الف - شهيدانى كه بيدفاع بقتل رسيدند - صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صلح امام حسن (ع) پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ - نسخه متنی

راضی آل یاسین؛ مترجم: سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الف - شهيدانى كه بيدفاع بقتل رسيدند

1 - حجربن عدى كندى

او را بنام حجر نيك مى شناختند، كنيه اش ابوعبدالرحمن و پسر عدى بن حرث بن عمرو بن حجر ملقب به (زهره خوار) (پادشاه كندى ها) بود بعضى سلسله ى پدران او را چنين آورده اند: عدى بن معاويه بن جبلة بن عدى بن ربيعة بن معاويه كه همه از بزرگان و شرفاى قبيله ى (كنده) بوده اند (4).

وى از صحابه ى رسول صلّى الله عليه وآله وسلّم و از بزرگان اصحاب امام على و امام حسن عليهما السلام و از سران و رؤساى مسلمانان كوفه بود.

او و برادرش (هانى بن عدى) به حضور پيغمبر شتافتند در كتاب (استيعاب) مى نويسد: (حجر از فضلاى صحابه و از سالمندان ايشان به عمر كوچكتر بود) نظير اين گفتار در كتاب (اسد الغابه) نيز آمده است حاكم در كتاب (المستدرك) در وصف او گفته: (او پارساى اصحاب محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم بود).

در عبادت چنان بود كه هرگاه بى وضو مى شد، وضو مى ساخت و هرگاه وضو مى ساخت، نماز مى گزارد در هر روز و شبى هزار ركعت نماز ميخواند پارسائى او نمايان و دعايش مستجاب بود (5) از برگزيده ترين افراد مورد اعتماد بود آخرت را بر دنيا ترجيح داد، چندانكه حاضر شد كشته شود ولى از امام خود بيزارى نجست و اين مرتبتى است كه قدمها در آن ميلرزد و آرزوها بدان راه نمى يابد.

در سپاهى كه شام را گشود و هم در سپاهى كه قادسيه را فتح كرد، در صف جنگجويان بود در جنگ جمل نيز در كنار على شركت داشت در جنگ صفين فرمانده قبيله ى (كنده) و در جنگ نهروان فرمانده ميسره بود او همان شير ژيانى است كه ضحاك بن قيس را در غرب (تدمر) شكست داد و همانكسى است كه ميگفت: (ما فرزندان جنگيم، آنرا بارور مى سازيم و از آن ميوه مى چينيم او ما را آزموده و ما نيز او را آزموده ايم).

و بالاخره نخستين كسى بود در اسلام كه بيدفاع كشته شد.

معاويه، او و شش نفر از ياران او را در سال 51 هجرى در (مرج عذراء) در 12 ميلى غوطه ى دمشق بقتل رسانيد قبر او تاكنون نمايان و معروف است و بر آن گنبد استوارى قرار دارد كه آثار قدمت از آن نمايان است و در كنار آن مسجد وسيعى است شش تن يارانى كه با او كشته شدند نيز در داخل ضريح او مدفونند و از آنان نيز ياد خواهيم كرد.

و زياد بن ابيه خانه ى او را در كوفه ويران ساخت.

علت قتل حجر - هنگاميكه مغيره و زياد به على ناسزا مى گفتند وى سخن ايشان را رد مى كرد و ميگفت: (شهادت ميدهم آنكس كه مذمت مى كنيد به تمجيد شايسته تر است و آنكس كه مى ستائيد به مذمت اوليتر) و چنان بود كه هرگاه (حجر) اين جمله را بصداى بلند مى گفت: بيش از دو سوم مردم با او هم آواز شده و مى گفتند: (بخدا كه حجر راست گفت و نيكو گفت).

مغيره در دوران حكومت خود، موقعيت و مكانت حج را واقع بينانه مى سنجيد و او را بچشم صحابى ئى فاضل، سرى از سران متشخص شيعه، اميرى عربى نژاد كه رياست ((كنده) را از نياكان خود بارث ميبرد مى نگريست وى بگوش خود غريو مردمى را كه بدون هراس از سطوت او و از حكومت اموى، حجر را حمايت و تأييد كرده بودند، شنيده بود لذا مصلحت چنان ديد كه در كار او درنگ كرده و مشاورانش را كه پيوسته به مجازات حجر نظر ميدادند، بنوعى قانع سازد نوبتى به آنان گفت: (حجر را بقتل رسانيدم) پرسيدند: (منظورت چيست؟) گفت: (پس از من اميرى خواهد آمد و حجر، او را نيز چون من خواهد پنداشت و همينگونه كه مى بينيد رفتار خواهد كرد و او وى را در نخستين وهله دستگير خواهد ساخت و به بدترين وضعى به قتل خواهد رسانيد).

مغيره در برابر حجر وضعيتى مدبرانه و نفاق آميز بخود گرفته بود پاسخ او به صعصة بن صوحان در فتنه ى مستور دبن علقه ى خارجى بسال 43 هجرى نيز از همين روحيه ى منافق ماب سر چشمه مى گرفت به صعصعه گفت: (زنهار! مبادا بشنوم كه آشكارا چيزى از فضائل على را بر زبان آورده ئى! زيرا تو در فضل على چيزى كه من با آن آشنا نباشم نخواهى گفت، بلكه من به فضائل او از تو داناترم! ولى اكنون اين صاحب قدرت - يعنى معاويه - بر ما تسلط يافته و ما را به بيان معايب على وادار ساخته است و ما بخش بيشترين آن را ترك مى كنيم و فقط آنچه را از آن گريز نيست، براى حفظ جان خود انجام ميدهيم) (6).

پس از مرگ مغيره بسال 50 يا 51 پسر سميه (زياد) والى كوفه شد و لازم دانست كه بپاس انتساب موهوم خود به (بنى اميه)، حجربن عدى را بقتل برساند و امويگرى را از بزرگترين معارضان شورشگر آن آسوده سازد غافل از آنكه تا وقتى از حجر و از بنى اميه نامى باقى است، خون او معارضى شورشگر براى آن تاريخ ننگين خواهد بود.

حاكم جديد، خطبه ى روز جمعه را چندان طول داد كه وقت محدود نماز جمعه تنگ شد حجر - كه در جمعه و جماعت آنان حضور مى يافت - بانگ زد: نماز! زياد خطبه را ادامه داد، دوباره فرياد حجر بلند شد: نماز! باز زياد به خطبه ادامه داد حجر كه مى ترسيد فريضه ى جمعه فوت شود، دست زد و مشتى ريگ برداشت و بقصد نماز از جا جست و مردم نيز با او برخاستند.

موقعيت اجتماعى و روح عابد و پارساى حجر در وضعى نبود كه در امر دين سست گيرى را اجازه دهد يا با سست گيران مجامله روا دارد او با خود مى انديشيد كه از ياران بازمانده ى امام حسن در اين جمع كسانى يافت مى شوند كه ممكن است تذكر در آنان تأثير بخشد و شايد اگر تقبيح كارهاى ناپسند نيز با آن توأم گردد، سودبخش باشد اين بود كه بخاطر حمايت از حق، زبان به تقبيح مخالفان گشود و در راه دين و امام و نماز با زبان بمجاهدت برخاست همچنانكه پيش از آن در فتوحات اسلام با شمشير مجاهدت كرده بود.

پرونده ى جرائم او در دستگاه بنى اميه محتوى دو عمل خلاف بود، يكى اينكه ناسزا به على را به ناسزا دهنده بر ميگرداند ديگر آنكه از (نماز در وقت) دفاع مى كند همين و ديگر هيچ!

زياد اطرافيان مطيع و سر براه خود را كه سر سپردگى و خدمت را در دستگاه او با نعمت دنيا مبادله كرده بودند از قبيل: عمر بن سعد (قاتل امام حسين عليه السلام): منذر بن زبير، شمر بن ذى الجوشن عامرى، اسماعيل اسحق دو پسر طلحة بن عبدالله، خالد بن عرفطه، شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، عمر و بن حجاج، زجر بن قيس و ديگرانى از اين رديف كه مروت و جوانمردى را سه طلاقه كرده بودند، گرد آورد و اينان هفتاد تن بودند و طبرى در تاريخش يكايك آنها را نام برده است (ج 6 - ص 150، 151) و از ميان آنان ابوبرده پسر ابوموسى اشعرى را - كه بنظر او از همه ضعيف تر يا در نزد معاويه از همه مقربتر بود - انتخاب كرد و بدو گفت بنويس:

بسم الله الرحمن الرحيم، اين گواهى ابوبرده بن ابى موسى اشعرى است نزد خداوند عالميان گواهى ميدهم كه حجر بن عدى از اطاعت سر باز زده و از جماعت مسلمانان بيرون رفته و خليفه را لعنت كرده و مردم را به جنگ فرا خوانده و گروههائى نزد خود گرد آورده و آنان را به بيعت وادار ساخته و به خداى عزوجل كفر آشكار ورزيده است)!

به همه ى آن هفتاد تن نيز گفت: همه به همين صورت، شهادت دهيد! سپس گفت: بخدا قسم ميكوشم تا رگ اين خائن احمق را قطع كنم.

هفتاد نفر از اشراف كوفه و (وابستگان به فاميلهاى بزرگ) اين نوشته ى خائنانه ى حماقتبار را امضا كردند آنگاه خود او نيز درباره ى حجر به معاويه نامه ئى نوشت و از او سخن فراوان گفت معاويه در پاسخ نوشت: او را با زنجير ببند و نزد من بفرست!

در اينجا لازم است سوابق اين (وابستگان به فاميلهاى بزرگ) كوفه را در ماجراى امام حسن بن على عليه السلام در دوران خلافتش بياد آورده و حساب كنيم كه آيا فراريان جنگ در (مسكن) و فساد انگيزان (مدائن) و نامه نويسان به معاويه براى خيانت به امام و تسليم آنحضرت به وى، كسى بجز اين جمع بوده است؟ و آنگاه نتيجه بگيريم كه آنكس كه (از اطاعت سرباز زده و از جمع مسلمانان خارج گشته و بيعت را شكسته) حجر بن عدى است يا اين خيانتكاران!

همچنين بياد آوريم نقش اين عده را در فاجعه ى كربلاى حسين عليه السلام كه سلاح برنده ى جباران اموى بودند و تمام مسئوليت آن حوادث دردناك را - كه در تاريخ عرب و اسلام بى نظير بود - بگردن داشتند.

/ 65