بیشترلیست موضوعات فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت (جلد 2) پيشگفتار فصل اول غمى جانكاه فصل دوم اهانت به پيامبر در آخرين ساعات زندگى فصل سوم فاطمه و بى وفايى انصار فصل چهارم بى وفايى انصار و اقدامات اعضاى سقيفه فصل پنجم اقداماتى كه با مردم انجام شد فصل ششم مخالفين حكومت سقيفه فصل هفتم احتراق باب وحى در نزد اهل سنت فصل هشتم يورش به خانه وحى فصل نهم خطبه ى فاطمه در مسجد و مجلس ابوبكر فصل دهم فيى ء از نگاه قرآن فصل يازدهم فدك و سهم ذوى القربى در قرآن فصل دوازدهم فدك و ميراث پيامبران در قرآن فصل سيزدهم فدك و دادخواهى زهرا فصل چهاردهم ادعاى زهراى و تصديق ابوبكر فصل پانزدهم فصل شانزدهم آيا شهادت تخصيص بردار است؟ فصل هفدهم مردوديت حديث عدم توريث انبيا فصل هيجدهم چرا مسلمانان فاطمه را تنها گذاشتند عايشه و شدت حسادتش به خديجه ى كبرى فصل نوزدهم خشم از دستگاه حكومت تا شهادت فصل بيستم فدك از اموال خالصه بود فدك كجاست و سرانجام آنچه شد؟ برگشت فدك فصل بيست و يكم فاطمه در آئينه ى اشعار دوران كودكى در دوران طفوليت در دانشگاه وحى تربيت شد فاطمه از جهت نسب بهتر از عرب و عجم است طهارت و پاكيزگى فاطمه و نجات دوستان فاطمه بهترين همسر از ديدگاه شافعى فاطمه فرشته اى بصورت انسان دوستى فاطمه و فرزندان او از نگاه فاشع فاطمه و دوستى آل طه از نظر محى الدين العربى فاطمه و شب عروسى در اشعار همسران پيامبر فاطمه عابدترين انسان فاطمه و پنهان شدن آفتاب از نور سيمايش از حوّا و مريم بالاتر است فاطمه و ايثار و فداكارى فاطمه و زورگويى خصم فاطمه و اقامه شهود و نپذيرفته شدن آنها فاطمه و ادعاى نحله بودن فدك فاطمه و برگشت فدك فاطمه و گناه بزرگ سران سقيفه در اشعار كميت فاطمه و نقض عهد صحابه ى پدرش رنج هاى فاطمه بعد از رحلت پيامبر از زبان خودش فاطمه و ناله هاى على در كنار تربت او ناله هاى على در كنار قبر فاطمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نگاه قرآن گذشت) بيان فرموده است.اموالى كه در اختيار پيامبر گرامى بود دو نوع بودند:1- اموال خالصه كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- شخصا مالك آنها بود، و در كتابهاى تاريخ و سيره صورت اموال خصوصى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به تفصيل بيان شده [ كشف الغمه، ج 2، ص 100.] و تكليف اين نوع اموال در زمان حيات پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- با خود آن حضرت است و پس از درگذشت وى مطابق قانون ارث به وارث او منتقل مى گردد، مگر اينكه ثابت شود كه وارث پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از تركه و اموال شخص او محروم بوده كه بايد به عنوان صدقه، ميان مستحقان و يا مصالح عمومى مصرف گردد. همان طورى كه در فصل «فدك و توريث پيامبران در قرآن» گذشت و ثابت شد كه در قانون ارث بين وارث پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و وارث ديگران تفاوت و فرقى نيست.2- اموال عمومى: املاكى كه متعلق به حكومت اسلامى بوده و پيامبر اسلام- صلى الله عليه و آله و سلم- به عنوان رييس مسلمين در آنها تصرف مى كرد و هرگونه كه مصالح اسلام و مسلمانان ايجاب مى كرد آنها را به مصرف مى رسانيد. در فقه اسلامى بابى است به نام «فيى ء» كه در لغت عرب به معنى بازگشت است و مقصود از آن سرزمينهايى است كه بدون جنگ و خونريزى به حكومت اسلام باز گردد و ساكنان آنجا آنها را به حكومت اسلامى واگذار كنند و تابع حكومت اسلامى گردند. اين نوع اراضى كه بدون مشقت و هجوم ارتش اسلام در اختيار پيامبر اسلام قرار مى گرفت، مربوط به حكومت اسلامى بوده و سربازان اسلام در آن حقى نداشتند. پيامبر گرامى- صلى الله عليه و آله و سلم- نيز آنها را در مصالح اسلامى به صمرف مى رسانيد و گاهى آنها را در ميان افراد مستحق، تقسيم مى كرد تا اينكه از طريق كار و كوشش هزينه زندگى خويش را تامين كنند. غالبا بخششهاى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از چنين اراضى بوده و گاهى هم از خمس غنائم بوده است.آنچه كه از كتب تاريخ و سير به دست مى آيد اينكه: «بنى نظير» سه طايفه ى يهودى بودند كه نزديك مدينه خانه و باغ و زمين هاى مزروعى داشتند، هنگامى كه پيامبر گرامى- صلى الله عليه و آله و سلم- به مدينه مهاجرت فرمود، قبايلى مانند «اوس» و «خزرج» به او ايمان آوردند، ولى سه گروه بر دين و عقيده ى خود باقى ماندند، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- با پيمان خاصى در وحدت ساكنان مدينه و حومه آن سخت كوشيد و در نتيجه سه گروه يهودى بنى نضير با پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- پيمان بستند كه از هر نوع نقشه و توطئه بر ضد مسلمانان دورى كنند و گامى و حركتى بر خلاف مصالح آنان برندارند. و لى برعكس، هر سه طايفه ى مزبور به نوبه ى خود در آشكار و پنهان پيمان شكنى كردند و از هر نوع خيانت و توطئه جهت سقوط حكومت اسلامى و نقشه ى قتل پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- خوددارى ننمودند، وقتى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- براى انجام كارى به منطقه «بنى نضير» رفته بود، آنان طرح توطئه ى قتل پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را ريختند و مى خواستند كه وى را ترور كنند و از اين جهت پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- همه ى آنان را مجبور ساخت كه سرزمين مدينه را ترك نمايند و سپس خانه ها و مزارع آنها را در ميان مهاجران و برخى مستمندان انصار تقسيم نمود.بلاذرى و ابن هشام مى گويند: «و اقطع رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- من ارض، بنى النضير، ابوبكر و عبدالرحمن بن عوف و ابا دجانه سماك ابن خرشه الساعدى و غير هم». [ فتوح البلدان، ص 27 و 31 و 34 و سيره ابن هشام، ج 3، ص 193 و 194.] رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- از سرزمين بنى نضير به ابوبكر و عبدالرحمن بن عوف و ابودجانه و سماك بن خرشه ساعدى و ديگران داد.افرادى كه از اين اراضى كه بدون جنگ و خونريزى به دست آمده بود استفاده كرده اند و صاحب خانه شدند عبارتند از: على- عليه السلام- و ابوبكر و عبدالرحمان بن عوف، و بلال حبشى از مهاجران، ابودجانه و سهل بن حنيف و حارث بن صمه از انصار بودند كه از اموال خالصه دولتى استفاده نموده و صاحب خانه شدند.تمام سيره نويسان و مورخين گفته اند كه سرزمين فدك از اموال خالصه بود و همه بر اين مسئله اتفاق نظر دارند و از آن جمله واقدى مى گويد: «فوقع الصلح بين هم ان لهم نصف الارض بتربتها لهم و لرسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- نصفها، فقبل رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ذلك. و هذا اثبت القولين. فاقرهم رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- على ذلك و لم يبلغهم، فلما كان عمربن الخطاب و اجلى يهود خيبر...» [ مغازى واقدى، ج 2، ص 706.] فدك سرزمينى بود كه هرگز به جنگ و غلبه فتح نگرديد، بلكه هنگامى كه خبر شكست خيبريان به دهكده فدك رسيد، همگى حاضر شدند كه با پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از در صلح وارد شوند و نيمى از اراضى فدك را در اختيار پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بگذارند و نيمى ديگر را به خود اختصاص دهند، رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- اين پشنهاد را قبول فرمود و نيز قرار شد كه در مقابل، مردم فدك در انجام مراسم مذهبى خودشان آزاد باشند و حكومت اسلامى امنيت منطقه ى آنان را تامين كند.ابن هشام مى گويد: «فلما فرغ رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- من خيبر قذف الله الرعب فى قلوب اهل فدك، حين بلغهم ما اوقع الله تعالى باهل خيبر، فبعثوا الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- يصالحونه على النصف من فدك، فقدمت عليه رسلهم بخيبر، او بالطايف، او بعدما قدم المدينه، فقيل ذلك منهم فكانت فدك لرسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- خالصه لانه لم يوجف عليها بخيل و لاركاب» [ سيره النبوه، ج 3، ص 368.] وقتى كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- از جنگ خيبر فارغ شد اهل فدك كه جريان را شنيدند ترسيدند و با پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- با نصف فدك مصالحه كردند، اين مصالحه در مدينه و يا در طايف انجام شد و رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- مصالحه نصف را قبول فرمود و لذا فدك مال مخصوص وى شد چون با جنگ فتح نشده بود.بلاذرى مى گويد: «و لما كانت سنه عشر و مائتين امر اميرالمؤمنين المامون فدفعها الى ولد فاطمه و كتب بذلك الى قثم بن جعفر... و قد كان رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- اعطى فاطمه فدك و تصدق بها عليها و كان ذلك امرا ظاهرا معروفا لا اختلاف فيه بين آل رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-». [ فتوح البلدان، ص 41 و 46 و احكام القرآن جصاص، ج 3، ص 528 و تاريخ الرسل والملوك، ج 3، ص 95 و 97.] سال دويست و ده بود كه مامون فدك را به فرزندان فاطمه- سلام الله عليها- پس داد و به والى خود قثم بن جعفر نوشت، رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به دخترش بخشيد و به او تمليك فرمود و اين يك امر ظاهر و روشن است و در بين آل رسول- صلى الله عليه و آله و سلم- در اين مسئله اختلافى نيست. و هيچ يك از علماى اسلام در اين مساله (فدك از اموال خالصه بود) اختلاف نظر ندارند و از مذاكرات دخت گرامى پيامبر با ابوبكر پيرامون فدك كاملا استفاده مى شود كه طرفين خالصه بودن فدك را پذيرفته بودند و اختلاف آنان در جاى ديگر و موضوع ديگر بوده است.بسيارى از محدثان اهل سنت اتفاق نظر دارند كه وقتى آيه شريفه ى «و آت ذوى القربى حقه والمسكين و ابن السبيل» [ سوره ى اسراء، آيه 26.] نازل شد، پيامبر گرامى- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد. سند اين حديث به ابوسعيد خدرى و ابن عباس مى رسد و از علماى اهل سنت شخصيت هايى كه اين حديث را نقل كرده اند، عبارتند از:1- جلال الدين سيوطى مى گويد: «لما نزلت هذه الايه (و آت ذا القربى حقه) دعا رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه فاعطاها فدك». [ الدر المنثور، ج 4، ص 177.] وقتى كه اين آيه (و آت...) نازل گرديد رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- فاطمه- سلام الله عليها- را خواست و فدك را به او بخشى، او در ادامه مى گويد: اين حديث را محدثانى مانند «بزاز» و «ابويعلى» و «ابن ابى حاتم» و «ابن مردويه» از ابى سعيد خدرى نقل كرده اند. و نيز مى گويد: ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده است وقتى كه آيه ى مزبور نازل گرديد پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- تمليك فرمود.2- متقى هندى كه در سال 976 وفات كرده و ساكن مكه بوده، حديث مزبور را نقل كرده و مى گويد: «عن ابى سعيد قال: لما نزلت (و آت ذا القربى حقه) قال النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- يا فاطمه لك فدك» [ كنزالعمال، ج 3، ص 767، حديث 8696 و باب صله الرحم، و ميزان الاعتدال، ج 30، ص 135.] ابى سعيد گفت: وقتى كه آيه ى شريفه (ذى القربى) نازل شد پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- خطاب به دخترش فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: فدك براى توست و آن را به تو بخشيدم.3- ابواسحاق احمد بن محمد نيشابورى، معروف به ثعلبى كه در سال 437 وفات كرده و تفسيرش به نام «الكشف والبيان» مى باشد، جريان نزول آيه و اعطاى فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- از سوى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نقل كرده است.4- بلاذرى كه يكى از مورخين مشهور مى باشد و در سال 279 وفات كرده، در كتاب فتوح البلدان متن نامه ى مامون را كه به والى نوشته نقل كرده است: «و قد كان رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- اعطى فدك و تصدق بها عليها و كان ذلك امرا معروفا لا اختلاف فيه بين آل رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و لم تزل تدعى...». [ فتوح البلدان، ص 46.] به تحقيق كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- سرزمين فدك را به فاطمه- سلام الله عليها- بخشيد و اين مطلب آن چنان مسلم و ثابت است كه در اين باره دودمان و فرزندان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- هرگز اختلافى نداشتند و او (فاطمه) تا پايان عمر، مدعى مالكيت فدك بود.5- احمد بن عبدالعزيز جوهرى مى گويد: «فلما ولى عمر بن عبدالعزيز الخلافه، كانت اول ظلامه ردها دعا حسن بن الحسن بن على- عليه السلام- فردها عليه و كانت بيد اولاد فاطمه- سلام الله عليها- مده ولايه عمر بن عبدالعزيز». [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 216.] هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز زمام امور را به دست گرفت، نخستين چيزى را كه به زور و ظلم گرفته شده بود به صاحبانش پس داد، فدك بود كه آن را به حسن بن حسن بن على- عليه السلام- پس داد.اين سخن جوهرى دال بر اين است كه فدك ملك زهرا- سلام الله عليها- بوده و در آن تصرف داشته است.6- ابن ابى الحديد شان نزول آيه 26 سوره ى اسراء را درباره فدك از ابى سعيد خدرى و نيز از سيد مرتضى نقل كرده و پيداست كه سخنان سيد مورد اعتماد او بوده و اگر مورد اعتماد نمى بود، يا نقل نمى كرد و يا اينكه بعد از نقل از آن انتقاد مى كرد. گذشته از اين چنانچه در فصل (فاطمه راستگوترين انسان) گذشت از مذاكره اى كه با استاد مدرسه ى غربيه بغداد داشته است، استاد وى معتقد بوده كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به دختر گرامى خود بخشيده است و آن از اموال خالصه رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- بود كه به او تمليك فرمود. [ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 268، 284.] 7- حلبى در سيره خود چنانچه در فصل (فدك و ادعاى زهرا- سلام الله عليها-) گذشت، موضوع طرح ادعاى دختر گرامى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و اسامى شهودى كه اقامه فرمود يادآور شده و مى گويد: خليفه ى وقت قباله ى فدك را به نام زهرا- سلام الله عليها- صادر نمود، ولى عمر آن را گرفت و پاره كرد. [ سيره ى حلبى، ج 3، ص 299.] 8- مسعودى در مروج الذهب مى گويد: فاطمه- سلام الله عليها- با ابوبكر پيرامون فدك مذاكره نمود و از او خواست كه فدك را به او باز گرداند و على و حسنين- عليه السلام- و ام ايمن را به عنوان شاهد آورد. [ مروج الذهب، ج 2، ص 200.] 9- ياقوت حموى مى گويد: «و هى التى قالت فاطمه، رضى الله عنها: ان رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- نحلنيها، فقال ابوبكر، رضى الله عنه اريد لذالك شهودا و لها قصه، ثم ادى اجتهاد و اجتهاد عمر بن الخطاب بعده، لما ولى الخلافه و فتحت الفتوح والتسعت على المسلمين ان يردها الى ورثه رسول الله- صلى الله عليه و آله-». [ معجم البلدان، ج 4، ص 238.] فاطمه- سلام الله عليها- پيش ابوبكر رفت و گفت: پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فدك را به من بخشيده است، خليفه شاهد خواست و شهود فاطمه- سلام الله عليها- شهادت دادند... سرانجام، در دوران خلافت عمر، فدك به دودمان و خاندان پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- باز گردانيده شد زيرا وضع درآمد مسلمانان بسيار رضايت بخش بود.10- سمهودى يكى از مورخين مشهور اهل سنت است كه در سنه ى 911 از دنيا رفته، مى گويد: «و اوصى مخيريق بامواله للنبى- صلى الله عليه و آله و سلم- و شهد احدا فقتل به، فقال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- مخيريق سابق يهود». [و فاء الوفاء، ج 3، ص 988.] فدك قطعه اى زمين و ملك يك يهودى به نام «مخريق» بوده كه او شخصا به پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- بخشيد و به جنگ احد رفت و در آن جنگ كشته شد. بعضى هم نوشته اند كه او به مرگ طبيعى مرده و پيش از مرگ وصيت كرده بود كه پيامبر اسلام هر گونه تصرفى را در املاك او بنمايد، مختار است.باز هم سمهودى در تاريخ مدينه مى گويد: ابوبكر در زمان خلافت خود فدك را تصرف نمود و عمر در دوره خلافت خود آن را به على- عليه السلام- و عباس واگذار كرد. [و فاءالوفاء، ج 3، ص 1000.] البته اين سخن سمهودى جاى دقت و تامل دارد، اگر عمر در زمان خلافت خود فدك را به على- عليه السلام- واگذار كرده است، پس چرا آن را به صاحب آن يعنى دختر پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- نداد و به عنوان فى ء و حق همه ى مسلمين تصرف نمود؟ و باز هم به چه دليل و مدرك به على- عليه السلام- و عباس واگذار نمود؟ اگر فدك حق همه بود كه عمر به سخن پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- استناد مى كرد كه فدك مال همه مسلمين است پس نيايد حق همه را به دو نفر مى داد؟ از اين برخورد عمر معلوم مى شود كه اگر اين روايت سمهودى صحت داشته باشد، آن وقت روايت ابوبكر حقيقت نداشته و عمر با اين كار خود مهر بطلان بر روايت ابوبكر «نحن معاشرالانبيا» زده است؟ اگر اين حركت عمر حقيقت داشته باشد، بر خود او هم اشكال وارد است كه چرا نامه اى را كه ابوبكر براى فاطمه- سلام الله عليها- نوشت و ملكيت او را نسبت به فدك تثبيت نمود، طبق گفته ى حلبى در سيره خود در راه به فاطمه- سلام الله عليها- برخورد و نامه را از دست بى بى دو عالم گرفت و آب دهانش را بر نامه انداخت و آن را پاره كرد؟ بنابراين پس دادن عمر فدك را به على- عليه السلام- و عباس در زمان خلافت خود با حركت وى بعد از ده روز از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و پاره كردن نامه ى ابوبكر قابل جمع و توجيه نيست!!11- ابن حجر مكى در صواعق المحرقه و شيخ سمهودى در تاريخ مدينه مطلبى را نقل مى كنند كه حقيقت مطلبى را كه در كتب تواريخ گفته شده تاييد مى كند، آنها روايتى را از مالك بن اوس حدثان نقل مى كنند: «قال عمر: فانى احدثكم عن هذا الامر، ان الله عزوجل قد خص رسوله- صلى الله عليه و آله و سلم- فى هذا الفيى ء لم يعطه احدا غيره، ثم قرا «و ما افاء الله على رسوله» فكانت هذه خاصه لرسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ما احتازها دونكم و لا استاثرها عليكم، قد اعطاكموها و بثها فيكم حتى بقى منها هذا المال، ثم ياخذ ما بقى فيجعله مجعل مال الله، فعمل به رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ذلك حياته». [و فاءالوفاء، ج 3، ص 997 و صواعق المحرقه، ص 23 و شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 222.] عمر خطاب به على- عليه السلام- و عباس گفت: من شما را از اين امر باخبر سازم! خداوند پيامبر خود را در اين فيى ء به چيزى اختصاص داد كه به احدى غير از او عطا نفرموده بود، پس خداوند فرمود: «آنچه بهره داده است خدا رسول خود را و شما مسلط نشديد بر آن بسبب لشكركشى ليكن خدا مسلط مى كند پيامبرانش را بر هر كسى كه بخواهد و خدا بر همه چيز تواناست» پس اين اموال ملك خاص رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- قرار گرفت، ولى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- آنها را بدون شما مصرف نفرموده و شما را از آن اموال محروم نساخت بلكه آن اموال را به شما عطا فرمود و در بين شما تقسيم كرد تا اينكه اين مقدار خاص از آن اموال [ باغستانهاى هفتگانه (حوابط سبعه).] باقى ماند و به اندازه ى هزينه ى يك سال زندگى اهل خود از اين اموال را به آنها انفاق مى فرمود، و بقيه را در همان موردى كه مال الله را مصرف مى كرد، صرف و خرج مى نمود. اين برنامه در زنده بودن خود پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- اجرا مى شده و هنگامى كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- رحلت فرمود، ابوبكر گفت: من ولى پيامبرم و پس آن اموال را گرفت و به طرزى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- آن اموال را مصرف مى كرد به همان ترتيب صرف و خرج مى نموده و عمل مى كرد.در اين جا سخن عمر: «فكانت هذه خالصه لرسول الله» محل بحث ماست، به گفته ى او اين اموال ملك خالص پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده و اين خود يك نص و تصريح است بر اينكه فدك ملك خاص پيامبر بوده و بايد بعد از حضرت به روثه ى وى برسد، براى اينكه اصل مسلم در ملك خاص هر ميت اين است كه بعد از وى به باز ماندگان او تعلق بگيرد. و نيز اين جمله: «فما تركه الميت فلوارثه» يك قانون ثابت و محكم اسلامى است و اينكه گفته شده بعد از پيامبر، ملك خاص وى به مسلمانان برمى گردد، اين بر خلاف اصل و قانون است و بايد يك دليل محكم و قاطعى داشته باشد كه بتواند با اصل در قانون معارضه بكند.بنابراين از اين روايت عمر كاملا پيداست كه تصرف ابوبكر در فدك برحسب اين مطلب بود كه وى خود را ولى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى دانست، و لذا آن اموال را تصرف كرده و به روشى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نسبت به آنها عمل مى فرمود، عمل مى كرد تا عمل او بر خلاف روش پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نباشد، و دليل و مدرك بر مطلب سخن سمهودى در تاريخ مدينه اين است كه گفته است: فاطمه- سلام الله عليها- سهم خود را از متروكه ى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از ابوبكر مطالبه فرمود، و او از پرداخت سهم وى امتناع ورزيد و گفت: من آنچه را كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- عمل كرده است ترك نمى كنم، زيرا مى ترسم اگر بر خلاف رفتار وى عمل كنم از مسير و راه او منحرف شوم!! و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- محصولات فدك را در رفع نيازهاى شخصى و مصالح اجتماعى مسلمانان مصرف مى فرمود.در اينجا بايد گفت: اين روايت (كه فيى ء براى مصرف خوراك و زندگى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده و پس از وى به عامه ى مسلمين تعلق دارد و در مصالح آنان مصرف مى شد) اگر صحيح و درست بوده است، پس چرا ابوبكر در مقابل مطالبه ى فاطمه- سلام الله عليها- براى اينكه تصرف او صحيح باشد به اين روايت استدلال نكرد، بلكه گفت تصرف من در اين اموال به جهت اين است كه من همانند پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- رفتار كنم، كه اين يك اجتهاد شخصى ابوبكر بوده، كه خود را ولى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى پنداشت، پس برحسب اين روايت تصرف ابوبكر در فدك مبتنى بر حديث و روايتى كه از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- نقل كرده نبوده است، بلكه مبتنى بر اجتهاد شخصى وى بوده و بنابراين روايت او از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- كذب محض است.ابوبكر جوهرى مى گويد: محمد بن اسحاق روايت كرد: «لما فرغ من خيبر قذ الله الرعب فى قلوب اهل فدك فبعثوا الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فصالحوه على النصف فدك، فقدمت عليه رسلهم بخيبر او بالطريق، او بعد ما اقام بالمدينه، فقبل ذلك منهم، و كانت فدك لرسول الله- صلى الله عليه و آله- خالصه له لانه لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب». [ سقيفه و خلافت، و شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 210.] هنگامى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- از نبرد فارغ شد، خداوند ترس شديدى از قدرت اسلام در دلهاى ساكنين فدك انداخت، آنها افرادى را خدمت پيامبر فرستادند و با آن حضرت به اين ترتيب صلح كردند، كه نصف فدك را به پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- واگذارند و رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- از جنگ با آنان صرف نظر كند، پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- خواسته ى آنان را پذيرفتند و فدك ملك خاص پيامبر قرار گرفت، براى اينكه بدون نبرد و لشكركشى به دست آمد.ابن سلام مى گويد: «عن يحيى بن سعيد قال: «كان اهل فدك قد ارسلوا الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فبايعوه على ان لهم رقابهم و نصف ارضيهم و نخلهم و لرسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- شطر ارضيهم و نخلهم فلما اجلاهم عمر... بعث معهم من اقام لهم حظهم من الارض والنخل فاداه اليهم». [ الاموال، ج، ص 16.] اهل فدك با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به اين ترتيب مصالحه كردن كه غلامان و كنيزان و نصف اراضى و باغستانهاى آنها متعلق به خودشان باشد و نصف ديگر از اراضى و باغستانها را به رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- واگذار كنند، عمر يهوديان فدك را از آن سرزمين خارج كرد و افرادى را در فدك گماشت كه سهم يهوديان را از محصولات اراضى و باغات تنظيم و جمع آورى نموده و به آنها تاديه نمايند.بلاذرى در فتوح البلدان مى گويد: «بعث رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- الى اهل فدك منصرفه من خيبر محيصه بن مسعود الانصارى يدعوهم الى الاسلام و رئيسهم رجل منهم، يقال له يوشع بن نون اليهودى، فصالحوا رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- على النصف