4 - الحمراء - صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ - نسخه متنی

راضی آل یاسین؛ مترجم: سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 - الحمراء

اين گروه - به گفته ى طبرى در تاريخ - بيست هزار مرد مسلح كوفى بودند كه در هنگام تقسيم بندى كوفه، در قسمتى قرار گرفتند كه هم پيمانان آنها از طايفه ى (بنى عبدالقيس) در آنجا واقع شده بودند اين عده در اصل، نه از (بنى القيس) بودند و نه حتى از عرب بلكه داراى نژادى مخلوط و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسى ئى بودند كه در سالهاى 12 تا 17 در (عين التمر) و (جلولاء) اسير شده بودند.

و همين ها در سال 41 و هم در سال 61 - يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين - مردمى صاحب سلاح و جنگجو بشمار مى رفتند - دقت كنيد.

و باز همين ها پاسبانان (زياد بن ابيه) بودند كه در حدود سال 51 هجرى آن فجايع را نسبت به شيعه مرتكب شدند و خلاصه، اينها از افرادى محسوب مى شدند كه در برابر مزد، به هر جنايتى تن در ميدهند و غالبا اتباع و اطرافيان مردم صاحب قدرت و شمشير برنده ئى در دست جباران مقتدر بشمار مى رفتند.

بر اثر استقبالى كه اين عده از فتنه ها و حوادث مختلف كوفه در قرن اول هجرى كرده بودند، بتدريج بر قدرت و شوكت آنان افزوده شده و كارشان چنان بالا گرفته بود كه شهر كوفه را به آنان نسبت ميدادند و مى گفتند: (كوفه ى الحمراء).

در بصره نيز عده ئى از اولاد بردگان و موالى سكونت داشتند زياد - كه در آن هنگام حاكم بصره بود - از قدرت آنان بيمناك شد و در صدد قلع و قمع آنان بر آمد ولى (احنف بن قيس) او را از اين كار باز داشت.

برخى از نويسندگان معاصر، بغلط اين عده را از شيعه دانسته اند حال آنكه ايشان نه تنها كوچكترين شباهتى به شيعيان نمى داشتند، كه از خطر ناكترين دشمنان شيعه و پيشوايانشان بودند نميتوان انكار كرد كه ممكن است در ميان آنها افرادى معتقد به مرام شيعه وجود داشته اند ولى همه را نميتوان به عده ى ناچيزى قياس كرد.

در كنار اين عناصر مخالف، شيعيان حسن قرار داشتند كه از لحاظ تعداد، در مركز حكومت على از ديگر گروهها بيشتر بودند در ميان اين عده، جمعى از بقاياى مهاجرين و انصار نيز وجود داشتند كه به تبع على عليه السلام در كوفه مسكن گزيده بودند و مصاحبت آنان با رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) به آنان مكانت و منزلت شامخى در ميان مردم داده بود.

بزرگمردان كوفه، اخلاص و صميميت خود را نسبت به اهل بيت - چه در آغاز خلافت حسن بن على و چه در هنگاميكه آنحضرت پس از بيعت، فرمان جهاد داد و چه در مراحل ديگرى كه بعدها پيش آمد - ثابت و مدلل ساختند بيگمان اگر اين شيعيان با اخلاص در آنروز از دسيسه هاى ساير همشهريان خود مصون مى ماندند، براى مقابله با خطرهائى كه از شام بسوى كوفه سرازير بود، عده ئى كافى و شايسته ميبودند در اين جمع فرخنده، چنان آمادگى و شور و نشاطى وجود داشت كه براى هيچكس قابل انكار نبود و به آن اندازه كه هر مشكلى را براى آنان هضم و قابل درك مى ساخت و معرفتى كه زمينه و شرط ورود در مشكلات است به آنان مى بخشيد.

براستى درباره ى كسانى همچون: قيس بن سعد بن عباده، حجر بن عدى، عمر و بن الحمق خزاعى، سعيد بن قيس همدانى، حبيب مظاهر اسدى، عدى بن حاتم، مسيب بن نجيبه، زياد بن صعصعه و ديگرانى از اين طراز، چگونه ميتوان انديشيد؟.

البته جريانهاى تند و مخالف و دستهاى مزدور و خائن نيز براى دگرگون ساختن اين زمينه هاى مساعد و تغيير سرنوشت، پيوسته مشغول فعاليت بودند.

در اين محيطى كه سراسر آنرا تمايلات گوناگون و متضاد فرا گرفته و فتنه گريها و تبليغات رنگارنگ آنرا به هيجان در آورده بود، براى حسن بن على آينده ى كار و مولود اين شبان آبستن حوادث، پوشيده و مستور نبود و چون در طليعه ى حكومت بود، ناگزير ميبايد برنامه ى كار و هدف خود را براى مردم بيان كند و ضمنا روش و خط مشى خود را از شرائط و مقتضيات گوناگونى كه در داخل و خارج او را احاطه كرده است، الهام بگيرد.

معاويه دشمن بيرون از مرزى بود كه با مكر و فريب خود و با وسائل قدرتى كه در اختيار داشت و با پايگاه مستحكمى كه در صفحات حكومتش از آن برخوردار بود، خاطر كوفه را سخت مشوش و مشغول داشته بود معاويه آنچنان دشمن حقيرى نبود كه حسن بن على بتواند در مورد او خونسرد و بى تفاوت بماند و يا در صورت چشم پوشى و خونسردى، از حملات سخت او مصون باشد و در حقيقت امام حسن بيش از هر كس ديگر، علاقمند بود كه در صورت مساعد بودن شرائط، قدرت شيطانى معاويه را در هم كوبيده و سزائى در خور او، به او بچشاند.

و اما در داخل قلمرو حكومت حسن بن على، آنچه بيش از همه توجه و اهتمام او را جلب كرده بود، دشمنيهاى مردمى بود كه هر چند بظاهر در كنار او مى زيستند اما از لحاظ معنى و روح و هدف، فرسنگها از او دور بودند.

براى آن حضرت بسى ناگوار بود كه در مركز حكومتش مردمى زندگى كنند كه غرائز بر آنان چيره شده و حرص و آزدست تطاول بر آنان گشوده و هرزه گرائى ايشان را به هر سو كشانيده است، نه از وفا مفهومى مى شناسند و نه دين را حرمتى مى نهند و نه همسايگى را حقى قائلند، بيگانگى و دورى از خود انسانى، آنان را به آلت و ابزارى براى مكر و فساد و نفاق مبدل ساخته است، با هر آوازى هم صدا مى شوند و در هر وادى براه مى افتند، نه صحنه ى سياست به آنان رونقى مى گيرد و نه ميدان جنگ با آنان سامان مى يابد وجود اينچنين نامردمانى كافى است كه اجتماعى را دستخوش اضطراب و هرج و مرج ساخته و در خطر فتنه و معرض انواع بلاها و خطرات قرار دهد.

حسن بن على در مواجهه با اين اوضاع و احوال، آنچنان نبوغى از خود نشان داد كه اگر آن حوادث و مصائب ناگهانى و غير قابل محاسبه پيش نمىآمد، يقينا پيروزى درخشانى بدست مىآورد.

بسيارى از حوادث را پيشگوئى ميكرد ولى مراعات احتياط، مانع از آن بود كه پيش بينى هاى خود را ابراز كند و بدين جهت فقط به اشاره ئى بدان، اكتفا ميكرد، جمله ى ابهام آميز و شيوائى كه از آيه ى كريمه ى قرآن اقتباس كرده و در نخستين خطبه اش در روز بيعت بيان فرمود از اين قبيل بود آن جمله اين بود: (انى ارى ما لاترون) (من مى بينم آنچه را شما نمى بينيد).

در آن روزى كه اين جمله را ادا كرد در پيش روى او بجز جشنهاى سرشار از شور و نشاط كه بيش از همه چيز، نمايشگر صميميت توده ى مردم با خليفه ى جديد مى توانست باشد، چيز ديگرى وجود نداشت پس چگونه است كه او چيزى در آنان مشاهده مى كند كه آنان خود از ديدن آن عاجزند؟.

اين همان دور انديشى و دور بينى ويژه ى حسن بن على بود كه در جنگ و صلح و در هر گامى كه با دشمنان يا دوستانش برداشته، نشانه ى آنرا ميتوان يافت.

اگر چه مجموعه هاى تاريخى در آن مقام بر نيامده اند كه نمونه هاى فراوانى را كه ميتوان بعنوان نمودارهاى تاريخى از سياست حسن بن على ارائه داد - مخصوصا آنچه را كه مربوط به بخش اول از دوران حكومت وى يعنى پيش از اعلان جهاد مى باشد - نشان دهند، با اينحال همان موارد نادرى كه از سيره ى زندگى وى بدست مىآيد، بيننده را به سياست ماهرانه ى وى مؤمن و مطمئن مى سازد چه، او در وضعى آنچنان نا متعادل و بحرانى، بقدرى حكيمانه و مدبرانه فرماندهى كرد كه بهتر از آن در چنان وضعى امكان پذير نيست.

اينك مثالى چند از روشهاى سياستمدارانه ى او در اداره ى اوضاع پيش از آغاز جنگ:

براى بيعت، عبارت مخصوصى وضع كرد و از قبول هر گونه قيد و شرطى در بيعت استنكاف كرد از همه به شرط: شنوائى و فرمانبرى (اطاعت كامل) در جنگ و صلح،بيعت گرفت سخندانى مدبرانه ى او در اين جمله، همانطورى بود كه حدس زده مى شد چه، از جنگ و صلح هر دو نام آورد، هم طرفداران جنگ و هم مخالفين آن را قانع ساخت و البته آشنائى او به اوضاع عمومى كوفه، چندان بود كه ميتوانست در چنين اوضاعى راهبر او به چنين آگاهى حكيمانه گردد.

عطاى جنگجويان را صد، صد افزايش داد (10) و اين نخستين چيزى بود كه پس از آغاز خلافت پديد آورد و پس از وى خلفاء همه از او پيروى كردند (11).

بديهى است كه تغيير وضع بصورت افزودن مزاياى خاص سپاهيان، موجب افزايش قدرت و محبوبيت بود، بعلاوه در گرد آوردن تعداد زيادترى از مردم براى جنگ، تأثير بسزائى داشت.

اين پديده ئى بود كه هر چند ميتوانست دليل آمادگى براى جنگ باشد، با اينحال بطور قاطع، تصميم وى را بر جنگ اعلام نميكرد چه، همچنين ميتوانست فقط نمونه ئى از تغيير وضع هاى يك دوران جديد باشد.

اين كار با اين روش، در عين آنكه يكنوع پيشگيرى عاقلانه و مدبرانه براى آينده ئى بود كه اى بسا شروع جنگ را ضرورى مى ساخت، با اينحال موجب تفرقه و اختلاف كلمه هم نبود.

دستور داد دو نفرى را كه براى معاويه جاسوسى ميكردند، اعدام كنند و با اجراى اين حكم، روح فتنه جوئى و بلواگرى را - كه عناصر زيادى از مردم بصره و كوفه بدان گرائيده بودند - سركوب ساخت.

مفيد مى نويسد: (چون خبر وفات اميرالمؤمنين و بيعت مردمان با حسن بن على به معاويه رسيد، پنهانى مردى از قبيله ى حميرا به كوفه و مردى از بنى القين را به بصره فرستاد تا اخبار را براى او بنويسند و در كارهاى امام حسن ايجاد اختلال كنند، حسن از اين موضوع اطلاع يافت، دستور داد تا جاسوس (حميرى) را در كوفه از خانه ى گوشت فروشى بيرون آورده گردن زدند و به بصره نوشت تا جاسوس (قينى) را در ميان قبيله ى (بنى سليم) جستجو كنند و او را يافته و اعدام نمايند).

ابوالفرج اصفهانى نيز شبيه به همين روايت كرده و سپس گفته است: (حسن به معاويه نوشت: اما بعد! جاسوسانت را فرستادى، گويا مايلى ديدار كنيم! در اين ترديد ندارم پس منتظر باش كه آن روز دور نيست شنيده ام كه زبان شماتت گشوده ئى به آنچه شيوه ى خردمندان نيست كه بدان شماتت كنند (اشاره به شادى كردن معاويه به وفات على عليه السلام).

حال تو مناسب اين شعر است:

(به آنكس كه در پى مخالفت با آن در گذشته است، بگو:

تو نيز آماده ى آنچنان پيشامدى باش كه گوئى هم اكنون خواهد شد.

ما آن چنانيم كه هر كه از ما بميرد، همچون كسى است كه شب را در جايگاه شبانه به انتظار صبح بسر ميبرد).

با وجود اصرار زيادى كه بيشتر اطرافيان و نزديكان وى از نخستين روز حكومتش بر شروع جنگ داشتند، جنگ را بتأخير انداخت ما در فصل(5) وضع سياسى آنروز را تحليل خواهيم كرد و آشكار خواهد شد كه در آن شرائط، اين يگانه تدبير صحيح و موافق مصلحت بود.

بوسيله ى تبادل نامه و پيغام، موقعيت متزلزل معاويه را كه با ادعاهاى پوچ خود او قابل تحكيم نبود، از ياد او برد و پرونده ئى از مغلطه كاريهاى او - كه همان نامه هاى او به امام حسن بود - فراهم آورد و همين پرونده ى سياه بود كه معاويه ى ماسكدار و ناشناخته را به مردم شناسانيد و براى امام حسن در برابر آراء و افكار عمومى، بهانه ى معقولى براى جنگ با معاويه، درست كرد در نتيجه، جبهه ى معاويه در منطق خردمندان براى هميشه مغلوب شد اگر چه پس از آن در منطق زور، غالب بشمار آمد.

هر يك نمونه از اين تدبيرهاى خردمندانه كه حسن بن على بوسيله ى آنها روش سياسى خود را در فاصله ى كوتاه ميان وفات على تا تصميم بر شروع جنگ، معرفى كرده است، ميتواند ما را از ذكر همه ى نمونه ها بى نياز سازد

(1). شرح حال او را در فصل: (رهبران برگزيده ى شيعه) در همين كتاب خواهيد خواند جمله ى بالا را مسعودى از وى نقل كرده است: (حاشيه ى تاريخ ابن اثير، ج 6 ص 118)

(2). (بلاذرى) در فتوح البلدان و (براقى) در تاريخ الكوفه (حموى) نيز در المعجم همين را گفته ولى در ماده ى (بصره) به خلاف آن رأى داده و گفته:(شهر سازى بصره در سال 14 هجرى 6 ماه پيش از بناى كوفه بود)!.

(3). كلمه ى (قطايع) را پس از مراجعه به لغت و هم به خبرگان زبان عرب، با تأمل و ترديد فراوان به اين صورت ترجمه كردم بايد ياد آور شوم كه اين معنى علاوه بر آنكه با معناى مصطلح لغتهاى (اقطاع) و (قطيع) و (قطيعه) متناسب است، با عبارت زير كه در (اقرب الموارد) پس از ذكر چند معنى براى كلمه ى (قطيعه) آمده، كاملا تاييد مى شود: (و - مواضع فى بغداد اقطعها الملك المنصور اناسا من اعيان دولته ليعمروها و يسكنوها و هى قطيعه فلان و فلان) به هر صورت از فضلائى كه با مراجعه به متون تاريخ به معناى قطعى ترى رسيده باشند، اميد راهنمائى دارم (مترجم).

(4). البدايه و النهايه (ج 8 ص 41)

(5). (مفيد) در كتاب ارشاد (ص 170) و (طبرسى) در كتاب اعلام الورى

(6). حاشيه ى تاريخ ابن اثير (ج 6 ص 42) مؤلف: چه ميدانيم! شايد بسيارى از مردم شام نيز نامه هائى همانند نامه هاى كوفيان به معاويه، براى حسن بن على نوشته باشند چه اينكه دانستيم كه هر دو گروه - هم كوفيان و هم شاميان - در فقر اخلاقى كه موجب فريفتگى به جلوه هاى مادى و خيانت است، شريك بودند رجوع كنيد به كتاب (المحاسن و المساوى) (ج 2 ص 200) تأليف (بيهقى) براى اطلاع از نامه ى ياران معاويه به على عليه السلام و به تاريخ يعقوبى (ج 3 ص 12) براى مطالعه ى نامه ى همه ى ياران عبدالملك بن مروان به مصعب بن زبير كه از وى امان طلبيده و جائزه خواسته اند اى بسا كه نامه هاى نزديكان معاويه به حسن بن على از اين جهت بر ما پوشيده مانده كه آن حضرت مراعات امانت را كرده و راز نامه نگاران را افشاء نساخته و يا اينكه مورخان خواسته اند اين موضوع را هم مانند بسى موضوعات ديگر، نديده بگيرند!.

(7). علل الشرايع (ص 84).

(8). رجوع كنيد به: الامامه و السياسه (ص 150).

(9). تاريخ طبرى (ج 6 ص 109).

(10). ترجمه ى اين جمله: (زاد المقاتله مأه مأه) و گويا بدين معنى كه بر سهميه ى هر سپاهى صد در هم مثلا افزود، يعنى به آنكه سهميه اش پانصد بود، ششصد و به آنكه نه صد بود، هزار درهم عطا كرد يا اينكه به هر سپاهى نخست صد در هم اضافه حقوق داد و اگر ديد وظيفه اش را به نيكى انجام ميدهد، بر حقوق او صد ديگر افزود و همچنين و آنچه گويا جاى ترديد نيست آنست كه در اين عبارت، سخن از افزايش سهميه ى مالى و حقوق است و نه چيز ديگر (مترجم).

(11). شرح النهج - ابن ابى الحديد (ج 4 ص 12).

/ 65