احزاب سیاسی در ایران جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

احزاب سیاسی در ایران - جلد 2

موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزارش در مورد مخالفين ملى گرا:


11 شماره سند 11 دسامبر 1691 02/9/0431 تاريخ: بختيار9 سفارت آمريكا تهران محرمانه 11 دسامبر1691 02/9/0431 پيام هاى 486 و 400 سفارت به تاريخ هاى 19 بهمن 1338 و اول دى 1339 گزارش در مورد مخالفين ملى گرا خلاصه: مراجعه كنيدبه نتيجه گيرى مقدمه اين پيام، طبيعت و قدرت مخالفين ناسيوناليست را با دولت امينى مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهد.
اصطلاح ناسيوناليست به معنى پوششى است براى آن دسته از عوامل جامعه كه به طور جهانى در سرنگونى رژيم هاى محافظه كار وسيله بوده اند و در ايران مثل بقيه نقاط خاورميانه تحت پوشش ناسيوناليسم متحد شده اند.
اساسا تركيب اجتماعى و تظلم خواهى بنيادگران ناسيوناليست هاى ايران آنهايى هستند كه مدتهاست جنبش هاى مخالف راديكال توصيف شده اند: يك طبقه متوسط كه به وسيله محدوديتهاى اقتصادى در مضيقه گذاسته شده اند و توسط عدم كارايى و فساد دولت بى ميل شده اند، يك نيروى كارگر شهرى بى قرار به خاطر عدم تواناييش جهت افزايش سهيمه اقتصادى خودش، و آن معلمان، دانشجويان، روزنامه نگاران و افراد متخصصى كه اميد اينكه آرزوهايشان توسط سيستم سياسى موجود تحقق پيدا كند را از دست داده اند.
دولت امينى در ابتداى به قدرت رسيدنش براى دسستيابى به حمايت اين گروههاى اجتماعى دست به تلاشى بزرگ زد، با اين تشخيص كه آنهااكثريت عظيمى كه از نظر سياسى در ايران اشتراك دارند را تشكيل مى دهند و اينكه تعداد و نفوذ آنهارو به افزايش است.
دولت امينى در آن تلاش موفق نشد و از آن زمان به پايگاههاى حمايت سياسى سنى تر و با اعتماد به قدرت اصلاحات اقتصادى و اجتماعى براى تسكين دادن و يا حداقل آشتى دادن مخالفين تندرو بازگشت نمود.
يك قسمت خوب از اين عقب گرد در شخصيتهاى شاه و امينى قرار مى گيرد و قسمت ديگرى توسط واقعيتهاى قدرت ديكته مى شود، ولى هنوز قسمت سوم مربوط مى شود به طنيت و قدرت مخالفين ناسيوناليست و پيام فعلى متوجه اين قسمت شده است.
توجه خاصى به جبهه ملى خواهد شد، با تاكيد بر وجهه سياسى آن، قدرت بالقوه اى براى رهبرى و پيش بينى اش براى آينده.
پيام قرار نيست كه شبيه دائره المعارف باشد، ولى فقط سرى گزراشاتى كه سفارت روى اين موضوع تسليم نموده است را به صورت جديد عرضه مى دارد.
جدا از جبهه ملى و نهضت آزادى ايران كه هر دو در اين پيام مورد توجه قرار گرفته اند، اشاره كوتاهى نير بايد به گروه مخالف ديگرى به نام پاسداران آزادى كه توسط دكتر مظفر بقايى هدايت مى شود گردد.
به دنبال فعاليت مخالف اساسى در انتخابات 1339 دكتر بقايى دستگير شد و به اتهام تحريك پليس به نافرمانى مجرم شناخته شد.
قضيه وى تحت استيناف بوده است و تصميم در اين زمينه در آينده نزديك انتظار مى رود.
در طول اقامت وى در زندان، سازمان دكتر بقايى به جز يك حركت سراسيمه كوتاه در طول انتخابات 1340 غيرفعال بوده است.
اگر بقايى به دنبال اقدام در مورد استيناف وى آزاد شود.
يك سياستمدار مخالف با تجربه و يك عوام فريب درجه يك به صحنه سياسى بازخواهد گشت، ممكن است قابل توصيه باشد كه گزارشى جداگانه در مورد بقايى، اگر زمانى كه از زندان آزاد شود و اگر آن طورى كه شايع است فعاليت سياسى را با لحن ضد جبهه ملى شروع نمايد ارائه گردد.
ماهيت جذبه ناسيوناليسم رشد ناسيوناليسم دست در دست با كاهش بافت سنتى پدر شاهى جامعه ايران و با خط مشى رقابت برسر قدرت در داخل گروههاى غربى به جلو رفته اند.
مشخصااين گروهها توسط مخالف با دخالت واقعى و يا خالى در امور كشورشان به وسيله تنفر در مورد بى كفايتى و ركود طبقه ثروتمندان حاكم برانگيخته مى شود.
البته ناسيوناليسم وقتى كه كشورى به وسيله كشورى درگير استثمار مى شود و يا بر آن حكومت مى شود به طور قابل ملاحظه اى اهميت پيدا مى كند.
تا كشورى كه اينگونه نيست و در ايران اين حقيقت كه استعمار آمد و رفت بدون اينكه كسى كاملا متوجه آن شود به ناسيوناليسم ايرانى يك كيفيت تقريبا درهم و برهمى داده است.
ولى در هر حال از ابتداى اين قرن دو رشته دخالت خارجى و فساد داخلى، فريادهاى پشتيبانى را براى احزاب ناسيوناليست فراهم كرده است.
جذبه ناسيوناليسم اساسا احساسى است: آن از نااميدى مايه مى گيرد و از حقارت شخصى و ملى تغذيه مى شود.
ايرانيان براى مثال خود را با جبهه ملى معرفى مى نمايند، نه فقط به خاطر اينكه از لحاظ اقتصادى به نفع آنهاست كه چنين كنند بلكه به اين خاطر كه آنهااميد تعديل وضعيتشان را به طرق ديگر از دست داده است.
احزاب ناسيوناليست مجبور شده اند كه روى يك جذبه غير معقولانه و عوام فريب تكيه كنند زيرا علائق اقتصادى و سياسى پيروان آنهامختلف و اغلب به طور دو جانبه متضاد است.
اين بدين دليل است كه احزاب ناسيوناليست سرگردان و عارى از جهت مى رسند و اينكه شعارهاى سياسى آنهامعمولا از طرحهاى سياست به هم پيوسته جدا مى باشد، خود جبهه ملى براى سالها توسط شخصيت محمد مصدق تحت سلطه قرار داشت و امروز حزبى است در جستجوى يك چهره عوام فريب.
سيماى رهبر ايرانى يكى از مشكلاتى كه در حال حاضر دكتر امينى با آن روبروست در حقيقت اشتياق از طرف خيلى از ايرانيان طبقه متوسط و طبقه پايين براى بازگشت يك رهبر پويا مى باشد.
خود امينى وقتى آشكارا قدرت را به دست گرفت اميدوار بود اين نقش را بازى كند.
در حقيقت او قادر به انجامش نبود.
اين به اضافه خشمگين شدن وى در مورد انتظارات غير معقولانه هموطنانش او را به جستجوى حمايت ياحداقل تحمل از طرف منابع اصلى قدرت، شاه، ارتش، منابع محافظه كارانه سوق داد اين احتمالا در ذات امور است كه براى امينى جلب حمايت كامل ناسيوناليستها به خاطر خصوصيت احساسى و خيالى آنها غيرممكن مى گردد.
اين انتظارات علاوه بر اين نمايانگر يك مانع بزرگ براى خود رهبران ناسيوناليست مى باشد.
تصور رهبران ايرانى از جذبه عرفانى دوران مصدق ناشى مى شود و اين بايد عوض شود يا به آن پايان داده شود چون كه چنان شخصيتى امروزه وجود ندارد.
رهبرى ناسيوناليستى فعلى ممكن است در اين رابطه بدون اشكال باشد كه نگاهى نزديكتر به رهبرى فعلى ناسيوناليستى بر حسب 1 نيروى نهايى هر يك از اعضاى آن براى به وجود آوردن يك پيروى توده اى، 2 مقام رهبران در داخل سازمان و در رابطه با يكديگر و 3 روش هاى احتمالى عمل آنهادر مورد موضوعات اصلى به عنوان يك دولت جبهه ملى، بياندازيم.
گزارش تا حد زيادى روى تحليل زيرين تكيه داشته است.
با استثناى چند، موثرترين رهبران جنبش ناسيوناليستى در حال حاضر با جبهه ملى همبستگى دارد.
اشخاص زير از كميته اجرايى جبهه ملى قوى ترين دانسته مى شوند: الهيار صالح، غلامحسين صديقى، كريم سنجابى و شاپور بختيار.
اگر چه اين افراد اكنون استراتژى ناسيوناليستى را كنترل مى كنند تا حدى كه مى شود آن را چنين ناميد هيچكدام ار آنهاپيروى توده اى را كه مصدق به خود جلب نموده بود جلب نكرده است.
قسمتى از اين به خاطر اين است كه مصدق هنوز زنده است و در حالى كه او زندگى مى كند طرفدارى كه از آن او بود فقط با اشكال مى تواند انتقال يابد.
حتى محكمتر اين است كه رهبران امروز يك برنامه و راه حلى واقعى ندارد، كه هر دو در به قدرت رسيدن مصدق اساسى بودند.
از چهار رهبرى كه در بالا به آن اشاره شد به نظر مى رسد كه شاپور بختيار فعال گروه است.
او از همكارانش متمايل تر به نظر مى رسد كه از موضوعات ضد غربى مايه بگيرد.
براى مثال بختيار در تظاهرات 28 ارديبهشت جبهه ملى شور و حرارت بيشترى از سنجابى يا صديقى به وسيله تقاضاى تحريك آميزش كه سياست خارجى ايران در تهران شكل داده شود تا در واشنگتن، لندن يا مسكو به وجود آورد.
او احساسى براى حركات پر زرق و برق دارد و زمانى گفت كه اگر وى نخست وزير شود اولين اقدام او اين است كه سفرى به خانه مصدق نمود.
او يك فرصت طلب سياسى است كه از هيچ كوششى براى به وجود آوردن تصوير خودش در ميان طبقه كارگر مضايقه نكرده است.
در طول مسافرتى به اصفهان بيش از 2000 كارگر از كارخانجات نساجى براى استقبال از او جمع شدند.
او همچنين پيروانى قابل توجه در ميان كارگران نفت آبادان و مسجد سليمان جايى كه وى در موضوعات كارگرى قبل از ملى شدن نفت فعال بود دارد.
اغلب گفته شده است كه بختيار خيلى جوان است اگر چه او 48 ساله است كه رهبرى ناسيوناليستها را بر عهده بگيرد.
ولى ده سال گذشته شاهد تغييرى مهم در تركيب ناسيوناليستها به وسيله افزايش خيلى از فارغ التحصيلان دانشگاه كه كمتر از پدرانشان تحت تاثير سن قرار مى گيرند و آرزوهايشان در نظرات عملى بختيار منعكس

/ 41