فصل نهم - فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت - جلد 2

سید مهدی هاشمی حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بن عمر، حدثنا يزيد بن اسلم عن ابيه اسلم انه حين بويع، لابى بكر بعد رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- كان على والزبير يدخلان على فاطمه بنت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و يشاورنها و يرتجعون فى امرهم فلما يبلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه- سلام الله عليها- فقال: يا بنت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- والله ما من احد احب الينا من ابيك و ما من احدا احب الينا بعد ابيك منك وايم الله ماذاك بما نعيى ان اجتمع هولاء النفر عندك ان آمرنهم ان يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاوها فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنى وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم والبيت وايم الله ليمضن لما حلف عليه فانصرفوا راشدين فروا رايكم و لاترجعون الى فانصرفوا عنها فلم يرجعوا اليها حتى بايعوا لابى بكر» [ كنزالعمال، ج 5، ص 651، اين روايت را منتخب كنزالعمال، ج 2، ص 174 و شرح نهج ابن ابى الحديد، ج 2، ص 45، الوافى بالوفيات، ج 17، ص 311، در شرح حال عبدالله بن عثمان بن ابوبكر و سقيفه جوهرى، ص 38، تحقيق دكتر محمد هادى امينى البته با اندك تفاوت عبارات والمصنف ابن ابى شيبه، ج 14، ص 567 و ص 568 و كتاب المغازى حديث 18891 نسخه ى 8 جلدى، ج 8، ص 572 والاستيعاب، ج 2، ص 254 و ص 255 در حاشيه الاصابه.] : محمد بن بشر مى گويد: هنگامى كه بعد از رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- با ابوبكر بيعت شد، على و زبير در خانه ى فاطمه- سلام الله عليها- دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- بودند و با وى مشورت و شور مى كردند، خبر به عمر بن خطاب رسيد، آمد و داخل خانه ى فاطمه- سلام الله عليها- شد و گفت: اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- قسم به خدا هيچ احدى محبوب تر از پدرت در نزد ما نبود و نيز هيچ احدى بعد از پدرت در نزد ما محبوب تر از تو نمى باشد و به ذات خدا قسم اين افراد كه در نزد تو جمع شده اند اگر آنها را از بيعت منع كنى و يا اينكه بيعت نكنند، به اينها (گروه مهاجم) دستور مى دهم كه خانه را با كسانى كه در آن جمع شده اند آتش بزنند. بعد راوى (كه اسلم است) گفته است: وقتى كه عمر خارج شد و رفت، فاطمه- سلام الله عليها- وارد منزل شده فرمود: مى دانيد عمر به نزد من آمد و قسم اگر بيعت نكنيد و با خليفه دشمنى كنيد هر آينه خانه را با شما آتش مى زنم و به خدا قسم ياد كه آن گروه (مهاجم) به آن چه كه عمر قسم خورده است عمل مى كنند، پس برويد در حالى كه هدايت كننده هستيد و نظر و رايتان را بررسى كنيد و تصميم بگيرند، به طرف من برنگرديد، همه رفتند و ديگر برنگشتند تا اينكه با ابوبكر بيعت كردند.

شما خواننده گرامى ملاحظه فرموديد كه متقى هندى جريان يورش به خانه ى وحى را تا اندازه اى اشاره كرده ى ولى تمام ماوقع را نگفته است. اينكه وى گفته است: فاطمه- سلام الله عليها- به كسانى كه در خانه ى وحى جمع بودند گفته باشد برويد و با ابوبكر بيعت كنيد و ديگر برنگرديد، اين حقيقت ندارد، براى اينكه حضرت زهرا- سلام الله عليها- از مخالفين خلافت او بود و اصلا خلافت پسر ابى قحافه را قبول نداشت، بنابراين ذيل روايت متقى هندى ندارد و يا اينكه تحريف شده است (البته نظر اين جانب است).

مدرك ديگر يورش به خانه ى وحى اينكه مسعودى مى گويد: «و كان عروه بن الزبير يعذر اخاه عبدالله فى حصر بنى هاشم فى الشعب و جمعه الحطب ليحرقهم و يقول: انما اراد بذلك الا تنتشر الكلمه، و لايختلف المسلمون و ان يدخلوا فى الطاعه، فتكون الكلمه واحده، كما فعل عمر بن الخطاب بنبى هاشم لما تاخروا عن بيعه ابوبكر، فانه احضر الحطب ليحرق عليهم الدار» [ مروج الذهب، ج 3، ص 86 و انساب الاشراف، ج 1، ص 282 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 147 و بنابر گفته نويسنده چشمه در بستر به غير از طبع الميمنه مروج الذهب نسخه هاى ديگر عبارت «كما فعل عمر بن الخطاب» را حذف كرده اند.] : عروه بن زبير از اينكه بنى هاشم را در شعب در محاصره قرار داد و هيزم جمع كرد قرار داد تا اينكه آنها را بسوزاند براى برادرش عبدالله عذر مى آورد و در جواب عروه مى گفت: اين كار را كردم تا اينكه وحدت كلمه حفظ شود و مردم از هم متفرق نشوند، و مطيع و فرمانبر حكومت باشند و اتحاد و وحدت را حفظ كنند، همان طور كه عمر بن خطاب نسبت به بنى هاشم كه از بيعت با ابوبكر تخلف كردند و حكومت او را قبول نداشتند همين برخورد را كرد و هيزم جمع كرد تا آنها را در خانه فاطمه- سلام الله عليها- بسوزاند!!!

ابن ابى الحديد در رابطه با سوزاندن در خانه فاطمه- سلام الله عليها- مى گويد: «اما حديث التحريق و ما جرى مجره من الامور الفظيعه و قول من قال: انهم اخذو عليا- عليه السلام- يقاد بعمامته والناس حوله، فامر بعيد والشيعه تنفرد به، على ان جماعه من اهل الحديث قد رووا نحوه»: [ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 21.] حادثه ى سوزاندن در خانه و يا چيزى شبيه سوزاندن، از امور ناگوار وزشت و قبيحى است، و سخن كسى كه گفته است عمر و دار و دسته ى وى على- عليه السلام- را گرفتند او را به عمامه اش مى كشيدند، و مردم هم اطراف ايشان بودند، اين يك امر بعيد است، و تنها شيعه اين موضوع را گفته است. (بعد ابن ابى الحديد) مى گويد: علاوه بر اين اهل حديث (اهل سنت) حادثه مزبور را روايت كردند و در كتب حديث نوشتند.

شما خواننده ى عزيز ملاحظه فرموديد كه ابن ابى الحديد سوزاندن بيت وحى را امر بعيد مى داند، ولى بعد كه ملاحظه كرده كه اكثر روات آنها اين حادثه را در كتب تاريخ و سيرشان نوشته اند، مجبورا آتش زدن درب خانه ى وحى را قبول كرده است.

مقاتل بن عطيه مى گويد: «ان ابوبكر بعد ما اخذ البيعه لنفسه من الناس بالارهاب والسيف والقوه و ارسل عمر و قنفذ و جماعه الى دار على و فاطمه- عليهماالسلام- و جمع عمر الحطب على دار فاطمه- سلام الله عليها- و احرق باب الدار و لما جائت فاطمه- سلام الله عليها- خلف الباب لترد عمر و اصحابه عصر عمر فاطمه خلف الباب حتى اسقطت جنينها و نبت مسمار الباب فى صدرها و سقطت مريضه حتى ماتت» [ الامامه والخلافه، ص 160 و 161 والمعارف ابن قتيبه، ص 310.] : ابوبكر وقتى كه با ترس و زور اسلحه و قهر و غضب از مردم بيعت گرفت، آن گاه عمر و قنفذ را با گروهى به سوى خانه ى على و فاطمه- عليهماالسلام- فرستد و گروه مهاجم وقتى كه به در خانه وحى رسيدند، عمر هيزم ها را بر در خانه ى فاطمه- سلام الله عليها- جمع كرد و در خانه را آتش زد، وقتى كه فاطمه- سلام الله عليها- پشت در آمد، تا اينكه عمر و گروه مهاجم را برگرداند و از جلو در خانه دور كند، همان لحظه عمر فاطمه- سلام الله عليها- را پشت در و ديوار فشار داد تا اينكه جنينى كه در شكم داشت ساقط كرد، و ميخ هاى پشت در به سينه ى وى رفت و سينه پاك او را مجروح كرد و از اين عمل ناجوان مردانه ى عمر و فشار در و ديوار فاطمه بيمار شد و اين بيمارى ادامه داشت تا اينكه از دنيا رفت.

اين آقا كه ادعا مى كرد كه تو (فاطمه) محبوب ترين مردم در نزد من هستى، و هيچ احدى را به اندازه تو دوست ندارم، پس چه شد كه مبحوب ترين انسان را آن گونه بين در و ديوار فشار بر او آورد و فرزندش را كشت و صورت مباركش را به ضرب سيلى سياه گردانيد؟! اينجا بايد همان حرف استاد عبدالفتاح عبدالمقصود را گفت كه: همان كينه و خشم جاهليت قبل از اسلام را بعد از رحلت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نسبت به خانه ى دخت گرامى او انجام دادند، و يا به قول ذهبى در التخليص: اين قول از عمر عجيب و غريب است يعنى آن رفتار و كردار و اين گفتار با هم قابل جمع نيست.

عسقلانى در لسان الميزان مى گويد: «اخبرنى على بن محمود قال كان البلخى الواعظ كثيرا ما يدمن فى مجالسه سب الصحابه فحضرت مره مجلسه فقال: بكت فاطمه يوما من الايام فقال لها على- عليه السلام- يا فاطمه لم تبكين على ااخذت منك فيئك (فدك) اغضبتك حقك، افعلت كذا، افعلت كذا، عد الاشياء مما يزعم الروافض ان الشيخين فعلاها فى حق فاطمه- سلام الله عليها- قال: فضج المجلس بالبكاء من الرافضه الحاضرين، توفى فى صفر سنه ستت و تسعين و خمس ماه (596): [ لسان الميزان، ج 5، ص 218 در شرح حال محمد بن عبدالله بن عمر بن محمد بن الحسن الفارسى الواعظ البلخى والوافى بالوفيات، ج 3، ص 344.] على بن محمود گفته است در بلخ واعظى بود به نام بلخى كه در مجالس وعظ خود هميشه صحابه ى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- (ابوبكر) را فحش مى داد، يك دفعه در مجلس وعظ وى حاضر شدم كه مى گفت: روزى از روزها فاطمه- سلام الله عليها- گريه مى كرد، على- عليه السلام- خطاب به وى فرمود: اى فاطمه- سلام الله عليها- براى چه بر من گريه مى كنى! آيا من از تو فدك را گرفتم؟ آيا حق تو را من غصب كردم؟ آيا اين كار و آن كار را من كردم؟ چند چيزى را كه (شيعه) گمان مى كنند كه شيخين در حق فاطمه- سلام الله عليها- انجام داده اند شمرد. و واعظ بلخى وقتى اينها را گفت: مجلس يك صدا شروع به گريه كرد، و ضجه و ناله ى روافض (شيعه) بلند شد و واعظ بلخى در سال پانصد و نود شش هجرى فوت كرد».

دليل ديگر يورش به خانه ى وحى اين است كه ذهبى در شرح حال احمد بن محمد بن سرى بن يحيى بن ابى دارم (محدث) كه در سال 357 فوت كرده مى گويد: «و قال محمد بن احمد بن حماد الكوفى الحافظ بعد ان ارخ موته: كان مستقيم الامر عامه دهره، ثم آخره ايامه كان اكثر ما يقراء عليه المثالب، و رجل يقرا عليه: «ان عمر رفس فاطمه- سلام الله عليها- حتى اسقطت بمحسن»: [ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 139 و لسان الميزان، ج 1، ص 268 و اعلام النبلاء ج 15، ص 578، الرفس، الصدمه ترجمه بالرجل فى الصدر (قاموس).] محمد بن احمد بن حماد كوفى حافظ بعد از آن كه مرگ برايش آسان شد (يعنى عمر طولانى كرد) در تمام سالهاى در كارهايش با استقامت بود، و در روزهاى آخر زندگى اش بود كه بسيار مصائب و گرفتاريهاى روزگار بر او خوانده مى شد، روزى مردى براى او خواند: عمر با پايش به سينه ى فاطمه- سلام الله عليها- زد تا اينكه فرزندش به نام محسن سقط و كشته شد.

دليل ديگر يورش به خانه ى وحى اين است كه ابن شهر آشوب از كتاب «المعارف» ابن قتيبه نقل مى كند: «ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى» [ المعارف، ص 210.] : همانا محسن فرزند فاطمه- سلام الله عليها- بر اثر ضربه قنفذ دشمن سقط شده و به هلاكت رسيد و كشته شد. گنجى شافعى از قول شيخ مفيد مى گويد: «و قال: ان فاطمه- سلام الله عليها- اسقطت بعد النبى ذكرا، كان سماه رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- محسنا» [ كفايه الطالب، ص 413.] : همانا فاطمه- سلام الله عليها- پس از فوت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرزند پسرى را سقط كرد كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- او را از قبل محسن نام نهاده بود.

بلاذرى مى گويد: در بين شيعه مشهور شده است: «انه حصر فاطمه- سلام الله عليها- فى الباب حتى اسقطت محسنا مع علم كل احد بقول ابيها فاطمه بضعه منى من آذاها فقد آذانى» [ به نقل از قول بلاذرى در انساب الاشرف، در كتاب صراط المستقيم».] همانا او (عمر) فاطمه- سلام الله عليها- را بين در و ديوار قرار داد تا اينكه محسن را سقط كرد و با اينكه همه مى دانستند كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- درباره ى او فرموده بود: فاطمه- سلام الله عليها- پاره ى تن و هستى من است، هر كه او را بيازارد، مرا آزرده است.

ابن بطريق مى گويد: «و فى روايه: ان فاطمه صلوات الله عليها اسقطت بعد رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ذكرا كان سماه النبى و هو حمل، محسنا»: در روايتى آمده است: همانا فاطمه- سلام الله عليها- بعد از رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فرزند پسرى را سقط كرد كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم-، از قبل او را محسن نام نهاده بود و فاطمه- سلام الله عليها- موقع رحلت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به محسن حامله بود. ابن صباغ مالكى مى گويد: «و ذكروا ان فيهم محسنا شقيفا للحسن والحسين- عليهماالسلام- ذكرته الشيعه و انه كان سقطا»: [ الفصول المهمه، ص 135.] اهل حديث و روات يادآور شدند: همانا در خانه ى على و فاطمه- سلام الله عليها- فرزندى به نام محسن كه برادر حسن و حسين- عليهم السلام- بوده و شعيه يادآور شده است كه او را در حالى كه جنين بود بر اثر فشار در و ديوار سقط كرده است.

صفورى شافعى گفته است: فرزندان فاطمه- سلام الله عليها- پنج تا بودند حسن، حسين، محسن كه سقط شده است و زينب و كلثوم. [ نزهه المجالس، ج 2، ص 194.] مقدسى در كتاب البدء و تاريخ خود مى گويد: فاطمه- سلام الله عليها- از على- عليه السلام- فرزندى به نام محسن را به دنيا آورد، شيعه گمان دارند كه فاطمه- سلام الله عليها- او را از ضربتى كه عمر به او زد سقط كرده است. [ البدء و تاريخ، ج 5، ص 20.] باز هم مقدسى در همان كتاب مى گويد: على- عليه السلام- بيست و هشت فرزند داشت، يازده پسر و هفده دختر، از جمله ى فرزندان وى از فاطمه- سلام الله عليها- پنج تا بود، حسن، حسين، محسن، ام كلثوم و زينب كبرى و باقى از زنهاى ديگرى آزاده و يا كنيز بودند و نيز همو در صفحه ى 75 همان كتاب مى گويد: اما محسن بن على- عليه السلام- همانا او در حالى كه صغير بود كشته شده است.

ابن جوزى حنفى در كتاب تذكره الخواص مى گويد: زبير بن بكار گفته است كه فرزند ديگرى از فاطمه- سلام الله عليها- دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به اسم محسن بوده، در حالى كه طفل بوده فوت كرده است. و باز ابن جوزى از قول ابن اسحاق درباره ى فرزندان فاطمه- سلام الله عليها- از على- عليه السلام- محسن را ياد نموده كه در حالى كه صغير بوده فوت كرده است. [ تذكره الخواص، ص 54 و 322.] و همين روايت را همين خواند مير در تاريخ حبيب السير و صفوه الصفوه روايت كرده اند [ حبيب السير، ج 1، ص 436. چاپ ايران، صفوه الصفوه، ج 2، ص 5.] و بلاذرى در انساب الاشراف مى گويد: فاطمه- سلام الله عليها- براى على- عليه السلام- فرزندانى به دنيا آورد 1- حسن مكنى به ابا محمد 2- حسين مكنى به اباعبدالله 3- محسن در حالى كه صغير بود فوت كرده است. [ انساب الاشراف، ج 1، ص 404.] ابن برى در تاج العروس گفته است: ابن خالويه را ديدم كه به تحقيق شرح اين اسماء را يادآور شده و گفته ى شبر و شبير، مبشر اينها فرزندان هارون- عليه السلام- بودند و معانى آنها در عربى حسن، حسين، و محسن، و به همان معانى كه على - عليه السلام- اولاد خود را شبر، شبير و مبشر، يعنى حسن، حسين و محسن نام نهاد». [ لسان العرب، ج 4، ص 393 و قاموس اللغه، ج 2، ص 79.] خواننده ى گرامى آنچه در اين فصل ملاحظه فرموديد ذكر بيش از 66 روايت و حديث و نيز مدارك تاريخى از اهل سنت در رابطه با يورش به خانه وحى بود كه از منابع دست اول و درجه يك آنها جمع آورى و ترجمه شده است. و در رابطه با يورش به خانه وحى، بعضى از آنها مسئله ى آتش زدن را بدون ملاحظه كارى و تعصب بيان كرده و بعضى ديگر فقط تا حد تهديد مسئله را بيان كرده است. و از مجموع آنها اين نتيجه قطعى به دست مى آيد كه مسئله ى آتش زدن در خانه ى وحى در نزد علماى اهل سنت هم يك مسئله ى قطعى مى باشد. و تا آن جايى كه اين جانب وسع و توان داشتم منابع دست اول را بررسى و تحقيق و تفحص را جمع آورى كردم.

البته رابطه با يورش به خانه وحى، منابع به همين مقدار كه ذكر شده است ختم نمى شود، بلكه اين منابع و مدارك فقط آنهايى است كه اين جانب در اختيار داشتم. و مسئله ى يورش به خانه وحى در منابع ارزشمند شيعه آن هم از زبان مبارك شيخ مفيدها و شيخ طوسى ها و علامه مجلسى ها و شيخ محدث قمى ها رحمه الله عليهم لاتعد و لاتحصى بيان شده است. و چون روش اين حقير اين بوده است كه در ابعاد زندگى گوهر دو سرا و دخت پيامبر رحمت، مجموعه اى از منابع اهل سنت تهيه شود و لذا از ذكر منابع و مدارك علماى شيعه خوددارى شده است.

فصل نهم

خطبه ى فاطمه در مسجد و مجلس ابوبكر

ابى طاهر طيفورى در كتاب «بلاغات النساء» با دو سند خطبه ى حضرت فاطمه- سلام الله عليها- را نقل كرده است، در سند اول از زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب- صلواه الله عليهم- نقل كرده است و متن خطبه اين است: «قال: لما اجمع ابوبكر رحمه الله على منع فاطمه بنت رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- و عليها فدك و بلغ فاطمه لاثت [و فى شرح النهج البلاغه ثم اهلت هنيهه.] خمارها [ سوره توبه، آيه 128.] على راسها و اقبلت فى لمه [و فى شرح ابن ابى الحديد «تعزوه».] من حفدتها [ فبلغ الرساله صادعا بالنذاره شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 250 ما سائلا عن سنن المشركين- ضاربا ثبجهم، يدعوا الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه، اخذا باكظام المشركين، بهشم الاصنام، و يغلق الهام، حتى انهزم الجمع...] تطا (5) ذيولها (6) ما تخرم (7) مشتيها مشيه رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- شيئا حتى دخلت على ابوبكر و هو فى حشد (8) من المهاجرين والانصار، فنيطت (9) دونها ملاءه (10) ثم انت انه (11) اجهش (12) القوم لها بالبكاء، و ارتج (13) المجلس فامهلت حتى سكن نشيج (14) القوم (1) و هدات (15) فورتهم (16) بكائهم فافتتحت الكلام بحمدالله والثناء عليه والصلوه على رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فعاد القوم فى بكائهم فلما امسكوا عادت فى كلامها فقالت: و لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين روف رحيم (2) فان تعرفوه تجدوه ابى دون آبائكم و اخا ابن عمى دون رجالكم، فبلغ النذاره (17) صادعا (4) مائلا على مدرجه (18) المشركين ضاربا لشجنهم (19) اخذا بكظمهم (20) يهشم (21) الاصنام و ينكث (22) الهام (23) حتى هزم الجمع (24) و ولو الدبر (25) و تغرى الليل عن صبحه (26) و اسفر الحق ( 27) عن محضه (28) و نطق (29) زعيم الدين و خرست شقائق (30) الشياطين [و تمت كلمه الاخلاص.] و كنتم على شفا (31) حفره من النار [ سوره آل عمران، آيه 103.] نهزه الطامع (32) و مذقه الشارب (33) و قبسه العجلان (34) و موطئى الاقدام (35) و تشربون الطرق (36) و تقتاتون الورق (37) اذله خاشعين (38) تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم (39) [و فى شرح ابن ابى الحديد: و تقاتون القد اذله خاسئين يختطفكم الناس من حولكم، حتى انقذكم الله برسوله- صلى الله عليه و آله و سلم-.] فانقذكم الله برسوله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- بعد التياو التى (40) و بعد مامنى (41) ببهم الرجال (42) [و عبد ان منى بهم الرجال (شرح ابن ابى الحديد).] و ذوبان العرب (43) (و مرده اهل الكتاب) كلما حشوا (44) نارا للحرب اطفاها (45) [و «كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاءها الله»، سوره مائده، آيه 64، (شرح ابن ابى الحديد).] و نجم قرن (46) للضلال فغرت فاغره (47) من المشركين قذ (48) باخيه فى لهواتها (49) [ (شرح ابن ابى الحديد)، او نجم قرن الشيطان، او فغرت قذف اخاه فى لهواتها.] فلا ينكفى (50) حتى يطا (51) صماخها (52) باخمصه (53) و يخمد لهبها (54) بحده (55) مكدودا (56) [ (شرح ابن ابى الحديد)، و يطفى عاديه لهبها بسفه- او قالت: يخمد لهبها بحده - مكدودا فى ذات الله، و انتم فى رفاهيه فكهون آمنون وادعون.] فى ذات الله قريبا من رسول الله سيدا فى اولياء الله وانتم فى بلهنيه (57) وادعون الدين (58) آمنون حتى اذا اختار الله لنبيه دار انبيائه ظهرت فله النفاق (59) [ (شرح ابن ابى الحديد)، حسيكه النفاق... و نبغ خامل.] و شمل (60) جلباب الدين (61) و نطق كاظم (62) الغاوين (63) و نبغ (64) خامل الافلين (65) و هدر (66) فنيق (67) المبطلين، فخطر فى عرصاتكم (68) واطلع الشيطان راسه من مفرزه (69) صارخا بكم (70) فوجدكم لدعائه مستجبين (71) و للغره فيه ملاحظين (72) فاستنهضكم فوجدكم (73) خفافا (74) واحمشكم (75) فالفاكم غضابا فوسمتم (76) غير ابلكم و اورد تموها غير شربكم (77) هذ والعهد قريب والكلم (78)

/ 43