بیشترلیست موضوعات فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت (جلد 2) پيشگفتار فصل اول غمى جانكاه فصل دوم اهانت به پيامبر در آخرين ساعات زندگى فصل سوم فاطمه و بى وفايى انصار فصل چهارم بى وفايى انصار و اقدامات اعضاى سقيفه فصل پنجم اقداماتى كه با مردم انجام شد فصل ششم مخالفين حكومت سقيفه فصل هفتم احتراق باب وحى در نزد اهل سنت فصل هشتم يورش به خانه وحى فصل نهم خطبه ى فاطمه در مسجد و مجلس ابوبكر فصل دهم فيى ء از نگاه قرآن فصل يازدهم فدك و سهم ذوى القربى در قرآن فصل دوازدهم فدك و ميراث پيامبران در قرآن فصل سيزدهم فدك و دادخواهى زهرا فصل چهاردهم ادعاى زهراى و تصديق ابوبكر فصل پانزدهم فصل شانزدهم آيا شهادت تخصيص بردار است؟ فصل هفدهم مردوديت حديث عدم توريث انبيا فصل هيجدهم چرا مسلمانان فاطمه را تنها گذاشتند عايشه و شدت حسادتش به خديجه ى كبرى فصل نوزدهم خشم از دستگاه حكومت تا شهادت فصل بيستم فدك از اموال خالصه بود فدك كجاست و سرانجام آنچه شد؟ برگشت فدك فصل بيست و يكم فاطمه در آئينه ى اشعار دوران كودكى در دوران طفوليت در دانشگاه وحى تربيت شد فاطمه از جهت نسب بهتر از عرب و عجم است طهارت و پاكيزگى فاطمه و نجات دوستان فاطمه بهترين همسر از ديدگاه شافعى فاطمه فرشته اى بصورت انسان دوستى فاطمه و فرزندان او از نگاه فاشع فاطمه و دوستى آل طه از نظر محى الدين العربى فاطمه و شب عروسى در اشعار همسران پيامبر فاطمه عابدترين انسان فاطمه و پنهان شدن آفتاب از نور سيمايش از حوّا و مريم بالاتر است فاطمه و ايثار و فداكارى فاطمه و زورگويى خصم فاطمه و اقامه شهود و نپذيرفته شدن آنها فاطمه و ادعاى نحله بودن فدك فاطمه و برگشت فدك فاطمه و گناه بزرگ سران سقيفه در اشعار كميت فاطمه و نقض عهد صحابه ى پدرش رنج هاى فاطمه بعد از رحلت پيامبر از زبان خودش فاطمه و ناله هاى على در كنار تربت او ناله هاى على در كنار قبر فاطمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
تقسيم مى كرد! مگر اينكه ابوبكر به نزديكان رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- آن مقدار سهم كه رسول الله به آنها مى داد، نداد و سهم آنها را كم كرده و يا اينكه قطع نموده بود.حالا با توجه به اين روايت بيهقى شما خواننده ى عزيز ملاحظه فرموديد كه خليفه پيامبر، سنت و روش خدا و پيامبرش را تغيير داد، در حالى كه خداوند در قرآنش فرموده: سنت خدا قابل تغيير و تحول نيست و كسى نمى تواند آن را دست خوش تحول و تغيير قرار دهد [ «سنه الله فى الذين خلوا من قبل ولن تجد لسنه الله تبديلا» سوره احزاب، آيه 62 (براى سنت خداوند هيچ گونه تحول و تغييرى نخواهى يافت و هميشه ثابت و پابرجاست. «و لن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنه الله تحويلا» سوره فاطر، آيه 43 (هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهد يافت، و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى باشد.) شان نزول اين آيات هر چه باشد و درباره ى هر قوم و گروهى نازل شده باشد، آنچه كه از دو واژه ى تبديل و تحويل به دست مى آيد كه چيزى را به كلى عوض كنند، و چيز ديگرى جايش بگذارند، و تحويل آن است كه همان چيز را از نظر كيفى و يا كمى دگرگون سازند.] كما اينكه خلفاى سه گانه در دوران حكومت خودشان اين كار را كردند و سنت خدا و رسول را دست خوش تحول و تغيير قرار دادند. چنانچه اگر اين دو حديث بيهقى را كنار هم بگذاريم، آن وقت ملاحظه خواهيد فرمود كه ابوبكر در حديث اول خطاب به على- عليه السلام- مى گويد قسم به ذات خدا آنچه كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نسبت به خمس و اموال و ميراث خود انجام مى داد من هم همان را عمل مى كنم، ولى در حديث دوم راوى به صراحت مى گويد كه ابوبكر سنت و روش پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را نسبت به نزديكان و خويشان وى تغيير داد و بنى هاشم و آل محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- را از سهمى كه خدا معين فرموده بود محروم كرد.ابن ابى الحديد مى گويد: مردم گمان مى كنند كه نزاع فاطمه- سلام الله عليها- و ابوبكر در دو چيز بود، يكى ميراث پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و دومى بخششى بودن فدك، ولى من حديثى به دست آوردم كه آنها درباره ى موضوع سومى هم نزاع داشتند كه ابوبكر زهرا- سلام الله عليها- را از آن نيز منع كرده بود، و آن سهم ذوى القربى بود. [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 320.] يكى ديگر از آياتى كه در شان ذوى القربى و مخصوصا زهرا- سلام الله عليها- نازل شده است، اين آيه مى باشد: «وآت ذالقربى حقه والمسكين و ابن السبيل و لا تبذر تبذيرا» [ سوره اسراء، آيه 26.] : اى رسول تو خود و امتت حقوق خويشاوندان و ارحام خود را ادا كن و فقيران و رهگذران بيچاره را به حق خودشان برسان و هرگز اسراف روا مدار.حاكم حسكانى درباره ى اين آيه شريفه مى گويد: «حدثنا الحاكم الوالد ابو محمد، قال: حدثنا عمر بن احمد بن عثمان ببغداد شفاها قال: اخبرنى عمر بن الحسن بن على بن مالك قال: حدثنا جعفر بن محد الاحمسى قال: حدثنا حسن بن حسين، قال حدثنا ابو معمر سعيد بن خثم، و على بن القاسم الكندى و يحيى بن يعلى، و على بن مسهر، عن فضيل بن مرزوق، عن عطيه، عن ابى سعيد قال: لما نزلت «و آت ذالقربى حقه» اعطى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه فدكا» [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 438.] : با يازده سند از ابى سعيد خدرى نقل كرده است: وقتى آيه ى شريفه ى «و آت ذالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد و مالكيت آن را به وى تثبت فرمود.باز هم حسكانى با سند در حديث شماره 468، از قول ابى سعيد نقل كرده: وقتى كه آيه ى مباركه «و آت ذاالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به او بخشيد، و نيز در حديث 469 با يازده سند از عطيه و او به نقل از ابى سعيد مى گويد: وقتى كه آيه ى شريفه «و آت ذالقربى» نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به او داد و او را مالك آن قرار داد [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 439 و 440.] و در حديثهاى 470 و 471 هر كدام با هفت سند از ابى سعيد روايت مزبور را بيان كرده است.خوارزمى از قول سيدالحفاظ شيرويه بن شهرداد ديلمى و او از ابوالفتح عبدوس بن عبدالله همدانى و او از قاضى ابو نصر شعيب بن على، و او هم از موسى بن سعيد الخدرى نقل كرده است: «قالت لما نزلت آيه: «و آت ذالقربى حقه» دعا رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- فاعطاها فدكا»: [ مقتل الحسين، ج 1، ص 70 باب فضائل فاطمه، فصل 5.] وقتى آيه ى شريفه «و آت ذالقربى» نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- دخترش فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به وى بخشيد.سيوطى در تفسير آيه ى كريمه مى گويد: «و اخرج البزاز، و ابويعلى و ابن ابى حاتم و ابن مردويه عن ابى سعيد الخدرى قال: لما نزلت هذه الايه «و آت ذالقربى حقه» دعا رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه فاعطاها فدكا»: [ الدر المنثور، ج 4، ص 177، و مجمع الزوايد، ج 7، ص 49 و ميزان الاعتدال، ج 2، ص 228.] ابى سعيد گفته است: وقتى آيه ى شريفه ى «و آت ذالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به او بخشيد.متقى هندى در كتاب منتخب كنزالعمال در باب صله الرحم والترغيب فيها مى گويد: «قال لما نزلت «وآت ذالقربى حقه» قال النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- يا فاطمه لك فدك»: [ منتخب الكنزالعمال، در حاشيه مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 228 و نيز متقى هندى در ج 2، ص 158، طبع 1 همين روايت را ذكر كرده است و سيوطى سه روايت را در اينكه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد در ج 4، ص 177 ذيل آيه ى شريفه ى ذى القربى آورده است.] ابى سعيد گفت: وقتى كه آيه «و آت ذالقربى» نازل شد، پيامبر اسلام- صلى الله عليه و آله و سلم- خطاب به فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: فدك براى تو است.محمد بن سليمان در اواخر جزء اول از مناقب خود مى گويد: «قال: حدثنا عثمان بن محمد الآلثع قال: حدثنا جعفر بن محمد الرمانى قال: حدثنا الحسين بن الحسين العربى عن اسماعيل بن زياد السلمى: عن جعفر بن محمد قال: لما نزلت: «و آت ذا القربى...» امر رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- لفاطمه و ابنيها بفدك فقالوا يا رسول الله امرت لهم بفدك؟ فقال: والله ما انا امرت لهم بها ولكن الله امر لهم بها، ثم تلا هذه الايه «و آت ذى القربى»: [ مناقب محمد بن سليمان، ج 1، حديث 91، الورق 35 و نيز در اوائل جزء ششم در حديث 647 باب فضائل فاطمه از كتاب مناقب، الورق 151 با چهار سند از جعفر بن محمد نقل كرده است كه وقتى آيه ذى القربى نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد. ابان بن تغلب مى گويد از جعفر بن محمد سوال كردم كه آيا رسول خدا خود فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد؟ فرمود: خداوند فدك را به فاطمه بخشيد.] جعفر بن محمد فرمود: وقتى آيه ى مباركه ى ذى القربى نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به فاطمه و فرزندان او فرمود: فدك مال شماست، عده اى عرض كردند: يا رسول الله آيا فدك را خودت بخشيدى؟ فرمود: قسم به خدا من امر نكردم و نبخشيدم فدك را براى آنان، بلكه خدا دستور فرموده است به بخشش فدك براى آنها، فدك اعطا و بخشش خداست و بعد پيامبر آيه ى «و آت ذى القربى» را قرائت فرمود.محمد بن جرير طبرى در تفسير آيه ى كريمه مى گويد: «حدثنى محمد بن عماره الاسدى قال: حدثنا اسماعيل بن ابان، قال: حدثنا الصباح بن يحيى المزنى، عن السدى، عن ابى الديلم قال: قال على بن الحسين- عليهماالسلام- لرجل من اهل الشام: اقرات القرآن؟ قال: نعم: قال افما قرات فى بنى اسرائيل «و آت ذى القربى حقه...» قال و انكم للقرابه التى امر الله جل و ثناه ان يوتى حقه؟ قال نعم»: [ جامع البيان، ج 15، ص 72، و همين روايت را سيوطى از ابن مردويه و از ابن عباس در الدر المنثور، ج 4 آورده است.] ابى ديلم گفت: على بن الحسين- عليه السلام- به مردى از اهل شام فرمود: آيا قرآن خوانده اى؟ عرض كرد: بلى، فرمود: آيا قرائت نكرده اى در سوره ى بنى اسرائيل «و آت ذا القربى»؟ مرد شامى عرض كرد: همانا شما همان نزديكان مى باشيد كه خداى عزوجل امر كرده است كه حقشان داده شود، امام- عليه السلام- فرمود: بلى ما همان هستيم! و حاكم حسكانى با هفت سند از عطيه عوفى و از ابى سعيد الخدرى مى گويد: «قال: لما نزلت على رسول الله: و آت ذا القربى حقه، دعا فاطمه فاعطاها فدكا والعوالى و قال: هذا قسم قسمه الله لك و لعقبك»: [ شواهد التنزيل، ج 1، ص 441، حديث 472.] ابى سعيد گفت: وقتى كه بر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- آيه «و آت ذا القربى حقه» نازل شد، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- دخترش را دعوت كرد، فدك و حوالى آن را به او بخشيد، و فرمود: اين سهمى است كه خدا به تو و به فرزندان تو عطا فرموده است.بلاذرى در كتاب «فتوح البلدان» مى گويد: «و حدثنا عبدالله بن ميمون المكتب قال: اخبرنا الفضيل بن عياض عن مالك بن جعونه عن ابيه قالت: فاطمه- سلام الله عليها- لابابكر: ان رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- جعل لى فدك فاعطينى اياها و شهد لها على بن ابى طالب- عليه السلام- فسالها شاهدا آخر شهدت لها ام ايمن، فقال: ابوبكر قد علمت يا بنت رسول الله انه لاتجوز الا شهاده رجلين او رحل و امراتين! فانصرفت (عنه فاطمه): [ فتوح البلدان، ص 40، باب فتح فدك.] به چهار سند نقل شده است: فاطمه- سلام الله عليها- به ابوبكر گفت: رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به من بخشيده بود، تو هم آن را به من پس بده، ابوبكر از فاطمه- سلام الله عليها- شاهد و گواه خواست و على- عليه السلام- به نفع فاطمه- سلام الله عليها- شهادت داد، ابوبكر شاهد ديگر خواست، و ام ايمن شهادت داد كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيده بود، باز هم وى قبول نكرد و گفت: اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم-، تو مى دانى كه در شهادت جايز نيست مگر اينكه دو مرد باشد و يا اينكه يك مرد و دو زن باشد! [ بحث درباره ى اينكه شهادت حضرت على- عليه السلام- و ام ايمن قبول نشد، ولى شهادت عايشه قبول شد در فصل شاهد و گواهان فاطمه- سلام الله عليها- خواهد آمد.] بعد فاطمه- سلام الله عليها- وقتى كه بهانه جوييهاى دستگاه حكومت را ديد منصرف شد، البته منظور از انصراف فاطمه- سلام الله عليها- اين نيست كه با حكومت ساخت، بكله بانوى دو عالم تا آخرين لحظه دست از مبارزه با حكومت برنداشت و خشم ابدى خود را ادامه داد.احمد بن حنبل مى گويد: پيامبر، از خمس بر بنى عبدالشمس (بنى اميه) و بنى نوفل آن طورى كه بر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب قسمت مى كرد چيزى تقسيم نفرمود، و ابوبكر آن چنان كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- خمس را به نزديكان خود تقسيم مى كرد بر آنها (بنى هاشم) قسمت ننمود. [ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 83.] زمخشرى در تفسير «كشاف» درباره ى سهم ذوى القربى مى گويد: «و عن ابن عباس رضى الله، عنه انه كان على سته اسهم لله و للرسول سهمان، و سهم لاقاربه و حتى قبض، فاجرى ابوبكر رضى الله عنه الخمس على ثلاثه و كذلك روى عن عمر و من بعده من الخلفاء و روى ان ابوبكر رضى الله عنه منع بنى هاشم الخمس» [ تفسير كشاف، ج 2، ص 222 ذيل آيه خمس از سوره انفال، 41.] : از ابن عباس نقل شده است كه خمس بر شش سهم بود: 1- سهم خداوند، 2- سهم رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- بود، 3- سهم ذى القربى بود، و تا زمانى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در قيد حيات بود اين گونه بود، وقتى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از دنيا رفت ابوبكر خمس را فقط سه سهم قرار داد (سهم يتامى، مساكين، ابن السبيل) و عمر هم روش ابوبكر را ادامه داد. و باز هم زمخشرى گفته است: روايت شده است كه ابوبكر بنى هاشم را از خمس و سهم شان منع كرد و آنها را مانند ساير ايتام و مساكين و از راه ماندگان مسلمين قرار داد و به حساب مى آورد.ابن ابى الحديد به نقل از ابوبكر جوهرى مؤلف كتاب «السقيفه» مى گويد: «قال ابوبكر: و اخبرنا ابوزيد، قال حدثنا احمد بن معاويه، عن هيثم، عن جويبر، عن ابى الضحاك، عن الحسين بن محمد بن على بن ابى طالب- عليه السلام-، ان ابوبكر منع فاطمه- سلام الله عليها- و بنى هاشم سهم ذوى القربى، و جعله فى سبيل الله فى السلاح والكراع و قرات عليه قوله تعالى «و اعلموا انما» فقال لها ابوبكر: انا اقراء من كتاب الله الذى تقرئين منه ولم يبلغ منه ان هذا السهم من الخمس يسلم اليكم كاملا، قالت: افلك هو و لاقربائك؟ قال: لا بل انفق عليكم منه، و اصرف فى مصالح المسلمين!! قالت: ليس هذا حكم الله تعالى، قال: هذا حكم الله!! [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 230 و 231.] ابوبكر فاطمه- سلام الله عليها- و بنى هاشم را از سهم ذوى القربى منع كرد و آن را در آماده كرد سلاح و لشكر بكار برد، زهرا- سلام الله عليها- سهم ذوى القربى را از ابوبكر مطالبه كرد و وى در خمس دو حق داشت يك حق از جهت ميراث پدر نسبت به سهم رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- و دوم حق ذوى القربى و نيز اينكه او شريك پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در خمس بوده است و ابوبكر حق او را از هر دو منع كرد، فاطمه- سلام الله عليها- در مقام مطالبه حق ذوى القربى به آيه ى خمس استدلال و احتجاج فرمود، ابوبكر در جواب گفت: اين آيه را من هم در قرآن خوانده ام، اما يقين ندارم كه مراد از سهم ذوى القربى شخص تو هستى، كه آن را به تو واگذار نمايم. فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: پس ذوى القرباى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم-، تو و خويشاوندانت هستيد؟ ابوبكر در جواب گفت: خير، بلكه من يك مقدار آن را به شما انفاق مى كنم! و بقيه را در مصالح عمومى مسلمانان مصرف مى نمايم، فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: اين بر خلاف حكم خداست، ابوبكر گفت: اين عين حكم خداست! و اين احتجاج و استدلال ادامه پيدا كرد. [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 231 و 230.] بعد از اينكه ادعاهاى سه گانه و استدلالات مستند فاطمه- سلام الله عليها- براى وى ثابت شد كه برنامه ى ابوبكر مخالفت با وى و على- عليه السلام- و بنى هاشم است، و در حالى كه سخت بر ابوبكر و عمر خشمگين بود، كناره گرفت و در عين خشم بر آنها از دنيا رفت و به همين دليل وصيت فرمود: او را شبانه دفن كنند و آن دو نفر بر جنازه ى وى حاضر نشوند و برايش نماز نخوانند. با توجه به سخنان ابوبكر جوهرى و ابن ابى الحديد ملاحظه مى شود كه ابوبكر در مقابل نص قرآن كه خمس را براى ذوى القرباى را قطع كرد، در حالى كه پيامبر اسلام- صلى الله عليه و آله و سلم- علاوه بر اينكه بر جان و اموال مسلمانان ولايت دارد و در تصرف اموال مسلمين از خود آنها اولى تر است. بنابراين طبق اين ولايت خدايى، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى توانست اموال مسلمين را به هر كسى كه مى خواست بدهد و واگذار كند، و لذا وقتى كه آيه «و آت ذا القربى» [ سوره اسراى، آيه 26.] : نازل شد، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- مصلحت ديد كه فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- ببخشد و ملكيت آن را به نام وى ثبت نمايد.همان طورى كه گفته شد سيوطى در تفسير «الدر المنثور» سه تا روايت را به سندهايى از ابى سعيد خدرى و ابن عباس و امام زين العابدين- عليه السلام- در ذيل آيه ى 26 سوره ى مباركه اسرى آورده است و در سه روايت كلمات اعطاء، اقطاع و ايتاء بكار رفته است و اين خود دلالت مى كند كه فدك در تصرف فاطمه- سلام الله عليها- بوده و او مالك آن سرزمين بوده است. [ الدر المنثور، ج 4، ص 177.] شيخ سليمان قندوزى حنفى از ثعلبى نقل كرده و مى گويد: «ان زين العابدين رضى الله عنه لما جئى به اسيرا بعد قتل ابيه الحسين رضى الله عنهما و اقيم على درج مشق قال بعض جفا اهل الشام: الحمد لله الذى قتلكم و قطع قرن الفتنه فقال: ما قرات «قل لا اسئلكم عليه الا الموده فى القربى»: قال و انتم هم قال: نعم» [ ينابيع الموده، ص 302، باب 59 آياتى كه در فضائل اهلبيت- عليهم السلام- وارد شده است.] : همانا وقتى امام زين العابدين- عليه السلام- را بعد از كشته شدن پدرش امام حسين- عليه السلام- به عنوان اسير آوردند، يكى از مردان پست اهل شام به امام زين العابدين- عليه السلام- گفت: خدا را سپاس مى گويم كه شما را كشت و شاخ فتنه را قطع كرد، امام زين العابدين- عليه السلام- به مرد شامى فرمود: آيا آيه ى: «قل لا اسئلكم...» را نخوانده اى؟ مرد شامى عرض كرد: آنان شما هستيد؟ و على بن الحسين- عليهم السلام- فرمود: ما همان ذى القربى و نزديكان پيامبر هستيم كه خدا به پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- امر فرمود حقشان را ادا كند.ابن ابى الحديد روايت قندوزى را از راويان ديگرى غير از ابى سعيد خدرى نيز نقل كرده و گفته است: وقتى كه آيه «و آت ذالقربى» نازل شد، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به او اعطا فرمود. [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 279.] اين روايت ابى سعيد خدرى آن قدر در حد تواتر بالايى است كه مامون عباسى در زمان حكومت خود به همين روايت استناد نمود و فدك را به فاطميين برگرداند و مرحوم طبرسى در مجمع البيان اين حديث را با سلسله سند از ابى سعيد خدرى نقل نموده است و مى گويد: عبدالرحمان بن صالح گفت: مامون عباسى به عبدالله بن موسى نامه نوشت و از او در مورد قصه ى فدك سوال كرد، عبدالله بن موسى در جواب مامون همين روايت ابى سعيد خدرى را نوشت و مامون فدك را به فرزندان فاطمه- سلام الله عليها- واگذار نمود. [ براى اطلاع بيشتر به تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 411 مراجعه شود.] بحث در اينكه فدك آيا به فاطميين برگشت يا خير؟ در فصل «فاطمه و فدك در تاريخ» خواهيم آورد. حاكم نيشابورى در تاريخ خود و متقى هندى در كنزالعمال به اين مطلب تصريح كرده اند.ابن ابى الحديد مى گويد: «و سالت على بن الفارقى مدرس المدرسه الغربيه ببغداد، فقلت له: اكانت فاطمه صادقه؟ قال: نعم، قلت: فلم لم يدفع اليها ابوبكر فدك و هى عنده صادقه؟ فتبسم، ثم قال: كلا ما لطيفا مستحسنا مع ناموسه و قله دعابته، قال: لو اعطاها اليوم فدك بمجرد دعواها لجاءت اليه غدا و ادعت لزوجها الخلافه، و زحزحته عن مقامه، و لم يكن يمكنه الاعتذار والموافقه بشيئى، لانه يكون قد اسجل على نفسه انها صادقه فيما تدعى كائنا ما كان من غير حاجه الى بيته و لا شهود، و هذا كلام صحيح، و ان كان اخرجه مخرج الدعا به والهزل»: [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 284.] از على بن فاروق استاد مدرسه ى مغربيه ى بغداد سؤال كردم: آيا فاطمه- سلام الله عليها- در ادعاى خود راستگو بود؟ گفت: آرى: گفتم: پس چرا ابوبكر فدك را به وى نداد، با اينكه مى دانست او راست مى گويد، استاد با اينكه زير بار حق نمى رفت و اخلاقا مرد با ابهت و كم مزاحى بود، ولى جواب لطيف و بامعنى داد، و گفت: اگر ابوبكر به محض ادعاى فاطمه- سلام الله عليها- فدك را به او رد كرده بود، فرداى آن روز مى آمد و ادعا مى كرد كه خلافت و حق شوهرش را به او برگرداند، و آنگاه ابوبكر نه مى توانست عذر بياورد و نه مى توانست موافقت كند، چون با رد فدك به مجرد ادعا تثبيت كرده بود كه فاطمه- سلام الله عليها- هر چه كه ادعا كند بدون اينكه احتياج به دليل و شاهد داشته باشد راست گفته و حقيقت است و نياز به شاهد ندارد.بعد ابن ابى الحديد اضافه مى كند كه اين كلام را استاد بر سبيل مزاح گفت ولى در واقع سخنان بسيار صحيح و متين است و واقع را به صورت شوخى بيان كرده است.بعد ابن ابى الحديد بنابر آن روايت كه فاطمه- سلام الله عليها- وصيت نمود كه ابوبكر بر او نماز نخواند، و على- عليه السلام- زهرا را شبانه دفن نمود و عباس بن عبدالمطلب بر وى نماز خواند، مى گويد: «و اما قوله: ان ابوبكر هو الذى صلى على فاطمه و كبر اربعا و ن كثيرا من الفقهاء يستدلون به فى التكبير على الميت- و هو شيئى ما سمع الا منه و ان كان تلقاه عن غيره فممن يجرى مجراه فى العصبيه و الا فالروايات المشهوره و كتب الاثار و السير خاليه من ذلك و لم يختلف اهل النقل فى ان عليا- عليه السلام- هو الذى صلى على فاطمه الا روايه نادره شاذه وردت بان العباس- رحمه الله- صلى عليها» [ اينكه ابن ابى الحديد گفته است: عباس بر جنازه ى فاطمه- سلام الله عليها- نماز خواند حقيقت ندارد، براى اينكه سيد مرتضى فرموده است: اهل نقل اختلافى ندارد كه خود على- عليه السلام- بر جنازه فاطمه- سلام الله عليها- نماز خواند، مگر روايت بسيار ضعيف و خلاف قاعده اى كه نقل كرده: عباس هم بر جنازه ى فاطمه- سلام الله عليها- نماز خواند و خود ابن ابى الحديد در جلد 16، صفحه 279، اين مطلب را گفته و اضافه كرد كه به گفته ى قاضى القضات، ابوبكر با چهار تكبير بر جنازه فاطمه نماز خواند و عده اى زياد از فقها بر اين عمل ابوبكر به گفتن چهار تكبير بر ميت استدلال كردند و اين چيزى است كه از قاضى القضات از كسى ديگر شنيده نشده است و اين حرف جنبه ى تعصب دارد و اگر نه روايات مشهوره و كتب و آثار و سير خالى از اين قول است و نگفته اند كه ابوبكر با نماز خواند.] باز هم ابن ابى الحديد درباره ى خبر هشام بن محمد و اينكه فاطمه- سلام الله عليها- از ابوبكر فدك را مطالبه فرمود و گفت: ام ايمن شاهد و در آخر خبر گفته است بين وفات پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و وفات فاطمه- سلام الله عليها- هفتاد و دو شب فاصله شد، مى گويد: «و اما الخبر الثانى و هو الذى رواه هشام بن محمد الكلبى عن ابيه ففيه اشكال، لانه قال: انها طلبت فدك و قالت ان ابى اعطانى ها، ان ايمن تشهد لى بذالك فقال لها ابوبكر فى الجواب: ان هذا المال لم يكن لرسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- و انما كان مالا من اموال المسلمين يحمل به الرجال و ينفقه فى سبيل الله، فلقائل ان يقول له: ايجوز للنبى- صلى الله عليه و آله و سلم- ان يملك ابنته او غير ابنته من انفاء الناس ضيعه مخصوصه او عقارا مخصوصا من مال المسلمين لوحى اوحى الله تعالى اليه، او لاجتهاد رايه على قول من اجاز له ان يحكم بالاجتهاد، اولا يجوز للنبى- صلى الله عليه و آله و سلم- ذلك؟ فان قال: لايجوز، قال مالا يوافقه العقل و لا المسلمين عليه، ان قال: يجوز ذلك، قيل: فان المراه ما اقتصرت على الدعوى، بل قالت ام ايمن تشهد لى فكان ينبغى ان يقول لها فى الجواب: شهاده ام ايمن وحدها غير مقبوله و لم يتضمن هذا لخبر ذلك بل قال لها لما