فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه زهرا (س) در کلام اهل سنت - جلد 2

سید مهدی هاشمی حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حقانيت اسلام در برابر كفار نجران به مقام حجت خدا قرار گرفته بود، مطالبه ى بينه ى و شاهد كنند؟.

عموم علما مخصوصا علماى اهل سنت همه اتفاق كردند بر اينكه وقتى آيه ى مباركه ى مباهله نازل شد، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از زنان فقط فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- و از پسران حسنين و از مردان على- عليه السلام- را به عنوان نفس خود انتخاب فرمود. رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- با اين چهار نفر در حالى كه حسين- عليه السلام- را به آغوش و دست حسن- عليه السلام- را گرفته بود و فاطمه- سلام الله عليها- پست سر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و على- عليه السلام- پست سر زهرا- سلام الله عليها- در زير سايه بانى كه از موى سياه ترتيب داده شده بود، قرار گرفتند و حضرت به آنها فرمود: من دعا مى كنم و شما آمين بگوييد.

مسلم در صحيح خود مى گويد: وقتى كه پيامبر و فاطمه و على و حسن و حسين- عليهم السلام- زير سايه بان قرار گرفتند و تا پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- لب به سخن باز فرمود: «اللهم هولاء اهل بيتى» (خدايا اينان خاصان و نزديكان منند) اسقف نصاراى نجران رو كرد به پيروان خود، گفت: اى جمعيت نصارى من صورتهايى را مى بينيم كه اگر از خدا بخواهند الآن اين كوه را از جايش بكند، هر آينه خداوند انجام خواهد داد، با پيامبر مسلمانها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و تا روز قيامت يك نصرانى به روى زمين نخواهند ماند.

بنابر اجماع تمام مسلمين مراد از «انفسنا» در آيه ى مباهله على بن ابى طالب- عليه السلام- مى باشد. و اشتباه نشود، مراد از نفسيّت در آيه اتحاد در وجود و هستى نيست، بلكه منظور اين است كه در كمالات و اوصاف با پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مساوى مى باشد، مثلا پيامبر كه در جميع گفتار خود صادق است، على- عليه السلام- نيز از نظر صدق و راستگويى عين پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد، بنابراين همان طورى كه ردّ گفتار و شهادت پيامبر جايز نيست، ردّ گفتار و شهادت حضرت على- عليه السلام- نيز جايز نيست، و روى اين قاعده، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: «على منى و انا من على» [ ذخاير العقبى، ص 92 و مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 165 و مناقب احمد بن حنبل بنا به نقل احقاق الحق، ج 5، ص 293 و صحيح ترمذى، ج 13، ص 164 و تاريخ طبرى، ج 3 و صحيح بخارى، ج 4، ص 207 و ابن مغازلى اين روايت را به چند طريق در كتاب خود آورده است و از آن جمله اينكه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: «على منى مثل راسى من بدنى» (على نسبت به من، مثل سرم نسبت به بدنم است) مناقب، ص 92 گرفته شده از كتاب طرائف، ص 178. قابل توجه است كه ترمذى وقتى اين حديث را ذكر كرده گفته است: «هذا حديث حسن صحيح».] : على از من است و من از على هستم.

با توجه به اين توضيح، آيه ى مباركه ى مباهلت دلالت دارد كه على- عليه السلام- نفس پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده است و لازمه ى آن اين است كه على- عليه السلام- از تمام افراد امت اسلام افضل باشد، چرا كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از همه امت افضل و برتر است، چون كه اشرف مخلوقات است و مصداق «الست اولى بكم من انفسكم، قالوا بلى» آيا من اولى تر از جان شما بر شما نيستم؟ همه گفتند: بلى يا رسول الله.

بنابراين على- عليه السلام- افضل امت مى باشد و در بعضى تعبيرها آمده است كه آيه دلالت دارد كه على- عليه السلام- از تمام انبياى سلف افضل مى باشد. ابن عبدالبر مى گويد: روزى رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به كسانى كه از قبيله «ثقيف» نزدش آمده بودند فرمود: يا اين است كه اسلام را اختيار مى كنيد و يا اينكه مردى از خودم و يا مثل خودم را مى فرستم تا گردنهايتان را بزند و زنان و بچه هاى شما را اسير كند و اموال شما را بگيرد، عمر كه حاضر بود گفت: به خدا قسم هيچ روزى فرماندهى لشكر را آرزو نكرده بودم مگر در آن روز، لذا سينه ى خود را سپر كردم، به اميد اينكه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بگويد آن مرد اين است، ولى پيامبر متوجه على- عليه السلام- شده و دست او را گرفت و فرمود: او اين مرد است و دوبار اين سخن را فرمود. [ ذخاير العقبى، ص 64 و استيعاب، ج 2، ص 464 و رياض النضره، ج 2، ص 164.] احد بن حنبل در مسند خود به نقل از عبدالله بن بريده مى گويد: «فانه منى و انا منه و هو وليكم بعدى» [ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 356.] : او (على) از من است و من از او هستم و او ولى شماست بعد از من.

فخر رازى مى گويد: «كان فى الرى رجل يقاله، محمود بن الحسن الحمصى، و كان معلم الاثنى عشريه، و كان يزعم ان عليا رضى الله عنه افضل من جميع الانبياء سواء محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- قال: و الذى يدل عليه، قوله تعالى (و انفسنا و انفسكم) و ليس المراد بقوله (انفسنا) نفس محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- لان الانسان لايدعو نفسه، بل المراد به غيره، و اجمعوا على ان ذالك الغير كان على بن ابى طالب- عليه السلام- فدلت الايه على ان نفس على- عليه السلام- هى نفس محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- و لايمكن ان يكون المراد منه، ان هذه النفس هى عين تلك النفس، فالمراد ان هذه النفس، مثل تلك النفس، و ذلك يقتضى الاستواء فى جميع الوجوه، ترك العمل بهذا العموم، فى حق النبوه، و فى حق الفضل لقيام الدلائل على ان محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- كان نبيا، وما كان على كذالك، و لانعقاد الاجماع على ان محمدا- صلى الله عليه و آله و سلم- كان افضل من على- عليه السلام- [ فخر رازى، تفسير كبير، ج 8، ص 86.] فيبقى فيما ورائه، معمولا به، ثم الاجماع دل على ان محمدا- عليه السلام- كان افضل من ساير الانبياء- عليه السلام- فيلزم ان يكون على افضل من ساير الانبياء... ثم قال: و يويد الاستدلال بهذا الآيه، الحديث المقبول عند الموافق و المخالف، و هو قوله- عليه السلام- «من اراد ان يرى آدم فى علمه و نوحا فى طاعته و ابراهيم فى خلته و موسى فى هيبته و عيسى فى صفوته، فلينظر الى على بن ابى طالب» رضى الله عنه فالحديث دل على انه اجتمع فيه ما كان متفرقا فيهم و ذالك يدل على عليا رضى الله عنه افضل من جميع الانبياء سوى محمد- صلى الله عليه و آله و سلم-». [ تفسير «كبير» ج 8، ص 86.] در شهر رى مردى بود به نام محمود بن الحسين الحمصى، اين مرد معلم شيعيان دوازده امامى بود، و اعتقاد داشت كه على- عليه السلام- از همه انبيا به جز پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- برتر است، و استدلال مى كرد: خداوند در آيه مباهله فرموده: «اى پيامبر به بنى نجران بگو شما هم خودتان را بياوريد و ما هم خودمان را مى آوريم، مراد از نفس پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در اين آيه شخص خود پيامبر نيست، چرا؟ براى اينكه معنى ندارد كه شخص خود را بخواند، و حتما او غير از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد، و او همان كسى است كه در همه ى كمالات و اوصاف معنوى و ظاهرى عين پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و مساوى با آن حضرت باشد و به اجماع همه ى امت اسلام پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به جاى «انفسنا» جز على- عليه السلام- كسى ديگر را در مباهله نبرد، بنابراين على- عليه السلام- در همه ى كمالات و فضائل عين پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده است و اگر دليل قطعى خارجى- مبنى بر اينكه نبوت و رسالت به حضرت محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- ختم شده و بعد از او پيامبرى نيست- نبود، بنا به دلالت آيه ى مباركه ى مباهله بايد گفت كه على- عليه السلام- از جهت نبوت و پيامبرى هم عين رسول الله مى باشد، ولى از آن جا كه اين حقيقت ثابت و مسلم شده است كه پيامبرى به حضرت محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- ختم شده است، [ «ما كان محمدا ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين» محمد پدر هيچ كدام از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتمه دهنده پيامبران و رسولان است. سوره احزاب آيه 33.] على- عليه السلام- قطعا پيامبر نبوده و نيست و فقط از نظر فضائل آنچه كه نسبت به پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- كم دارد، مقام نبوت مى باشد، پس غير از نبوت در ساير فضائل على- عليه السلام- عين پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده و چون پيامبر بر همه ى انبيا فضيلت و برترى داشت، على- عليه السلام- هم بر تمام انبيا امتياز و برترى دارد.

بعد گفت: استدلال به اين آيه ى شريفه و حديثى كه شيعه و سنى قبول دارند اين نظر را تاييد مى كنند و آن حديث اين است كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: اگر كسى بخواهد آدم- عليه السلام- را در علمش و نوح- عليه السلام- را در اطاعتش و ابراهيم- عليه السلام- را در دوستيش و موسى- عليه السلام- را در هيبت و شجاعت و استقامتش و عيسى- عليه السلام- را در صفات باطنى و پسنديده اش ببيند، پس بايد به على بن ابى طالب نگاه كند كه همه ى كمالات انبيا به غير از حضرت محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- در او جمع هستند. [ از جمله كسانى كه در آيه ى شريفه ى مباهله، على- عليه السلام- را نفس پيامر دانسته اند: مسلم بن حجاج نيشابورى، صحيح، ج 7، ص 120 و احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 185 و طبرى، جامع البيان، ج 3، ص 192، و حاكم نيشابورى، مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 150، و ابونعيم اصفهانى، دلائل النبوه، ص 297 و واحدى نيشابورى، اسباب النزول، ص 74 و فخر رازى تفسير كبير، ج 8، ص 85 و ابن الاثير، جامع الاصول، ج 9، ص 470 و ابن جوزى، تذكره الخواص، ص 17 و بيضاوى، تفسير، ج 2، ص 22 و آلوسى، روح المعانى، ج 3، ص 167 و طنطاوى، الجواهر، ج 2، ص 120 و زمخشرى، كشاف، ج 1، ص 193 و عسقلانى، الاصابه، ج 2، ص 503 و ابن صباغ مالكى، فصول المهمه، ص 108 و علامه قرطبى، جامع الاحكام، ج 3، ص 104. جهت اطلاع بيشتر به كتاب احقاق الحق و اذهاق الباطل، ج 3، ص 46 و جلد اول كتاب «فاطمه در كلام اهل سنت» مراجعه كنيد.] در بنى اسرائيل بابى بوده است به نام حطه كه هر كس از آن خارج مى شد كافر مى گرديد، و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: على- عليه السلام- باب حطه اين امت مى باشد، بنابراين فرمايش پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- انكار و رد على- عليه السلام- به منزله ى خروج از باب حطه ى اسلام مى باشد، و با وجود حديث ثقلين جه فرقى بين ردّ على و زهرا- عليهماالسلام- و بين ردّ قرآن بوده است، ردّ على و زهرا- عليهماالسلام- همان ردّ قرآن مى باشد.

ابن حجر هيثمى مكى از ابن عباس و او هم از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نقل كرده كه فرموده: «على باب حطه فى بنى اسرائل من دخل فيه كان مومنا و من خرج عنه كان كافرا» [ الصواعق المحرقه، ص 77، حديث 34.] : على- عليه السلام- به منزله ى باب حطه ى بنى اسرائيل مى باشد، هركس در آن داخل شود مومن است و كسى كه از آن خارج شود كافر است. يعنى اينكه هر كس تحت ولايت على- عليه السلام- باشد و او را به عنوان ولى و وصى بر حق خدا و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- قبول داشته باشد ايمانش كامل مى باشد، والا كافر و منافق است.

احمد بن حنبل به نقل از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى گويد: «مثل اهل بيتى فيكم مثل سفينه نوح من ركبهانجا و من تخلف هلك» [ احمد بن حنبل، ج 1، ص 185 و صحيح بخارى، ج 5، ص 140 و تاريخ بغداد ج 5، ص 300 و مستدرك حاكم نيشابورى ج 3، ص 150 و تذكره الخواص، ص 17، و ذخاير العقبى، ص 17 و مناقب مغازلى، ص 132 و مجمع الزواييد، ج 9، ص 168 و مستدرك الصحيحين، ج 2 و حليه الاولياء ج 4، ص 306 و كنزالعمال، ج 1، ص 150، و ج 6، ص 216 و معجم الصغير، ص 170 و فيض القدير، ج 3، ص 356.] : مثل اهل بيت من همانند كشتى نوح است، هر كس به آن بپيوندد و سوار شود نجات پيدا كرده است و هر كس از آن تخلف ورزد غرق و هلاك خواهد شد. و به اجماع علماى اسلام پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى (اهل بيتى) ما ان تمسكتم بهما ان تضلوا بعدى ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» [ مسند احمد حنبل، ج 3، ص 17 و ج 4، ص 471 و ج 5، ص 181 و صحيح ترمزى، ج 2، ص 308 و اسدالغابه، ج 2، ص 12 و صحيح مسلم، ج 4، ص 1873 و سنن بيهقى، ج 2، ص 148 و مستدرك حاكم، ج 3، ص 109 و 148 و صواعق، ص 75 و مناقب، ص 235 و تهذيب التهذيب، ج 7، ص 337 و 339 و فتح البارى، ج 8، ص 76.] : من دو چيز گرانبها و سنگين را در ميان شما به امانت مى گذارم، و مادامى كه به آن دو تمسك جوييد بعد از من هرگز گمراه نمى شويد و آن دو براى هميشه از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس نيك بنگريد كه بعد از من با آن دو (قرآن و اهل بيت) چگونه معامله مى كنيد و از آنها پيروى مى نماييد.

از نظر ادبى «لن» برا ينفى ابد مى باشد و معنى آن اين است كه يك لحظه و آنى على و زهرا- عليهماالسلام- از قرآن جدا نمى شوند، پس با اين كيفت چگونه مى شود ادعاى آن دو معصوم را كه آميخته و ممزوج با قرآن بوده در مورد فدك ردّ كرد و نپذيرفت؟! در حالى كه على- عليه السلام- و فاطمه- سلام الله عليها- قرآن ناطق و عين قرآن بودند.

خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم فرموده است: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون». [ سوره مائده، آيه 55.] ولى امر و ياور شما تنها خدا و رسول و آن مؤمنانى هستند كه نماز بپا داشته و به فقرا در حال ركوع زكات مى دهند.

در منابع اهل سنت روايات متعددى آمده است كه آيه فوق در شان على- عليه السلام- نازل شده و در بعضى از آنها به موضوع بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز اشاره شده است، و اين روايت را ابن عباس، عمر ياسر، عبدالله بن سلام، سلمه بن كميل و انس بن مالك و عتبه بن حكيم و عبدالله ابى و عبدالله بن غالب جابربن عبدالله انصارى و ابوذر غفارى نقل كرده اند. [ از اهل سنت كسانى كه اين آيه شريفه را در شأن على- عليه السلام- روايت كرده اند از جمله: كنزالمعال، ج 12، ص 305، و ذخاير القبى، ص 88 و فتح الغدير، ج 2، ص 50 و جامع الاصول، ج 9، ص 478 و اسباب النزول واحدى، ص 147 و لباب النقول، ص 90 و تذكره الخواص، ص 18 و نور الابصار، ص 105 و جامع البيان، ج، ص 165 و الدر المنثور، ج 2، ص 393 و تفسير كبير، ج 8، بحث سوره ى مائده ص 200 و صحيح نسائى، ج 4، ص 200 و تفسير روح المعانى ج 8، ص 250 و كفايه الطالب، ص 300 و مناقب خوارزمى، ص 150 و ينابيع الموده، باب 33، ص 180 و الرياض النضره ج 2، ص 500 وث تفسير بيضاوى ج 1، ص 190 و تاريخ دمشق ج ص و فصول المهمه ج 1، ص 400 و تاريخ بغداد ص 20.] در آيه ى مزبور خداوند متعال ولايت و اختيار امت اسلام را براى ذات مقدس خود قرار داده، منتهى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و على- عليه السلام- را در اين ولايت شركت داده است و همان طورى كه ولايت خدا نسبت به تمام شئونات فردى و اجتماعى مردم ثابت است، ولايت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و على- عليه السلام- همين توسعه را دارا مى باشد، بنابراين چگونه مى توان گفتار على- عليه السلام- را در مورد يك قطعه ملك ناچيز به بهانه ى اينكه مال همه ى مسلمانان است ردّ كرد و نپذيرفت؟!!

بحث درباره ى اينكه ولى در اين آيه مباركه به معنى اولى به تصرف و نيز ولايت به معنى تمام شئونات جامعه است (كه همين طور است) و يا اينكه ولى به معنى دوست و ياور مى باشد؟ وارد اين بحث نمى شويم و همين مقدار بسنده مى كنيم كه ولى در آيه ى شريفه به معنى سرپرست و تصرف و رهبرى مادى و معنوى جامعه است، با توجه به اينكه ولايت حضرت على- عليه السلام- در رديف ولايت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه ولايت با يك جمله ادا شده است، و به اين ترتيب آيه مزبور يك نص تصريح قرآنى است كه دلالت بر ولايت و امامت على- عليه السلام- مى كند، و اينكه شأن نزول آيه على- عليه السلام- مى باشد در روايات اهل سنت بيش از 24 روايت و از ناحيه شيعه 19 روايت ثبت شده است و با وجود اين عجيب است كه شهادت ولى خدا كه قرآن به آن تصريح كرده پذيرفته نشد! و اين موضوع ولايت مطلقه ى على- عليه السلام- به قدرى روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت شاعر عصر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در رابطه با آيه ى ولايت، شعرى را انشاد كرده و درباره على- عليه السلام- چنين سروده است.



  • ابا حسن تقديك نفسى و مهجتى ابا حسن تقديك نفسى و مهجتى


  • و كل بطيئى فى الهدى و مسارع و كل بطيئى فى الهدى و مسارع




  • ليذهب مدحى و المحبين ضائعا ليذهب مدحى و المحبين ضائعا


  • و ما المدح فى جنب الاله بضائع و ما المدح فى جنب الاله بضائع




  • فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا


  • زكاه فتك النفس يا خير راكع زكاه فتك النفس يا خير راكع




  • فانزل فيه الله خير ولايه فانزل فيه الله خير ولايه


  • و ثبتها فى محكمات الشرايع و ثبتها فى محكمات الشرايع


[ طرايف، ص 300.] .

اى اباحسن جان و هستى من و رهروان راه هدايت (چه كند روند چه تند) فداى تو باد، آيا ممكن است ثنا و مدح من با وجود دوستداران تو ضايع بشود؟ ولى مدح من در درگاه خدا ضايع شدنى نيست. تو آن كسى هستى كه در حال ركوع زكات را عطا كردى، اى بهترين ركوع كننده جانم فداى تو باد. و به همين جهت خداوند بهترين ولايت را درباره ى تو نازل كرده و اين ولايت را در قرآن مجيد ثبت نموده است و جزء اصول دين قرار داده است.

احد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل كرده است كه در خدمت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بودم و به بيابان غدير رسيديم، حضرت خطبه اى بيان فرمود و در ضمن آن فرمود: «الستم تعلمون انى اولى بكل مومن من نفسه؟ قالوا: بلى، قال من كنت مولاه فعلى مولاه» [ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 368.] : آيا نمى دانيد كه من به هر فرد مسلمان از خود او اولى هستم؟ مردم در جواب گفتند: بلى، بعد فرمود: هر كس من بر او ولايت دارم على- عليه السلام- مولاى اوست.

ابن حجر مكى كه يكى از متعصبين اهل سنت مى باشد در كتاب الصواعق المحرقه ى خود گفته است: «اين حديث صحيح است و هيچ گونه ترديدى در آن نيست». [ الصواعق المحرقه، ص 25، مسند، ج 1، ص 119 و ص 118 و مسند، ج 5، ص 347 و فصول المهمه، ص 27 و البدايه والنهايه، ج 7، ص 349، الرياض النضره، ج 2، ص 1169 و مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 109 و 110 و 133 و تفسر كبير، ج 8، ص 292 و سيره الحلبيه، ج 3، ص 309 و اسدالغابه، ج 3، ص 114 و الاصابه فى التميز، ج 4، ص 41 و سنن ابن ماجه، ج 1، باب فضائل على- عليه السلام- العقد الفريد، ج 5، ص 30، الدر المنثور، ج، ص و التلخيص در پاورقى مستدرك ج 3، ص 150 و تذكره الخواص ص 19، و مطالب السئوال، ص 80 و كفايه الطالب، ص 300 و مناقب ابن مغازلى، ص 19 و 26 و 80 و تاريخ بغداد، ج 6، ص 290 و فيض الغدير، ج 5، ص 217 و مسند ابى داود، ج 1، ص 23 و كنز العمال، ج 6، ص 60 و 156 و سنن بيهقى، سنن اكبرى، ج 10، ص 14 و اسباب النزول، ص 150 و ثعلبى بنا به نقل الغدير، ج 1، ص 218 و فخر رازى، ج 3، ص 636 و فتح القدير، ج 3، ص 57 و فتسير روح المعانى، ج 6، ص 172 و ينابيع الموده، ص 120 و عمده القارى، ج 8، ص 584 و شواهد التنزيل، ج 2، ص 28 و نور الابصار، ص 71 و مناقب خوارزمى، ص 217. وحديث غدير در تمام منابع فوق الذكر آمده است و در بعضى از منابع حديث مزبور با اندك تعيير و اختلاف الفاظ بيان شده است. اين حديث را علامه امينى در الغدير، ج 1، ص 14 تا 61 از صد و ده نفر از اصحاب پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و از هشتاد و چهار نفر از تابعين و از سيصد و شصت نفر از علما و محدثين عامه و اهل سنت نقل فرموده است.] اين حديث شريف را شانزده نفر از اصحاب رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم روايت نموده اند و در مسند احمد بن حنبل در ذيل اين حديث گفته است: اين حديث را سى نفر از اصحاب پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- كه مستقيما از رسول خدا شنيده بودند در زمان خلافت اميرالمؤمنين على- عليه السلام- براى آن حضرت شهادت دادند.

خواننده گرامى عنايت دارد كه مقصود از كلمه «مولى» در حديث همان طورى كه در آيه ى شريفه 55 سوره مباركه مائده گفته شد، منظور اولى به تصرف مى باشد، براى اينكه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در خطبه ى غدير فرمود: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم» (آيا من اولى به مؤمنين از جان شان نيستم) اين بيان به صراحت مى گويد كه مقصود رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- از اين اعلام، رساندن رياست عامه ى على- عليه السلام- در امور دين و دنياى امت و ملت اسلام بوده است، همان طورى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نسبت به امور دينى و مادى مردم از خود آنها اولى تر است ، على بن ابى طالب- عليه السلام- نيز بعد از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در تمام امور امت اسلام از خود آنها اولى تر مى باشد، پس به طور مطلق همان ولايتى را كه رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- دارا بود، همان ولايت براى على- عليه السلام- نيز ثابت است. بنابراين چگونه مى شود كه شهادت و گواهى كسى را كه از نظر ولايت بر ملت و امت اسلام در حكم خود پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد رد كرد؟ آيا مگر مى شود شهادت پيامبر را در قضيه اى ردّ كرد و نپذيرفت؟ هرگز، پس شهادت حضرت على- عليه السلام- هم كه در ولايت بر امور عامه ى مردم نازل منزله ى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد نبايد ردّ كرد.

مطلب ديگر موضوع اخوت و برادرى بين مسلمانان است كه دو مرتبه انجام شد، يك مرتبه در مكه قبل از هجرت كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- على را به عنوان برادر خود معرفى فرمود، و در مرتبه ى دوم در مدينه بعد از هجرت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بين مهاجرين و انصار اخوت و برادرى برقرار فرمود و هر فرد مهاجر را با فردى از انصار برادر نمود و روى اين حساب، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بايد على- عليه السلام- را كه از گروه مهاجر بود با يك نفر از انصار برادر قرار مى داد و براى خود هم برادرى از انصار انتخاب مى فرمود، ولى در عين حال چنين نكرد، چرا؟ براى مقام نبوت و پيامبرى كفو و همدوشى غير از على- عليه السلام- وجود نداشت. و شاعر در رابطه با همين موضوع شعر زيبايى را سروده است.




  • لك ذات كذاته لولا
    انها مثلها لما اخاها



  • انها مثلها لما اخاها
    انها مثلها لما اخاها



يا على براى تو ذاتى است مثل ذات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اگر ذات تو مثل پيامبر نبود، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- با تو پيمان برادرى و اخوت نمى بست.

احمد بن حنبل در مسند خود در اين باره بيش از شش طريق نقل كرده، از جمله از عمر بن عبدالله و او از پدرش و از جدش روايت نموده كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در ميان اصحاب خود برادرى و اخوت برقرار فرمود، ولى على- عليه السلام- را با كسى برادر نكرد و او بدون برادر ماند، عرض كرد: اى رسول خدا بين اصحاب برادرى برقرار كردى، و مرا با احدى برادر قرار ندادى؟ پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: هيچ مى دانى چرا؟ براى اينكه تو را براى خود باقى گذاشتم. و سپس فرمود: «انت اخى و انا اخوك فان ذاكرك احد فقل: انا عبدالله و اخو رسول الله لا يدعيها بعدك الا كذاب»: [ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 45 و رياض النضره، ج 2، ص 209 و مناقب احمد بن حنبل، ج 2، ص 168.] تو برادر منى و من برادر تو هستم، پس اگر كسى از تو پرسيد، بگو من بنده ى خدا و برادر رسول خدا هستم، و هركس جز تو چنين ادعايى كند دروغگوست.

باز هم احمد بن حنبل، از زيد بن ابى اوفى به دو طريق روايت كرده و گفته است: «قال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- لعلى- عليه السلام- والذى بعثنى بالحق نبيا ما اخترتك الا لنفسى و انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى و انت اخى و وارثى»: [ رياض النضره، ج 2، ص 209.] پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به على- عليه السلام- فرمود: قسم به خدايى كه مرا به پيامبرى فرستاد، و من ترا به برادرى خود اختيار كردم، نسبت به تو به من همانند هاورن به موسى است، ولى با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود و تو برادر من و وارث منى. و نيز احمد بن حنبل و ابن مغازلى از جابر بن عبدالله نقل كرده اند كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: «مكتوب على باب الجنه «محمد رسول الله على اخو رسول الله» قبل ان يخلق الله السموات بالفيى عام»: [ مناقب ابن مغازلى، ص 91، ذخاير العقبى، ص 66.] بر در بهشت نوشته شده است «محمد رسول خدا است و على برادر رسول خدا» و اين اخوت پيش از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها نوشته شده است.

حافظ ابوبكر بن ثابت الخطيب با سند خود از ابن عباس روايت كرده و گفته: پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود آن شبى كه مرا به معراج بردند، ديدم كه بر سر در بهشت نوشته شده: «لا اله الا الله، محمد رسول الله على حبيب الله، الحسن و الحسين صفوه الله، فاطمه امه الله، على باغضيهم لعنه الله»: [ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 217 و صحيح ترمذى، ج 2، ص 299 و صحيح ابن ماجه، ص 12 و مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 126 و خصائص، ص 18 و رياض النضره، ج 2، ص 226 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 134 و كنز العمال، ج 6، ص 395.] نيست معبودى جز خدا، محمد- صلى الله عليه و آله و سلم-

/ 43