پايمال ساختن حقوق، آزادى، حرمت، كرامت و امنيت انسان ها، خود را مى ستايند!

و به اين هم بسنده نمى كنند و از ديگران نيز مى خواهند كه به جاى نقد و دعوت به حق و عدالت و هشدار از خودستايى و خودپسندى و خودكامگى، آنان را ستايش كنند و به خاطر كارهايى هم كه هرگز انجام نداده اند، از آنان بت بتراشند و بى خبران و ناآگاهان را به سوى بتكده خودپرستان و خودستايان سوق دهند.(81)

در آياتى كه گذشت، ديديم كه قرآن شريف از بيمارى مرگبار خودستايى هشدار مى دهد و مى فرمايد: خويشتن را مستاييد كه خدا به حال آن كسانى كه پروا پيشه ساخته اند، داناتر است.

فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى(82)

و پنجمين امام نور، حضرت باقر در تفسير همين آيه مى فرمايد:

لا يفتخر احدكم بكثرة صلاته و صيامه و زكاته و نسكه، لِأنّ الله اعلم بمن اتقى.(83)

هيچ كس از شما مردم خداجو و باايمان نبايد به بسيارى نماز و روزه و پرداخت حقوق مالى خويش و يا انجام خالصانه حج و عمره و طواف بر گرد خانه دوست بنازد و فخر بفروشد؛ چرا كه خدا خالصان و پرواپيشگان شما را مى شناسد و به حال شما از همه داناتر و آگاه تر است.

آرى، او سيرت و باطن را مى نگرد و نيت و انگيزه و روح و جان سخن و عمل را مى پسندد و نه ظاهرسازى و رياكارى و تظاهر و دين فروشى و فريب خلق را، كه شيوه كار خودپسندان و خودستايان و خودكامگان است.

گفتنى است كه ضرورت مبارزه با فريب و دجالگرى گاه حكم مى كند كه انسان ريشه و تبار خويش و افتخارات راستين و ماندگار خود و نياكانش را به تابلو برد، كه به باور ما اين نه خودستايى، كه بيان حقيقت براى مبارزه با ستم و فريب و روشن شدن جايگاه ها و موقعيت هاست.

نمونه هاى اين بيان حقيقت از وصف خويش را در سرگذشت يوسف،(84) و نيز ديگر پيام آوران خدا، در برخى سخنان روشنگرانه پيشوايان آزادى، همچون: اميرمؤمنان، دخت فرزانه پيامبر، امام مجتبى، سومين و چهارمين اما نور در كربلا و شام و كوفه و نيز خطبه هاى ستم سوز زينب و ديگر دختران سرفراز فاطمه - كه درود خداى بر همه آنان باد - مى نگريم كه هر كدام نه خودستايى كه پيكار با خودكامگان و خودپرستان و فريبكاران روزگاران است.(85)

2 - منطق عقل و وحى

كم نيستند آن كسانى كه به جاى خردورزى و حق پذيرى و گوش جان سپردن به منطق عقل و وحى در درست انديشيدن و شايسته برگزيدن و خداپسندانه و مسئولانه زيستن و عمل كردن، و تلاش و جهاد در انجام كارهاى شايسته، به بافته هاى خرافى و موهوم پناه مى برند و با چنگ انداختن به آنها، گاه گناه و بيداد خويش را به گردن اين و آن مى افكنند، تا خود را قهرمان جلوه دهند، و يا دل خوش مى دارند كه ديگران گناه و ستم اينان را به دوش مى كشند و نجاتشان مى دهند.

از اين زاويه است كه از سويى بازار رياكارى و فريب و بهشت فروشى رونق پيدا مى كند، و از دگر سو هماره استبدادگران و ظالمان را مى نگريم كه به جاى پذيرش مسئوليت بى كفايتى ها و خودكامگى هاى خويش، به هنگام بروز بحران و نارضايتى و يا نقد كارهاى زشت و ظالمانه آنان، آسمان و ريسمان را به هم مى بافند تا خود را پاك و پاكيزه و كامل و بدون عيب جلوه دهند و تقصير همه نابسامانى ها و عقب ماندگى ها و جنايت ها را به نقشه هاى خطرناك و سياست هاى مخرّب موهوم نسبت دهند و بدون هيچ پروا و حيايى از خدا و تاريخ و افكار عمومى و جهانى هر فرد و گروه خيرخواه و دلسوز و آزادى خواهى را دست نشانده ديگران مارك زنند و كمر به قتل آنها بندند.

قرآن در راه ساختن فرد و خانواده و جامعه سالم و تلاشگر بر اين شيوه هاى منحط و شيطانى خط بطلان مى كشد و هماهنگ با خرد و وجدان و ديگر كتاب هاى آسمانى، اين اصل سرنوشت ساز و اساسى را راز نيك بختى و نجات دنيا و آخرت اعلان مى كند:

1 - هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نخواهد كشيد، بلكه هر كس بايد پاسخگوى ستم و بيدادى باشد كه در حق خود و ديگران روا داشته است، پس به هوش باشيد و بار گناه خويشتن را سنگين نكنيد هان اى خردمندان! ألا تزر و ازرة ورز اخرى(86)

2 - براى هيچ فرد و جامعه اى چيزى جز حاصل تلاش و تحرك و كوشش و جهاد آنان در عرصه هاى زندگى نيست، پس بايد فرصت را از كف نداد و به جاى شعارهاى تكرارى و بى اثر، آن گونه كه شايسته است عمل كرد. و ان ليس للانسان الاّ ما سعى(87)

3 - ثمره و نتيجه عملكرد هر فرد و جامعه اى هر چه و در هر كجا باشد به زودى ديده خواهد شد، بلكه خود عملكرد شايسته و عادلانه و يا ظالمانه و زشت آنان ارائه خواهد شد؛ پس بايد به ياد آن روز و آن شرايط بود و به سانسور و اختناق و نگاه داشتن مردم در ناآگاهى با تحريف حقايق و پاپوش درست كردن به خوبان و محرمانه و فوق محرمانه جازدن رسوايى هاى خود دل خوش نداشت. و ان سعيه سوف يرى(88)

4 - و ديگر اين حقيقت كه خداى دادگر در برابر عملكرد هر انسانى پاداش كامل ارزانى خواهد داشت، و نه تنها از حق كسى نخواهد كاست، كه از سر لطف و مهر بر آن خواهد افزود؛ بنابراين بندگان شايسته خدا بايد براى آن روز، كار نيك انجام دهند و اين درس را بگيرند كه حق شناس باشند و از پاداش عمل كسى نكاهند. ثم يجزيه الجزاء الأوفى(89)

/ 43