فصل يازدهم - فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت - جلد 2

سید مهدی هاشمی حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل يازدهم

فدك و سهم ذوى القربى در قرآن

اكنون مناسب است كه ذوى القربى و سهم ذوى القربى را از نظر قرآن و ديدگاه اهل سنت بررسى كنيم كه ذوى القربى كيانند و سهم آنها چه مقدار مى باشد؟ و نظر مفسرين و محداثين اهل سنت درباره ى ذوى القربى چيست؟ خاوند تبارك و تعالى درباره ى ذوى القربى فرموده: «و اعلموا ان ما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القرى واليتامى والمساكين و ابن السبيل» [ سوره انفال، آيه 41.] : اى مومنان بدانيد هر چه غنيمت و فايده به شما رسد (زياد يا كم) خمس آن خاص خدا و رسول و خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه سفر ماندگان است.

حاكم حسكانى در شواهد التنزيل مى گويد: «اخبرنا ابو عبدالله الشيرازى قال اخبرنا ابوبكر الجر جرائى قال: حدثنا ابو احمد البصرى قال: حدثنى محمد بن سهل، قال حدثنا عمر و بن عبدالجبار بن عمر و قال: حدثنا ابن عن، على بن موسى بن جعفر بن محمد، عن ابيه موسى بن جعفر عن ابيه، عن جده، عن على بن الحسين عن ابيه، عن على بن ابى طالب- عليهم السلام- فى قول الله تعالى «و اعلموا انما غنمتم من شيى ء» الايه، قال: لنا خاصه و لم يجعل لنا فى الصدقه نصيبا كرامه الله تعالى نبيه و آله بها و اكرمنا عن ا و ساخ ايدى المسلمين» [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 285.] : با دوازده سند به نقل از على- عليه السلام- درباره ى سخن خداوند تبارك و تعالى «و اعلموا انما...» گفته است: از على- عليه السلام- در رابطه با خمس سوال شد؟ فرمود: آيه مخصوصا براى ما اهل بيت نازل شده است و خداوند در زكات و صدقه براى ما خاندان سهم و نصيب قرار نداده است، و با قرار دادن خمس براى ما اهل بيت و كرامت و برترى كه خداوند تبارك و تعالى بواسطه ى آن پيامبرش و اهل بيت او را داده است، ما را از صدقات و چركى دست مسلمين منع فرموده است. و ابو جرير طبرى رد رباطه با سهم ذوى القربى مى گويد: «حدثنى الحارث قال: حدثنا عبدالعزيز، قال: حدثنا عبدالغفار، قال: حدثنا المنهال بن عمر و قال: سالت عبدالله بن محمد بن على، و على بن الحسين عن الخمس؟ فقال: هو لنا، فقلت لعلى، ان الله يقول: «واليتامى والمساكين و ابن السبيل» قال: يتامانا و مساكيننا» [ تفسير جامع البيان، ج 10، ص 5، بحث سوره انفال.] : از على بن الحسين و عبدالله ابن محمد درباره ى خمس سؤال كردم؟ فرمود: خمس براى ما خاندان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد. بعد منهال مى گويد: از على بن الحسين سؤال كردم كه خداوند فرموده است: «و اليتامى و المساكين...» فرمود منظور از ايتام و مساكين، ايتام و مساكين ما خاندان و اهل پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشند.

در اين آيه شريفه خداوند تبارك و تعالى براى ذو القربى اى پيامبر اسلام خمس را تعيين فرموده است كه مخصوص آنهاست، همانطورى كه اين مسئله را خود پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در زمان حياتش رعايت مى فرمود و يك قسمت از خمس را به نزديكان خود مى داد و يك قسمت ديگر را خود حضرت برمى داشت و وقتى كه غنائم خبير را تقسيم فرمود و حق مسلمانان را پرداخت نمود، حصار كتيبه را خمس خدا و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و ذوى القربى و ايتام و مساكين... قرار داد.

باز هم حاكم حسكانى مى گويد: «ان فاطمه- سلام الله عليها- قالت: لما اجتمع على والعباس و فاطمه و اسامه بن زيد عند النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- فقال: سلونى، فقال العباس: اسالك كذا و كذا من المال قال: هو لك و قالت فاطمه: اسالك مثل ما سال عمى العباس، فقال: هو لك و قال اسامه: اسالك ان ترد على كذا و كذا، ارضا كان له انتزعه منه، فقال: هو لك فقال: لعلى: سل فقال: اسالك الخمس فقال هو لك، فانزل الله تعالى: «و اعلموا انما غنمتم» الايات فقال النبى- صلى الله عليه (و آله) و سلم-: قد نزلت / 55 / أ / فى الخمس كذا كذا. قال على فذاك اوجب لحق، فاخرج الرمح الصحيح والرمح المكسر، والبيضه الصحيحه والبيضه المكسوره فاخذ رسول الله اربعه اخماس و ترك فى يده خمسا» [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 286، حديث 293، و تاريخ بغداد، ج 4، ص 73، و لسان الميزان، ج 1، ص 145، والاموال، ص 416 و كتاب الخمس حسكانى با 9 سند از قول عبدالرحمان بن ابى ليلى در حديث 294، صفحه 287 از قول على- عليه السلام- روايتى به همين مضمون و يك مقدار طولانى تر را نقل كرده است.] : همانا فاطمه- سلام الله عليها- گفت: وقتى كه على - عليه السلام- و عباس و خود وى، و اسامه بن زيد در نزد پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- جمع شدند، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: از من چيزى بخواهيد؟ عباس عرض كرد: يا رسول الله از شما فلان و فلان مال را مى خواهم. پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: آنها از آن توست، بعد فاطمه- سلام الله عليها- عرض كرد: از شما همان چيزى را كه عمويم عباس خواست مى خواهم، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: آنچه را كه خواستى براى توست، اسامه عرض كرد: از شما خواهش دارم كه زمين چنين و چنان به من عطا فرماييد كه با آن امرار معاش كنم، پيامبر فرمود: آن زمين مال تو باشد. و سپس پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به على- عليه السلام- فرمود: تو هم چيزى طلب كن! على- عليه السلام- در جواب على- عليه السلام- فرمود: خمس براى تو باشد، بعد آيه ى شريفه «و اعلموا انما غنمتم» نازل شد و سپس پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: همانا به تحقيق آيه درباره ى خمس نازل شده است، و على- عليه السلام- فرمود: پس آن (خمس) به جهت حق من واجب شده است، بعد مى گويد: نيزه هاى سالم و شكسته و تخم هاى سالم و شكسته آورده شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- چهار پنجم آنها را گرفت و يك خمس را در دست على- عليه السلام- گذاشت.

ابو عبيدالقاسم بن سلام (متوفى 224) در كتاب الاموال خودش مى گويد: «و حدثنا عبدالله بن المبارك، عن محمد بن اسحاق قال: سالت ابا جعفر محمد بن على فقالت: على بن ابى طالب حيث ولى من امر الناس ما ولى كيف صنع فى سهم ذى القربى؟ قال: سلك به سبيل ابوبكر و عمر: قلت و كيف و انتم تقولون؟ فقال: ما كان اهله يصدرون الا عن رايه قلت: فما منعه؟ قال: كره والله ان يدعى عليه خلاف ابوبكر و عمر!!»: [ الاموال، كتاب الخمس، ص 416، حديث 848.] محمد بن اسحاق گفت: از امام باقر محمد بن على- عليه السلام- سوال كردم و گفتم كه على بن ابى طالب- عليه السلام- هنگامى كه ولايت و خلافت مردم را عهده دار شد، نسبت به سهم ذوى القربى چگونه عمل فرمود؟ آيا به همان روش پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- رفتار كرد؟ و يا اينكه به روش خلفاى قبل از خود عمل نمود؟ اباجعفر در جواب فرمود: به همان روش ابوبكر و عمر عمل كرد!! عرض كردم چگونه به روش آنها عمل كرد؟ در حالى كه شما چيزهايى را مى گوييد كه مردم مى گويند؟ يعنى اينكه شما مى گوييد آنها (ابوبكر و عمر) حق ذوق القرى را آنچه كه در زمان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بود تغيير دادند، پس چگونه است كه على- عليه السلام- در زمان خلافت به روش آنها عمل كرده است؟! اباجعفر- عليه السلام- فرمود: در زمان على- عليه السلام- خاندان وى از راى و تصميم ايشان بيرون نبودند و مخالفت نمى كردند! و باز هم عرض كردم: چه چيزى مانع شد كه على در زمان خلافتش به روش آنها (ابوبكر و عمر) عمل كند؟! اباجعفر- عليه السلام- فرمود: قسم به خدا على- عليه السلام- زشت مى دانست كه كسى عليه او ادعا كند كه در خلاف به روش ابوبكر و عمر عمل مى كند.

البته خواننده ى عزيز توجه دارد كه اولا اين روايت صحت ندارد، براى اينكه آنچه كه در روايات صحيحه شيعه موجود است، اين است كه مى آمدند خدمت على- عليه السلام- كه با او بيعت كنند به شرط اينكه به سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و روش شيخين عمل كند، ولى على- عليه السلام- مى فرمود: به روش پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بلى، ولى روش شيخين نه. ثانيا اگر اين روايت ابن سلام صحت داشته باشد، يكى از موارديست كه على- عليه السلام- به صورت تقيه عمل فرموده، چنان چه در موارد ديگر هم مولى اين گونه عمل فرمودند، از جمله، پشت سر خلفا نماز مى خواند، و اسم فرزندانش را ابوبكر و عمر و عثمان مى گذاشت و لذا اگر اين روايت بر فرض اينكه صحيح باشد از باب تقيه بوده است.

باز هم حاكم حسكانى با پنج سند به نقل از مجاهد درباره ى قول خداوند تبارك و تعالى «و لذى القربى» مى گويد: «هم اقارب النبى الذين لم، لم يحل لهم الصدقه» [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 288.] : آنان نزديكان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و آن كسانى هستند كه صدقه براى شان حلال نمى باشد.

طبرى در تفسير اين آيه شريفه به چند طريق از خصيف و مجاهد روايت كرده و بعد از آن مى گويد: «حدثنى محمد بن عماره حدثنا اسماعيل بن ابان، حدثنا الصباح بن يحيى المزنى، عن السدى عن ابن الديلمى (كذا) قال قال على بن الحسين رضى الله عنه، لرجل من اهل الشام اما قرات فى الانفال: «و اعلموا انا غنمتم من شيى ء فان لله خمسه و للرسول...» الايه؟ قال نعم (قال نحن هم) قال: فانكم لانتم؟ قال: نعم» [ جامع البيان، ج 10، ص 5، و نيز وى در صفحه ى 5 با جهار سند از عطا گفته است: «عن ابن عباس ان نجده كتب اليه يساله عن ذوى القربى فكتب اليه كتابا: نزعم انا نحن هم فابى ذلك علينا قومنا.» ابن عباس گفت است: نجده نامه به وى نوشته از ذوى القربى سؤال كرده، مى گويد: نامه به او نوشتم كه ذوى القربى ما هستيم ولى قوم ما از اينكه ما ذوى القرباى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوديم امتناع كردند و حق ما را به ما ندادند.] با پنج سند از ابن ديلمى و او هم به نقل از امام سجاد- عليه السلام- كه در جواب اهانت مرد شامى فرمود: آيا آيه «و اعلموا انما» در سوره مباركه انفال را نخوانده اى؟ مرد شامى در جواب عرض كرد: بلى خوانده ام، امام فرمود: ما همان ذوى القربى اى كه خداوند فرموده است هستيم، مرد شامى گفت: شما همان ذوى القربى كه در قرآن آمده هستيد؟ امام سجاد فرمود: بلى ما همان هستيم.

احمد بن حنبل در مسند خود در باب مسند على- عليه السلام- در رقم 646 مى گويد: «حدثنا محمد بن عبيد، حدثنا هاشم بن البريد عن حسين بن ميمون عن عبدالله بن عبدالله قاضى الرى عن عبدالرحمان بن ابى ليلى قال: سمعت اميرالمؤمنين عليا رضى الله عنه يقول: اجتمعت انا و فاطمه والعباس و زيد بن حارثه عند رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فقال العباس: يا رسول الله كبرت سنى و دق عظمى و كثرت مونتى فان رايت يا رسول الله ان تامرلى بكذا و كذا و سقا من الطعام فافعل، فاجابه النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- فقالت فاطمه: يا رسول الله ان رايت ان تامرلى كما امرت لعمك فافعل فقال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-: نعم، ثم قال زيد بن حارثه: يا رسول الله كنت اعطينى ارضا كانت معيشتى منها، ثم قبضتها فان رايت ان تردها على فافعل. فقال: نعم فقالت: انا ان رايت ان تولينى هذا الحق جعله الله لنا فى كتابه من هذا الخمس فاقسمه فى حياتك كيلا يناز عينه احد بعدك فقال النبى- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فافعل، فولانيه رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فقسمته فى حياته، ثم ولانيه ابوبكر فقسمته فى حياته، ثم ولانيه عمر فقسمته حتى كان آخر سنه من سنى عمر اتاه مال كثير 55 / ب / 1 فعزل حقنا ثم ارسل الى فقال: هذا حقكم فخذه، فقلت: بنا عنه غنى العام، و بالمسلمين حاجه فرده تلك السنه فلم يدعنى اليه احد بعده حتى قمت مقامى هذا، فلقينى العباس فقال: يا على لقد نزعت اليوم منا شيئا لا يرد الينا ابدا». [ مسند احمد بن حنبل، مسند على- عليه السلام-، ج 1، ص 84، و ج 2، ص 59، و ج 14، ص 471، والسنن الكبرى، ج 10، ص 16، حديث 13239 كتاب قسم الفيى ء، و سنن، ج 3، ص 147، حديث 2984 كتاب الخراج والاماره والفيى ء.] ابى ليلى گفت: شنيدم كه اميرالمؤمنين على- عليه السلام- گفت: من و فاطمه- سلام الله عليها- و عباس، زيد بن حارثه نزد رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- جمع شديم، بعد عباس عرض كرد! اى رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- من پير شدم و استخوانهايم سست شده و مخارجم زياد است، اگر مصلحت مى دانيد امر فرماييد تا به من مقدارى مال و طعام دهند تا با آن كارى انجام دهم، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- اجابت فرمود و خواسته ى او را انجام داد، و بعد فاطمه- سلام الله عليها- عرض كرد: اى رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- اگر مصلحت مى بينيد امر كنيد تا براى من هم همان طورى كه براى عموى خود امر فرموديد دستور دهيد مالى به من دهند تا با آن كارى انجام دهم، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: بلى و او را اجابت كرد، سپس زيد حارثه عرض كرد: يا رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- چه خوب بود زمينى را به من بخشيديد تا با آن معيشت و زندگى ام را مى گذراندم و بعد آن را از من مى گرفتيد، اگر صلاح مى دانيد آن را به من رد مى كرديد تا با آن كارى كنم، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- خواسته ى او را اجابت كرد، بعد من عرض كردم: اگر صلاح مى دانيد اين خمس را كه خدا در قرآنش حقى براى ما قرار داده است مرا متولى آن قرار دهيد كه در حيات شما آن را تقسيم كنم تا بعد از شما هيچ كس درباره ى آن منازعه و دعوايى نكند، پس اين كار را انجام دهيد، على- عليه السلام- گفت: پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- اين كار را كرد. على- عليه السلام- فرمود: خمس مرا در زمان حيات رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- تقسيم كردم، و بعد از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- ابوبكر هم كه روى كار آمد مرا متولى تقسيم خمس قرار داد و بعد از ابوبكر، عمر هم در زمان خلافت خود مرا متولى خمس قرار داد و آن را تقسيم كردم تا اينكه در سال آخر از دو سال حكومت عمر مال زيادى به او رسيد، اول حق ما را عزل كرد و نداد و بعد فرستاد و گفت: اين حق شما است، به همان روش كه قبلا تقسيم مى كردى تقسيم كن! و من در جواب وى گفتم: ما در اين سال از آن بى نياز هستيم و نياز نداريم و مسلمانان بيشتر نياز دارند، سپس آن را در آن سال به مسلمين داد. و بعد از عمر احدى ما را دعوت نكرده و چيزى را به ما نداده است، تا اينكه عباس را ملاقات كردم و گفت: اى على! به تحقيق امروز چيزى را از ما گرفتى و ما را محروم كردى كه هرگز ديگر به ما رد نمى شود و نمى رسد.

از اين روايت مسند به خوبى پيداست كه خمس مخصوص ذوى القربى بوده است كه متاسفانه به اهل بيت و ذوى القربى كه مصاديق آيه ى خمس بودند، داده نشد و به بهانه هاى واهى برگردانده نشد.

حسكانى با سند هاشم بن بريد مى گويد: «قال حدثنا يوسف، قال: حدثنا وكيغ قال: حدثنا شريك عن خصيف، عن مجاهد، قال «كان النبى- صلى الله عليه (و آله) و سلم- و اهل بيته لا تحل لهم الصدقه فجعل لهم الخمس» [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 288، حديث 296.] : نبى مكرم اسلام- صلى الله عليه و آله و سلم- صدقه را براى اهل بيت خود حلال نمى دانست و حرام فرموده بود و خمس را براى آنها حلال كرده بود. و نيز حسكانى با سند هاشم بن بريد و او از يوسف و او از عمر و حمران و او هم از سعيد به نقل از قتاده مى گويد: «سهم ذوى القربى طعمه كانت لقرابه رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-» [ شواهد التنزيل، ص 289، حديث 297 و تهذيب التهذيب، ج 2، ص 606، و ج 11، ص 450، حديث 298 را احمد بن حنبل، در مسند خود، در باب مسند عبدالله بن عباس به چند طريق به رقم 1967، 2265، 2812، 2943، 3299، در ج 1، ص 248، 308، 302.] قتاده گفت: سهم ذوى القربى غذايى بود براى نزديكان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و مخصوص آنها بود نه كسانى ديگر؟ باز هم حسكانى مى گويد: «و حدثنا يوسف، قال: حدثنا حجاج بن منهال قال: حدثنا عبدالله بن عمر النميرى عن يونس بن يزيد الايلى، عن الزهرى، عن يزيد بن هرمز، عن ابن عباس و سئل عن سهم ذوى القربى؟ فقال: هو لقربى رسول الله قسمه لهم رسول الله بينهم»: يزيد بن هرمز نقل كرده است: از ابن عباس از سهم ذوى القربى سؤال شد، و او در جواب گفت: آن (سهم) براى نزديكان رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد، و رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- آن را بين نزديكان خود تقسيم فرمود.

ابوعبيده القاسم بن سلام متوفى 224 در حديث 851 سهم ذوى القربى را به چند طريق بيان كرده، مى گويد: «حدثنا حجاج، عن ابى معشر، عن سعيد بن ابى سعيد، قال: كتب نجده الى ابن عباس: ان اكتب الى: من ذوى القربى؟ و اكتب لنا هل كان النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- يسهم للمراه والمملوك اذا حضر الباس؟ و اكتب الى هل كان النبى- صلى الله عليه و آله و سلم-، يقتل الصبيان، قال: فدعا ابن عباس يزيد بن هرمز فكتب جواب نجده الخارجى الحرورى: «من عبدالله بن عباس الى نجده بن عويمر اما بعد فانك كتبت تسالنى عن ذوى القربى من هم؟ و كنا نقول: انا نحن بنو هاشم هم فابى ذالك علينا قومنا و قالوهم قريش كلها»: ابن سعيد گفت: نجده حرورى به ابن عباس نامه نوشت، و از خواست كه براى من بنويس: سهم ذوى القربى چيست؟ و آيا رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- براى زنها و غلامان و كنيزان زمانى كه به جنگ حاضر مى شدند سهمى قرار مى داد يا نه؟ و آيا پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بچه هاى نابالغ كفار و مشركين را هم مى كشت؟ ابى سعيد گفت: ابن عباس يزيد بن هرمز را خواست، و در جواب نجده حرورى خارجى نوشت: از عبدالله پسر عباس به نجده بن عويمر، اما بعد بدان كه تو به من نامه نوشتى و از من هستم ذوى القربى را سوال كردى كه آنان كيستند؟ و من در جواب مى گويم: همانا ما بنى هاشم ذوى القربى هستيم و ان (ذوى القربى) را قوم و طايفه ى ما بر ما انكار و امتناع كردند و سهم ما را ندادند و گفتند كه ذوى القربى همه ى قريش هستند.

«وقال: و حدثنا محمد بن كثير، عن زائده بن قدامه، عن الاغمش، عن المختار بن صيفى: عن يزيد بن هرمز قال كتب نجده الى ابن عباس يساله عن اليتيم متى ينقطع عنه اسم اليتيم؟ و عن قتل الولدان؟ و عن الخمس لمن هو؟ (فكتب اليه ابن عباس اجوبه اسئلته الى) قال: و اما الخمس فنقول: انه لنا، و يقول قومنا: انه ليس لنا!!»: باز ابوعبيد در يك سند ديگر از مختار بن صيفى و از يزيد به هرمز مى گويد: ابن هرمز گفت: نجده به ابن عباس نوشت و از او سؤال كرد كه يتيم در چه زمانى از يتيميت قطع مى شود و ديگر به او يتيم گفته نمى شود؟ و از قتل و كشتن بچه ى كوچك و نابالغ كفار سؤال كرد و از مملوك سؤال كرد كه آيا پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از فيى ء براى آنها سهمى مى داد يا خير؟ و سؤال كرد كه آيا زنها در جنگ حاضر مى شدند يا خير؟ و از خمس سؤال كرد كه براى كيست؟ ابن عباس جواب سؤالهاى او را نوشت، تا اينكه گفت: و اما خمس همانا براى ما خاندان رسول خدا بود و قوم و طايفه ى ما مى گويند كه آن براى شما نيست!!!

«قال: و حدثنا حجاج، عن الليث بن سعيد، عن عقيل بن خالد، عن ابن شهاب قال: ان يزيد بن هرمز حدثه ان نجده كتب الى ابن عباس يساله عن سهم ذى القربى اليه: انه لنا، و قد كان عمر دعانا لينكح منه ايامانا و يخدم منه عائلنا فابينا عليه الا ان يسلمه لنا كله وابى ذالك علينا. قال ابن هرمز: انا كتبت ذالك الكتاب من ابن عباس الى نجده»: و باز هم ابوعبيد در سند سوم از ابن شهاب و او هم از يزيد بن هرمز مى گويد: ابن هرمز گفت: نجده حرورى به ابن عباس نوشت و از سهم ذوى القربى سوال كرد و ابن عباس جواب او را نوشت و گفت: سهم ذوى القربى براى ما بود و عمر ما را دعوت كرد و مى خواست كه با دختران يتيم ما ازدواج كند و تا از اين طريق با خمس و سهم ذوى القربى به عائله ى ما خدمت و كارى انجام دهد، ما قبول نكرديم و امتناع نموديم و گفتيم كه بايد سهم ذوى القربى را آن طورى كه بود به ما تسليم كنى، او امتناع ورزيد و به ما نداد، ابن هرمز مى گويد: آنچه ابن عباس گفت، من آن را نوشتم و به نجده فرستادم.

«و قال: و حدثنا عبدالله بن صالح، عن الليث بن سعيد، عن يحيى بن سعيد ان ابن عباس قال: كان عمر يعطينا من الخمس نحوا مما كان يرى انه لنا، فرغبنا عن ذالك و قلنا: حق ذوى القربى خمس الخمس، فقال عمر: انما جعل الله الخمس لاصناف سماها فاسعد هم بها اكثرهم عددا و اشد فاقه فاخذ ذالك منا ناس و تركه ناس» [ الاموال، ص 417، و مسلم در صحيح خود در باب «النساء الغازيات» ج 5، ص 197 با پنج سند (كه دو سند آن امام باقر و امام صادق- عليهماالسلام- هستند) از يزيد بن هرمز همين روايت را بيان كرده است. و محقق مسند احمد بن حنبل در تعليق حديث 1967، ج 3، ص 297 چاپ دوم گفته: اسناد حديث همه صحيح است و بعد هم گفته است: مسلم در صحيح خود ج2، ص 77 به سندهاى متعدد از يزيد بن هرمز روايت كرده است. براى اطلاع بيشتر به كتاب شواهد التنزيل، ج 1، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى مراجعه شود.] : و نيز ابوعبيد در سند چهارم از يحيى بن سعيد مى گويد: ابن عباس گفت: عمر در زمان خلافتش از خمس آنچه را كه خود مصلحت مى ديد كه حق ماست براى ما مى داد و ما قبول نكرديم و گفتيم كه حق ذوى القربى خمس مى باشد، ولى عمر گفت: خدا خمس را براى اصنافى كه خود نام برد، قرار داده است!! و با آن تعداد بسيارى از مردم را مساعدت كرد! و ابن عباس گفت: خمس را گاهى مردم از ما گرفتند و گاهى مردم به ما پس دادند و رها كردند.

با توجه به روايات ابوعبيد آنچه به دست مى آيد اين است كه خلفا سهم

/ 43