عزم شهادت - داستان های استاد: مرتضی مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های استاد: مرتضی مطهری - نسخه متنی

علیرضا مرتضوی کرونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام فرمود: چه مى خواهيد؟ حاكم ، شروع كرد با چرب زبانى صحبت كردن ، گفت مردم با يزيد بيعت كرده اند، معاويه نظرش چنين بوده است ، مصلحت اسلام چنين حكم مى كند، خواهش مى كنم شما هم بيعت بفرمائيد، مصلحت اسلام در اين است ، بعد هر طور كه شما امر كنيد اطاعت خواهد شد، تمام نقايصى كه وجود دارد مرتفع مى شود.

امام (ع ) فرمود: شما براى چه از من بيعت مى خواهيد؟ براى مردم مى خواهيد، يعنى براى خدا كه نمى خواهيد؟ براى مردم مى خواهيد، يعنى براى خدا نمى خواهيد؟ از اين جهت كه با بيعت من ، اين خلافت شرعى شود و از من بيعت مى خواهيد تا مردم ديگر بيعت كنند؟ حاكم گفت : بله .

فرمود: پس اين بيعت من در اين اطاق خلوت كه ما سه نفر بيشتر نيستيم ، براى شما چه فايده اى دارد؟ حاكم گفت : پس باشد براى بعد.

امام (ع ) فرمود: من بايد بروم .

حاكم گفت بسيار خوب ، تشريف ببريد.

مروان حكم ، رو به حاكم كرد و گفت چه مى گويى ؟ اگر حسين از اينجا برود معنايش اين است كه بيعت نمى كنم ، آيا اگر از اينجا برود بيعت خواهد كرد؟!

فرمان خليفه را اجرا كن !

امام (ع ) گريبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محكم به زمين كوبيد و فرمود:

- تو كوچكتر از اين حرفها هستى .

امام بيرون رفت ، و بعد از آن ، سه شب ديگر هم در مدينه ماند.

شبها سر قبر پيغمبر (ص ) مى رفت و دعا مى كرد، مى گفت :

- خدايا راهى جلوى من بگذار كه رضاى تو در اوست .

در شب سوم ، امام سر قبر پيغمبر اكرم (ص ) مى رود، دعا مى كند و بسيار مى گريد و همانجا خوابش مى برد، در عالم رؤ يا پيغمبر اكرم (ص ) را مى بيند، خوابى كه براى او حكم الهام و وحى داشت .

حضرت فرداى آن روز، از مدينه بيرون آمد و از همان شاهراه ، نه از بيراهه به طرف مكه رفت .

بعضى از همراهان عرض كردند:

- يابن رسول اللّه ! لو تنكبت الطريق الاعظم . بهتر است شما از شاهراه نرويد. ممكن است ماءمورين حكومت شما را برگردانند، مزاحمت ايجاد كنند، زد و خوردى صورت گيرد.

فرمود:

- من دوست ندارم شكل يك آدم ياغى و فرارى را بخود بگيرم ، از همين شاهراه مى روم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد(76).

عزم شهادت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ((حسين عليه السلام ))، در آخر ماه رجب ، كه اوايل حكومت يزيد بود، براى امتناع از بيعت ، از مدينه خارج شد. و چون مكه را حرم امن الهى مى داند و در آنجا امنيت بيشترى وجود دارد و مردم مسلمان ، احترام بيشترى براى آنجا قائل هستند، و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكه ، احترام زيادترى قائل شود، به آنجا مى رود، نه تنها براى اينكه آنجا را ماءمن بهترى مى داند، بلكه براى اينكه مكه را مركز اجتماع بيشترى مى يابد. زيرا: در ماه رجب و شعبان ، كه ايام عمره است ، مردم از اطراف و اكناف به مكه مى آيند و بهتر مى توان مردم را ((ارشاد)) كرد و آگاهى داد. بعد هم موسم حج فرا مى رسد كه فرصت مناسب ترى براى تبليغ است .

بعد از حدود دو ماه توقف در مكه ، نامه هاى مردم كوفه مى رسد.

و اين در حالى است كه امام (ع ) دريافته است كه اگر در ايام حج در مكه بماند ممكن است در همان ((حال احرام )) كه قائدتا كسى مسلح نيست ، ماءمورين مسلح بنى اميه خون او را بريزيد، هتك خانه كعبه شود، هتك حج و هتك اسلام شود، هم فرزند پيغمبر در حريم خانه خدا كشته شود و هم خونش هدر رود. بعد شايع كنند

/ 48