حکومت حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت حکمت - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در آن شورا عبدالرحمن بن عوف نخست خطاب به على "ع" گفت: من با تو بيعت مى كنم به اجراى احكام كتاب خدا و سنت رسول خدا و رعايت سيرت ابوبكر و عمر. على "ع" گفت: بر كتاب خدا و سنت رسول خدا و آنچه اجتهاد راى خودم است. عبدالرحمن از على "ع" روى برگرداند و پيشنهاد خود را به عثمان ارائه كرد و عثمان پذيرفت. عبدالرحمن دوباره پيشنهاد خود را به على "ع" عرضه داشت و على "ع" نيز سخن خود را تكرار كرد. عبدالرحمن اين كار را سه بار انجام داد و در هر سه بار پاسخ على "ع" يكسان بود. پس از اين گفتگو عبدالرحمن با عثمان بيعت كرد و على "ع" به عبدالرحمن گفت: به
خدا سوگند اين كار را نكردى مگر به اميدى كه دوست شما "عمر" از دوست خود "ابوبكر" داشت. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 188. ]

پس از اينكه عبدالرحمن بن عوف و حاضران با عثمان بيعت كردند، على "ع" گفت: همانا ما را حقى است كه اگر آن را به ما بدهند، بستانيم و اگر ندهند، ترك شتران سوار شويم و برانيم، هر چند شبروى به درازا كشد، سپس به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا ميان شما جز من كسى هست كه رسول خدا "ص" هنگام ايجاد پيمان برادرى ميان مسلمانان، ميان او و خودش پيمان برادرى بسته باشد؟ گفتند: خير! فرمود: آيا ميان شما جز من كسى هست كه رسول خدا "ص" درباره ى او فرموده باشد: 'هر كه را من مولاى اويم، اين مولاى اوست'؟ گفتند: خير! فرمود: آيا ميان شما جز من كسى هست كه رسول خدا "ص" به او فرموده باشد: 'جايگاه تو نسبت به من چون جايگاه هارون نسبت به موسى است جز اينكه پس از من پيامبرى نيست؟' گفتند: خير! فرمود: آيا ميان شما جز من كسى هست كه براى ابلاغ سوره ى برائت امين شمرده شده باشد و رسول خدا "ص" درباره ى او فرموده باشد: 'اين سوره را شخصى جز خودم يا كسى كه از خود من است نبايد ابلاغ كند؟' گفتند: خير! فرمود: آيا نمى دانيد كه اصحاب رسول خدا "ص" مكرر از ميدانهاى جنگ گريختند و من هرگز نگريختم؟ گفتند: آرى، مى دانيم! فرمود: آيا نمى دانيد كه من نخستين مسلمانم؟ گفتند: چرا، مى دانيم! فرمود: كداميك از ما از نظر نسب به رسول خدا "ص" نزديكتريم؟ گفتند: تو!

در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف سخن او را قطع كرد و گفت: اى على! مردم جز عثمان را نمى خواهند، پس راه كشته شدن خود را مگشا! سپس عبدالرحمن رو به ابوطلحه ى انصارى كرد و گفت: اى ابوطلحه! عمر به تو چه فرمان داده است؟ گفت: فرمان داده است كه هر كس جماعت مسلمانان را پراكنده سازد بكشم. پس عبدالرحمن به على گفت: در اين صورت بيعت كن
وگرنه راه مومنان را پيروى نكرده اى و ما آنچه را فرمان يافته ايم درباره ى تو اجرا مى كنيم. [ همان، ج 6، صص 168-167. ] در اين هنگام على "ع" فرمود:

'لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى و و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا على خاصه، التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.' [ نهج البلاغه،خطبه ى 74. ]

همانا مى دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم. به خدا سوگند، مادام كه كار مسلمانان به سامان باشد و جز بر من بر ديگران ستمى نرود، گردن مى نهم. پاداش چنين گذشت و فضيلت آن را از خدا چشم مى دارم و به زر و زيورى كه بدان دلبسته ايد و بر سر آن با يكديگر رقابت مى ورزيد، ديده نمى گمارم.

بنابراين ممكن است حكومت بر اساس تغلب و تسلط و استيلا پا بگيرد، چنانكه چيرگى و سلطه گرى و خودكامگى وجه غالب تاريخ به شمار مى آيد.

امام "ع" در اين سخن خاستگاه حكومت را تبيين فرموده است، اينكه حكومت بايد بر اساس شايسته سالارى و مردم سالارى باشد. از اين رو امير مومنان "ع" دو حقيقت را يادآور شده است: روى كردن به شايستگان و سزاوارترين مردمان، و به سامان آمدن امور مردمان و امور جامعه زمانى به درستى به سامان مى آيد و حريت و عدالت و رفاهت رخ مى گشايد كه شايسته ترين مردمان زمام امور را به دست گيرند. امام "ع" درباره ى چنين كسان- يعنى خاندان پيامبر- فرموده است:

'هم موضع سره و لجا امره و عيبه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه، بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه.' [ همان، خطبه ى 2. ]

راز پيامبر بدانها سپرده شده است و هر كه آنان را پناه گيرد به حق راه





برده است. مخزن علم پيامبرند و احكام شريعت او را بيانگر. قرآن و سنت نزد آنان در امان. چون كوه افراشته، دين را نگهبان و پشت اسلام بدانها راست و ثابت و پا برجاست.

بدين ترتيب حكومت برخاسته از حق حاكميتى است كه حاكم مطلق بر جهان و انسان، به مردمان واگذاشته و جز با خواست و اقبال آنان به معناى مردمى اش تحقق نمى يابد.

/ 38