ملّى گرايى خلاف اسلام است - داستان های استاد: مرتضی مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های استاد: مرتضی مطهری - نسخه متنی

علیرضا مرتضوی کرونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شود.

اين چه قدرتى است كه على را از جا نمى كند، پس از استماع سخنان زهرا با نرمى او را آرام مى كند كه :

- نه ، من فرقى نكرده ام ، من همانم كه بودم مصلحت چيز ديگر است ، تا آنجا كه زهرا، عليه السلام ، را قانع مى كند و از زبان زهرا مى شنود:

- حسبى اللّه و نعم الوكيل روز ديگرى باز فاطمه - سلام اللّه عليها - على (ع ) را دعوت به قيام مى كند، در همين حال فرياد مؤ ذن بلند مى شود كه :

- اشهد ان محمدا رسول اللّه على (ع ) به زهرا (س ) فرمود:

آيا دوست دارى اين فرياد خاموش شود؟ گفت : نه فرمود: سخن من جز اين نيست (38).

ملّى گرايى خلاف اسلام است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ رسول اكرم (ص ) همواره مراقبت مى كرد كه در ميان مسلمين پاى تعصبات قومى كه خواه و ناخواه عكس العمل هايى در ديگران ايجاد مى كرد به ميان نيايد.

در جنگ ((احد)) يك جوان ايرانى در ميان مسلمين بود، اين جوان مسلمان ايرانى پس از آن كه ضربتى به يكى از افراد دشمن وارد آورد از روى غرور گفت :

- ((خذها و اءنا الغلام الفارسى )). يعنى اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يك جوان ايرانى .

پيغمبر اكرم احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصّبات ديگران بر خواهد انگيخت ، فورا به آن جوان فرمود كه :

- چرا نگفتى منم يك جوان انصارى (39)، يعنى چرا به چيزى كه به آيين و مسلك مربوط است افتخار نكردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به ميان كشيدى ؟ در جاى ديگر پيغمبر اكرم فرمود:

- ((الا انّ العربيه ليست باب والد ولكنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغ به حسبه )). يعنى : عربيت پدر كسى به شمار نمى رود و فقط زبان گويايى است ، آنكه عملش نتواند او را به جايى برساند حسب و نسبش هم او را به جايى نخواهد رساند(40).

عدالت على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روزى على - عليه السلام - گردن بندى در گردن دخترش زينب مشاهده كرد، فهميد كه گردن بند مال خود او نيست .

پرسيد: اين را از كجا آورده اى ؟ دختر جواب داد: آن را از بيت المال ((عاريه مضمونه )) گرفته ام ، يعنى عاريه كردم و ضمانت دادم كه آن را پس بدهم .

على - عليه السلام - فورا مسئول بيت المال را حاضر كرد و فرمود:

- تو چه حقى داشتى اين را به دختر من بدهى ؟ عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! اين را به عنوان عاريه از من گرفته كه برگرداند.

حضرت فرمود: به خدا قسم اگر غير از اين بود، دست دخترم را مى بريدم .

پيشتازان علم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ((هشام بن عبدالملك )) روزى از يكى از علماء كه به ملاقات وى در رصافه كوفه رفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانى كه اكنون در شهرهاى اسلامى مرجعيت علمى و فتوايى دارند مى شناسى ؟

/ 48