بخش چهارم : حج و عمره
تعريف حج
((حج )) در لغت به معناى ((قصد)) است . و در اصطلاح به معناى ((انجام دادن مناسكمخصوص در ايام حج مى باشد)). ولى چنانكه قبلاً گفتيم ، هر ظاهرى را باطنى و هر
صورتى را معنايى است . حج در ظاهر، انجام دادن
اعمال و مناسك مخصوصى است كه در شرع مقدس اسلام مشخص شده است . اما در واقع و
باطن ، بريدن از خلق و روى آوردن به حق است .((حج )) يعنى نزديك شدن به خدا و دور شدن از غير او. انسان با رفتن به حج ، با
نشانه ها و جايگاههاى معنوى و ملكوتى ، ماءنوس مى شود و از مظاهر دنيوى و
اهل و عيال و خانه و زندگى فاصله مى گيرد. و در واقع حج ، رهبانيت مشروع است ؛ زيرا
راهب شدن و ترك زن و فرزند و مال كردن ، اگرچه در اسلام مورد مذّمت واقع شده است
ولكن ترك وطن و اهل و عيال و غير اينها براى انجام حج ، مشروع مى باشد. از
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله وايت شده است كه آن حضرت به ((ابن امّ عبد)) فرمود:((اءتَدْرِى مارَهْبانِيَّةُ اُمَّتى ؟))يعنى : ((آيا مى دانى رهبانيت امت من ، چيست ؟)).او گفت : خدا و رسولش بهتر مى داند.رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((الهِجْرَةُ وَالجَهادُ وَالصَّلاةُ وَالصُّوْمُ وَالحَجُّ
وَالعُمْرَةُ)).[136]((حج )) فرار از غير خدا به سوى خداوند است . امام باقر در تفسير آيه : (فَفَرُّوا اِلَى
اللّه اِنّى لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ)[137]مى فرمايد: يعنى : ((مردم به حج بروند)).[138]((حج ))، نزد سالك الى اللّه ، منزلى از منازل قرب و
وصول است . او با ظاهر به باطن و با پوسته به درون نظر دارد، و شريعت و انجام
تكليفهاى الهى را راهى براى رسيدن به حقيقت مى بيند.در واقع ، حج راه رستگارى و سعادت است و هر كسى حج را آن گونه كه واقعيت و حقيقت آن
مى طلبد، انجام دهد، رستگار شده است . و شايد علت نامگذارى حج اين باشد كه اين
اعمال و مناسك ، راهنماى انسان به خدا و رستگارى مى باشد. از امام باقرعليه السّلام ؤ
ال شد: چرا حج را حج ناميده اند؟ امام باقرعليه السّلام فرمود:((حَجَّ فَلانٌ اءيْ اءَفْلَحَ فَلانٌ))[139]يعنى : ((فلانى حج كرد؛ يعنى رستگار شد)).حج ، پذيرش عملى دعوت خداوند است . على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه :(اءَذِّنْ في النّاسِ بِالحَجِّ يَاءْتُوكَ رِجالاً وَعلى كُلِّ ضامِرٍ يَاءْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ)،[140]روايتى را نقل نموده و مى گويد: ((وقتى حضرت ابراهيم عليه السّلام ساختمان خانه
كعبه را تمام كرد، خداوند به او امر كرد تا مردم را به حج دعوت كند. حضرت ابراهيم
عليه السّلام فرمود: پروردگارا! صداى من به همه مردم نمى رسد.خداوند فرمود: تو بانگ بزن و مردم را دعوت كن ، رساندن آن به مردم با ماست .حضرت ابراهيم عليه السّلام بالاى ((مقام ))[141] كه آن زمان به خانه كعبه
متصل بود، رفت ، مقام را بالا برد تا از كوهها بلندتر شود. در بالاى مقام ، انگشتانش را
در گوشهايش كرد و به سمت شرق و غرب با صداى بلند گفت :اى مردم ! خداوند حج را بر شما واجب كرده است ، سپس دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.تمام انسانها اين ندا را شنيده و تمام كسانى كه در درياها يا مشرق و مغرب و يا گوشه
اى از زمين بودند و تمام كسانى كه هنوز متولد نشده و در صُلب مردان يا رحم زنان
بودند، اين دعوت را اجابت نموده و گفتند: لبيّك ! الّلهم لبّيك !))[142]پس در آن زمان تمام بندگان خدا دعوت خداوند را با سخن و كلام پذيرفتند و اكنون كه
به حج مى روند، سخن و كلامشان را با عمل ، همراه نموده و به ميهمانى خداوند مى روند.