فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت - جلد 2

سید مهدی هاشمی حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخبرنى بما تفقدت و انبانى بما اخذت و تركت قالت: فان يكن ذالك كذالك فصرا لمن الحق و الحمدلله اله الخلق» [ بلاغات النساء، صفحات 26 و 32 و اعلام النساء، ج 4، باب فضائل الزهراء- سلام الله عليها-.] :

زينب بنت حسين (على) گفته است: وقتى كه فاطمه- سلام الله عليها- با خبر شد كه ابوبكر فدك را از او گرفته و نماينده وى را از سرزمين فدك بيرون كرده است، مقنعه بر سر نموده و خود را با چادر پوشانيده و از منزل خارج شد، در حالى كه اطراف او گروهى از زنان و عده اى از بستگانش گرفته بودند (به طورى كه نوشته اند) چنان قدم برمى داشت كه گويى رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- راه مى رود. وقتى كه وارد مسجد شد به ابوبكر كه در ميان مهاجرين و انصار بود برخورد. آه طولانى كشيد كه مردم بى اختيار متأثر شده و گريستند. فاطمه- سلام الله عليها- كه چنين ديد، اندكى سكوت فرمود تا مردم آرام گرفتند. به احترام وى پرده اى كشيدند و دختر گرامى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- پشت آن قرار گرفته فرمود:

حمد و ستايش خداى را بر نعمتهايى كه ارزانى داشت، شكر و سپاس به درگاهش كه انديشه ى نيكويى در دل نگاشت و حمد و ثنا بر مواهب فراوان و عطاياى بيشمارى كه بدون درخواست (بندگان) بخشش نمود، و بر نعمتهاى كاملى كه به همگان عنايت كرده و پى در پى بر ما ارزانى فرمود، چنان نعمتهايى كه شمار آنها از عهده ى شمارش بيرون است، و از كثرت و فزونى جبران ناپذير و پايانش از ادراك بشر فراتر، و بندگان را براى فزونى پى در پى نعمتها به سپاسگزارى دعوت فرمود و باب حمد را به روى آنان گشود تا نعمتهاى خود را بر آنها بزرگ و فراوان گرداند. و شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا و يگانه نيست، و شهادت به وحدانيت خدا كلمه ى طيبه اى است كه خداوند اخلاص را حقيقت آن قرار داده است، خدايى كه او را با ديدگان نتوان ديد و زبانها از توصيف او عاجز و اوهام و گمانها از ادراك و چگونگى او درمانده اند. همه چيز را از هيچ پديد آورد و بى نمونه انشاء كرد. نه به آفرينش آنها نيازى داشت و نه از آن خلقت سودى برداشت، جز آن كه خواست قدرتش را آشكار سازد و آفريدگان را بنده وار بنوازد و بانك دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد و نافرمانان را به كيفر بيم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت كشاند و سوق دهد.

شهادت مى دهم كه پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- بنده و رسول اوست و خداوند او را پيش از آن كه به پيامبرى مبعوث كند، برگزيد. و پيش از آن كه او را بيافريند نامش را ياد كرد و پيش از بعثت انتخابش نمود و اين در وقتى بود كه تمام خلايق در نهانخانه ى غيب بوده و از ديدگان پنهان بودند و در پس پرده ى بيم نگران و در پهنه ى بيانان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ به پايان همه ى كارها دانا و بر دگرگونيهاى روزگار محيط و بينا و به سرنوشت هر چيز آشنا و واقف بود. او (پيامبر) را خداوند براى اتمام امر خود برانگيخت تا آنچه را كه مقدر ساخته به انجام رساند. رسول خدا ديد كه هر گروه از مردم و امت به دينى گرويده اند و بر گرد آتش و شعله ى كفر و نفاق در اعتكاف بودند و هر دسته اى به بتى نماز برده و همگان ياد خدا را كه يك امر فطرى است و مى شناسند از خاطر برده اند.

پس خداى تعالى و بزرگ، تاريكيها (جهل و كفر) را به نور محمد- صلى الله عليه و آله- روشن ساخت و مشكلات و مبهمات آنها را در امور دين و دنيا كه در دل داشتند برطرف نمود و پرده هايى كه بر ديده ها افتاده بود به يك سو انداخت و از جلو چشم آنها پندارها و شبهات را به كنار زد. او در ميان مردم براى هدايت و راهنمايى بپا خاست و آنها را از گمراهى و سرگردانى رهايى بخشيد و به دين مبين اسلام دعوتشان فرموده، رهبرى نمود. پس خداوند او را از روى رافت و مهربانى و اختيار و رغبت، از اين جهان برد و محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- از رنج و تعب و سختيهاى دنيا راحت و آسوده شد و اكنون در ملكوت اعلى فرشتگان نيكو و رضوان پرور غفار او را احاطه كرده و در جوار خداوند جبار آرميده است. درود خدا بر محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- پيامبر و امين وحى كه برگزيده و بهترين خلق و پسنديده ى خدا بوده و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

آن گاه فاطمه- سلام الله عليها- روى مبارك را به اهل مسجد نموده و آنها را مخاطب قرار داده فرمود: اى بندگان خدا! شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد. شما امانتداران خداوند بر خويشتن بوده و مامور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد، زمامدار حقيقى «خدا» در ميان شما است. با شما عهد و پيمانى پيش از اين بسته شده و باقيمانده ى نبوت است كه براى رهبرى شما گمارده شده است. و آن كتاب ناطق خدا و قرآن صادق است كه نور فروزان است و شعاع درخشان و بصائر آن آشكار و آنچه در باطن دارد (متشابهات براى راسخون در علم) منكشف است و ظواهر آن جلوه گر و هويدا و تابعينش مورد رشك و غبطه ى ديگرانند، پيروى از آن شخص را به سوى بهشت رضوان مى كشاند، و استماعش (براى انجام فرمان خدا) موجب نجات گردد و حجتهاى روشن خدا به وسيله ى آن، به دست او واجبات تفسير شده و محرمات تحذير گشته و دلائل روشن و براهين كافى و فضائل مندوبه (مستحبات) و رخصتهاى موهوبه (مباهات) و قوانين مكتوبه به كمك آن حاصل گردد.

پس خداى تبارك و تعالى ايمان را وسيله ى تطهير شما از شرك قرار داده، و نماز را براى تنزيه و پاكى تان از كبر و خودبينى، و زكات را براى تهذيب نفس و موجب توسعه و بركت رزق تشريع فرموده، و روزه را براى تثبيت اخلاص بندگان، و حج را جهت محكم كردن پايه ى دين، و عدل را براى تنظيم امور و نزديكى دلها، و اطاعت ما اهل بيت را موجب انتظام امت و امامت و پيشوايى ما را براى جلوگيرى از تفرقه و اختلاف قرار داده است، و دوستى ما را سبب عزت اسلام، و صبر و شكيبايى را براى كمك در استحقاق پاداش، و امر به معروف و نهى از منكر را جهت مصلحت عموم، و قصاص را براى حفظ خونها، و وفا به نذر و عهد را براى قرار گرفتن در معرض آمرزش، و تمام دادن پيمانه ها و وزنها را براى جلوگيرى از كم فروشى، و نهى از مى خوارگى را براى پاكى از پليدى، و دورى از تهمت را مانعى از گرفتار شدن به لعنت، و ترك دزدى را سبب عفت نفس قرار داده است و خداوند شرك را براى اخلاص و تسليم شدن به ربويت خود حرام گردتنيد. چنانچه شايسته است از خدا بترسيد كه مبادا به روش غير اسلام بميريد و خدا را در آنچه به شما فرمان داده و يا از انجام آن بازداشته اطاعت كنيد (كه فقط علما هستند كه از خدا مى ترسند).

سپس فرمود: اى مردم بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- است، آنچه را كه اول گفتم باز هم مى گويم من فاطمه- سلام الله عليها- و پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- است «همانا پيامبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود و بگرويدنتان به اسلام اميدوار و بر مومنان مهربان و غمخوار بود» [ بنا به گفته ابى طاهر طيفورى، خطابه ى فاطمه- سلام الله عليها- از اينجا به بعد بر اساس روايت زيد بن على- عليه السلام- مى باشد.] آيا شما نسبت به محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- آنچه كه كتاب خدا گفته است او را رها مى كنيد؟ و آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ در حالى كه خداوند تبارك و تعالى فرموده است: «سليمان از داود ارث برد» و در داستان يحيى ين زكريا (از قول زكريا) مى فرمايد: «پروردگارا از جانب خود مرا فرزندى عنايت كن كه از من و آل يعقوب ارث برد». و باز مى فرمايد: «بعضى از خويشاوندان بر بعض ديگر مقدم اند» و در كتاب خدا چنين آمده است: «خداوند به شما درباره ى ارث فرزندانتان سفارش مى كند كه سهم پسر دو برابر سهم دختر باشد» و باز فرموده است: «اگر كسى از شما مرگش فرا رسيد و مالى از خود باقى گذارد، براى والدين و خويشاوندان به نيكويى وصيت كند كه اين كار، شايسته ى پرهيزگاران است». (و با وجود اين آيات) شما گمان كرديد كه حق و بهره اى براى من نيست و از پدرم ارث نمى برم؟! و ذوى القربا ارث نمى برد؟ آيا خداوند آيه اى را به شما تخصيص داده و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- (پدر من) را از مفاد آن خارج ساخته است؟ و يا اينكه مى گوييد اهل دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند، آيا من و پدرم از اهل يك مذهب نيستيم؟ و يا شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسر عم من داناتريد؟!!

آيا با چنين گمانى حكم جاهليت را دنبال مى كنيد؟ و براى اهل يقين چه حكمى بهتر از حكم خداست؟ آيا من بايد درباره ى ارث پدرم مغلوب شوم و زور بشنوم و ظلمى بر من شود؟ و آنان كه ظالم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به كجا خواهند افتاد و چه منزل گاهى خواهند داشت.

فاطمه- سلام الله عليها- بعد از صحبت با ابوبكر و مهاجرين روى سخن را به جانب انصار نموده و آنها را مخاطب قرار داده و فرموده: اى گروه جوانمردان و بازوان امت و نگهداران اسلام، اين ضعف و سستى از شما در حق من چيست؟ و چرا در دادخواهى من كوتاهى مى كنيد؟ مگر پدرم رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- نفرمود حرمت شخص بايد در مورد فرزندش حفظ شود؟ پس چه زود وضع تان دگرگون شد و چه به شتاب مشا را غفلت گرفت! در صورتى كه شما در آنچه من براى احقاق حق خود كوشش مى كنم توانايى دفاع داريد و قدرت انجام مقصود من در شما وجود دارد. آيا مى گوييد محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- مرد؟ البته اين حادثه يك مصيبت بزرگى بود كه سراسر گيتى را فرا گرفت و اين فاجعه شكافى به وجود آورد كه هرگز جبران نخواهد شد. با رحلت او روى زمين تاريك و ظلمانى گشت و خورشيد و ماه گرفته شد و در مصيبت وى ستارگان از فروغ افتادند و آمال و آرزوها به ياس و نااميدى مبدل گشتند و كوهها متزلزل شد. و در مرگ او (پيامبر) حرمتها پاى مال و حريمها بى پناه ماند. پس به خدا سوگند اين حادثه بزرگتر پيش آمد سوء و مصيبت بس بزرگى بود كه هيچ پيشامد بدى مانند آن نيست و هيچ فاجعه اى با آن برابرى نمى كند و اين واقعه را كتاب خدا پيش از اين علنا به شما گوشزد كرده بود و شما نيز در خانه هاى خود شبانگاه و بامداد آن را به الحان گوناگون تلاوت مى كرديد. و اين مصيبت جانگذاز قبلا نيز به پيامبران پيشين وارد شده بود، زيرا مرگ حكمى است قطعى و قضايى است حتمى (چنانكه خداوند درباره ى پيامبر مى فرمايد) «محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- جز فرستاده اى نسبت، پيامبران پيش از او هم در گذشته اند، پس اگر او بميرد و يا كشته شود شا عقب گرد مى كنيد و هر كس عقب گرد كند (به حال كفر و جاهليت بر گردد) هرگز به خدا زيانى نرساند و خداوند به سپاس گزاران اجر و پاداش نيكو دهد.» اى پسران قيله [ قيله نام زنى است كه نسب و نژاد طوايف انصار به او مى رسد.] آيا سزاوار است كه ميراث پدرم پاى مال شود در حالى كه شما مرا مى بينيد و صداى مرا مى شنويد! و از وضع و حال من با خبريد و از نظر عده و نيرو و ساز و برگ و اسلحه و سپر هم كمبودى نداريد، ولى دعوت مرا اجابت نمى كنيد. و با اينكه فرياد و استغاثه ى مرا مى شنويد، به داد من نمى رسيد، در حالى كه به شجاعت و مردانگى موصوف و به خير و صلح معروفيد، شما منتخبينى بوديد كه انتخاب شديد و برگزيدگانى بوديد كه براى ما اهل بيت برگزيده شديد، با (مشركين و بت پرستان) عرب مقاتله كرديد و رنج و مشقت كار زار و استقامت را تحمل نموديد، با قبايل و امتها شاخ به شاخ شده و جنگيديد، و با قهرمانان و شجاعان درافتاديد، با ما هماهنگ بوديد و آنچه را كه به شما فرمان مى داديم اطاعت مى كرديد، تا اينكه با اين وحدت و هماهنگى آسياب اسلام به گردش درآمد و پستان روزگار پر شير شد. و نعره ى شرك خاضع گرديد و طغيان و جوشش دروغ فرو نشست و آتش كفر و بت پرستى خاموش و فرياد هرج و مرج رو به آرامش نهاد و نظام و بنيان دين استوار گرديد. پس از آن همه بيان و ارشاد، چرا حيرت زده شديد و پس از آشكار ساختن حمايت تان آن را نهان داشتيد و پس از پيشقدم شدن (در پيشرفت دين) عقب نشسته و بعد از ايمان شرك ورزيديد؟! آيا با گروهى كه پيمان خود را شكسته و مى خواستند پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را از مدينه اخراج كنند پيكار نمى كنيد؟ و از اول هم با شما سر جنگ داشتند، آيا از آنها مى ترسيد؟ در حالى كه اگر ايمان داشته بايد از خدا بترسيد.

آگاه باشيد! من چنان مى بينم كه شما به سستى و پستى گرويده و كسى را كه شايسته است و حل و فصل امور شما در دست او بوده و زمامدار و ولى شما باشد (على- عليه السلام-) كنار گذاشته ايد و در گوشه ى خلوت به آسايش و راحتى خو گرفته اند و از تنگى معيشت رهايى يافته و به دارايى و فراخى رسيده ايد و آنچه در نهان داشتيد بيرون افكنديد و آنچه را كه با گوارايى خورده بوديد باز گردانيديد (يعنى هر چه سابقا در حمايت دين خدماتى انجام داده بوديد همه را به هدر داديد) ولى بدانيد: اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شوند خداوند بى نياز و حميد و ستوده است. بدانيد و آگاه باشيد آنچه را كه من با آشنايى كامل گفتم، خوارى و رسوايى است كه شما را فرا گرفته و نيرنگ و فريبى است كه دلهاى شما آن را احساس نموده است، اما چه كنم كه دلم پر خون است و اينهايى كه گفتم مقدار كمى از اندوه دل بود كه بيرون ريخت و غمهايى بود كه در سينه ام جمع شده بود و هم اتمام حجتى براى شما. (اكنون كه سخنان من در دل شما اثر ندارد) اين شتر (خلافت) را بگيريد و بر آن بار بنهيد، اما بدانيد كه پشت اين مركب مجروح و پايش فرسوده است (شما را به سر منزل مقصود و سعادت نمى رساند). و ننگ آن بر دامن شما براى هميشه خواهد ماند و از خشم و غضب خدا داغ ننگ ابدى بر آن زده شده و به آتش سوزان و برافروخته ى خدا كه بر دلها سر مى كشد پيوند خورده است. بنابراين آنچه كه مى كنيد در برابر چشم خداست: و آنان كه ظلم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به كجا خواهند افتاد. من دختر آن كسى هستم كه شما را از عذاب شديد خدا بيم داد، پس شما كار خودتان را بكنيد، ما هم كار خودمان را، شما منتظر آن روز باشيد ما نيز در انتظاريم.

بعد ابى طاهر طيفورى با سه سند به نقل از عطيه عوفى مى گويد: وقتى كه ابوبكر خطابه و سخنان فاطمه- سلام الله عليها- را شنيد گفت:

اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به تحقيق پدرت رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به مومنين روف و مهربان و بر كافرين و منافقين سخت گير بود، اگر ما بخواهيم او (پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم-) را، از جهت نسب معرفى كنيم بلى او، پدر توست نه پدر زنهاى ديگر و برادر پسر عموى توست نه پدر مردان ديگر و آن حضرت على را بر تمام خويشان ترجيح مى داد و او (على- عليه السلام-) هم پدرت را در هر امر مهم و سختى يارى و مساعدت مى كرد. خداوند او را بر امر عظيم يارى فرمود، دوست نمى دارد شما را مگر آن كسى كه سعادت بزرگى نصيبش شده است و دشمن نمى دارد شما را مگر آن كسى كه از جهت ولادت و نطفه پست بوده و اشكالاتى داشته است. شما عترت طيبه ى رسول خدا و پسنديده و نجباى او هستيد، و راهنماى ما در آخرت مى باشيد و شما صاحب بهشت هستيد. اما اينكه آنچه را مى خواهيد منع شده ايد، آن براى من نيست! و فدك را پدرت براى تو قرار نداده است!! اگر من تو را از فدك منع كردم پس من ظالم هستم!! و اگر ميراث پدرت را مى خواهى تو مى دانى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما باقى بماند صدقه است!!

بعد فاطمه- سلام الله عليها- در جواب ابوبكر فرمود: خداوند از قول پيامبر از پيامبران خود فرموده است: «خدايا فرزندى به من عطا كن كه از من و آل يعقوب ارث ببرد» و نيز فرموده است: «سيلمان از داود ارث برد». اين قول دو پيامبر خداست و تو (ابوبكر) مى دانى كه نبوت ارثى نيست بلكه پيامبران آنچه را به ارث مى گذارند غير از نبوت است، پس علت چيست كه مرا از ارث پدرم منع مى كنى؟ آيا در كتاب خدا آيه اى نازل شده است كه فقط فاطمه دختر محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- ارث نمى برد؟ اگر چنين آيه اى نازل شده است به من بگو تا اينكه قانع شوم؟ ابوبكر كه در مقابل بيانات بليغ و فصيح فاطمه- سلام الله عليها- درمانده بود، گفت: اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- تو حجت خدا و منطق رسالت و نبوت هستى و من دليل و حجتى در جواب تو ندارم و تو را از حقى كه دارى رد نمى كنم! لكن اين ابوالحسن على- عليه السلام- بين من و تو قضاوت كند، و آنچه را كه از تو گرفتم او (على- عليه السلام-) به من خبر داده است!! بعد فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: آنچه كه تو مى گويى در واقع همان باشد. پس براى تلخى حق صبر مى كنم، و حمد و سپاس خدايى را كه آفريننده مخلوقات مى باشد.

خطابه و سخنان دخت والا گوهر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- آنچنان پرشور و آتشين و كوبنده و از سوز دل برخاسته بود كه بهت و دهشتى در گروه مهاجر و انصار و از همه بيشتر در شخص خليفه و طرفدارانش به وجود آورد. گويا در و ديوار و فضاى مسجد و زمين و زمان همه همصدا با ملكوت اعلى، به صدق سخنان او گواهى مى دهند. آيا مگر كسى مى توانست در برابر سخنان و خطابه و استدلالات متكى بر آيات قرآن و منطق وحى فاطمه- سلام الله عليها- اعتراض داشته باشد، و يا پاسخى دهد؟! اهل مدينه عموما تحت تاثير بيانات گهربار زهرا- سلام الله عليها- قرار گرفته و چنان مجذوب سخنان دلنشين وى شده بودند كه همه مات و مبهوت به همديگر نگاه مى كردند، كسى كه از همه بيشتر به وحشت و تشويق افتاده بود ابوبكر بود، كما اينكه از اوايل سخنان وى پيداست.

اينكه ابى طاهر طيفورى در بلاغات النساء خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- را با دو سند بيان كرده و با هر دو سند در اين فصل آورده شد، به چند ليل بود: يكى اينكه هدف كتاب اين بوده است كه آنچه از فضائل و مناقب كه در كلام اهل سنت در رابطه با بانوى دو عالم ذكر شده است جمع آورى شود و طبيعى است كه يكى از آن فضائل خطبه ى عارفانه و عالمانه ى محدثه دخت گرامى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد. خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- كه در بلاغات النساء در دو سند ذكر شده است، اگر چه از جهت محتوا اختلافى ندارند، ولى از جهت اينكه جامعيت داشته باشد با دو سند آورده شده است.

دليل ديگر اينكه فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها-در خطبه ى به سند زينب بنت الحسين (بنت على) بيانات عارفانه و استدلالات بليغ و فصيح نسبت به اصول و فروع دين مقدس اسلام (و يا شعاير و ارزشهاى مقدس اسلام و زحمات طاقت فرساى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در راه نشر و تبليغ آن و يادآورى اينكه شما مردم هر چه سعادت و سرفرازى داريد از اسلام و زحمات پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده) و جامع تر از خطبه ى سند اول خطبه مى باشد.

دليل ديگر اينكه خطابات فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- با مهاجرين و انصار و توجه دادن آنها به اينكه چرا او را تنها گذاشتند و زود عهد و پيمان شان را فراموش كردند و امانتهاى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را مورد تهاجم و يورش قرار دادن، در خطبه ى سند دوم بيشتر عنايت شده است.

دليل ديگر اينكه استدلال فاطمه- سلام الله عليها- نسبت به غصب فدك و ميراث پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- توسط حزب حاكم به آيات قرآن و ميراث پيامبران در قرآن در مقايسه با خطبه ى سند اول بيشتر توجه شده است.

دليل ديگر اينكه طيفورى خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- را با دو سند ذكر كرده است، در حالى كه در كتب ارزشمند شيعه (مثل احتجاج، جلد يك، صفحه ى 97، چاپ موسسه الاعلمى بيروت و بحار، جلد 29 و دلائل الامامه، صفحه 31 والشافى، جلد 4، صفحه ى 72 و كتب معتبر ديگر)، به يك سند از قول عبدالله المحض بن الحسن المنثى بن الحسن بن على بن ابى طالب- عليه السلام- ذكر شده است و از جهت اينكه خطبه اى كه طيفورى در «بلاغات النساء» ذكر كرده با خطبه اى كه محدثين معظم شيعه نقل فرموده اند مطابقت و جامعيت را داشته، لذا خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- با هر دو سند آورده شد.

مسئله ى ديگر با توجه به دلائل ذكر شده، علت اينكه خطبه ى فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- از كتاب «بلاغات النساء» آورده شده براى اين است كه طيفورى از كهن ترين و با سابقه ترين محدثين اهل سنت مى باشد و در سنه 204 متولد و 280 هجرى قمرى از دنيا رفته است و در عصر ائمه زندگى مى كرده است. از مورخين و محدثين اهل سنت كسى ديگر خطبه ى فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- را به اين جامعيت ذكر نكرده اند، و كسانى كه به خطبه اشاره كرده اند از جمله ابن ابى الحديد در جلد 16 شرح نهج البلاغه در صفحه ى 211 از قول ابوبكر جوهرى به يك سند از زينب بنت على- عليه السلام- و به سند ديگر از جعفر بن محمد بن على بن الحسين و او از پدرش و نيز به سند ديگر از ابى جعفر محمد بن على- عليه السلام- و به سند ديگر از عبدالله ابن حسن بن الحسين- عليه السلام- و در صفحه ى 249 به يك سند از عروه و از عايشه و سند ديگر از ابوالعيناء بن قاسم يمانى و او هم از ابن عايشه و در صفحه ى 252 از ابى الحسين زيد بن على الحسين بن على- عليه السلام- نقل كرده است. و مسعودى در «مروج الذهب» جلد دو، صفحه ى 311 چاپ بيروت و ابن اثير در ماده لمه و اعلام النساء در جلد چهارم، صفحه ى 116 و تذكره الخواص ابن جوزى، صفحه ى 285 چاپ آل البيت و بعضى منابع ديگر اشاره ى اندكى به خطبه كرده اند، ولى همان طور كه عرض شد جامع ترين آنها خطبه اى است كه طيفورى ذكر كرده است.

/ 43