بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در بحار، جلد نهم ، باب 124، از كافى نقل مى كند كه :روزى گروهى از ((موالى )) به حضور اميرالمؤ منين آمدند و از اعراب شكايت كردند و گفتند رسول خدا هيچگونه تبعيضى ميان عرب و غيرعرب در تقسيم بيت المال يا در ازدواج قائل نبود. بيت المال را با بالسويه تقسيم مى كرد و سلمان و بلال و صهيب در عهد رسول با زنان عرب ازدواج كردند ولى امروز اعراب ميان ما و خودشان تفاوت قائلند. على (ع ) رفت و با اعراب در اين زمينه صحبت كرد، اما مفيد واقع نشد، فرياد كردند:- ممكن نيست ، ممكن نيست .على (ع ) در حالى كه از اين جريان خشمناك شده بود ميان موالى آمد و گفت :- با كمال تاءسف اينان حاضر نيستند با شما روش مساوات پيش گيرند و مانند يك مسلمان متساوى الحقوق رفتار كنند، من به شما توصيه مى كنم كه بازرگانى پيشه كنيد، خداوند به شما بركت خواهد داد(49).
اسلام و تعصبات ملى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ از دير زمان چيزى كه در ميان علماى مسلمين وجود نداشته تعصبات ملى است . داستانى شنيدنى در كتب فقه ، در اين مورد نقل مى شود كه از طرفى از تعصبات شديد عرب نسبت به غير عرب حكايت مى كند و از طرف ديگر نمونه اى از پيروزى عجيب اسلام است بر تعصبات .مى نويسد: ((سلمان فارسى دختر عمر را خواستگارى كرد، عمر با آن كه از بعضى تعصبات خالى نبود، به حكم اين كه اسلام آن چيزها را الغا كرده پذيرفت . عبداللّه پسر عمر روى همان تعصب عربى ناراحت شد، اما در مقابل اراده پدر چاره اى نداشت . دست به دامن عمروبن عاص شد. عمرو گفت : چاره اى اين كار با من .يك روز عمروبن عاص با سلمان روبرو شد و گفت :- تبريك عرض مى كنم ، شنيده ام مى خواهى به دامادى خليفه مفتخر بشوى .سلمان گفت :- اگر بناست اين كار براى من افتخار شمرده شود پس من نمى كنم و انصراف خود را اعلام كرد(50).
اسلام ايرانيان مقيم يمن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه دين مقدس اسلام آشكار شد و نبى اكرم دعوت خود را آغاز فرمود، حكومت يمن به دست ((باذان بن ساسان )) ايرانى بود. جنگهاى حضرت رسول (ص ) با قبايل عرب و مشركين قريش در زمان همين باذان شروع شد.باذان از جانب ((خسرو پرويز)) بر يمن حكومت مى كرد و بر سرزمينهاى حجاز و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش كارهاى آن حضرت را مرتبا به خسرو پرويز مى رسانيد.حضرت رسول (ص ) در سال ششم هجرى ، خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت مى كرد. وى از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود و براى باذان عامل خود در يمن نوشت كه نويسنده اين نامه را نزد وى اعزام كند.باذان دو نفر ايرانى را به نام ((بابويه )) و ((خسرو)) به مدينه فرستاد و پيام خسرو پرويز را به آن جناب رسانيدند و اين اولين ارتباط رسمى ايرانيان با حضرت رسول بوده است .هنگامى كه خبر احضار حضرت رسول به ايران ، به مشركين قريش رسيد، بسيار خوشوقت شدند و گفتند ديگر براى محمد خلاصى نخواهد بود، زيرا ملك الملوك خسرو پرويز با وى طرف شده و او را از بين خواهد برد.