پرهيز از رفيق بازى - داستان های استاد: مرتضی مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های استاد: مرتضی مطهری - نسخه متنی

علیرضا مرتضوی کرونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

- ما دفنتم نبيكم حتى اختلقتم فيه .

هنوز پيامبرتان را دفن نكرديد كه درباره اش اختلاف كرديد.

و چه زيبا پاسخ گفت على . فرمود:

- انما اختلقنا عنه لافيه ولكنكم ما جفت اءرجكم من البحر حتى قلتم لنبيكم اجعل لنا الها كما لهم الهة فقال انكم قوم تجهلون .

- تو اشتباه مى كنى ، ما درباره خود پيامبران اختلاف نكرديم ، اختلاف ما درباره دستورى بود كه از پيامبر ما رسيده است كه آيا چنين است يا چنان . اما شما هنوز پايتان از دريا خشك نشده بود كه به پيامبر خود گفتيد براى ما مانند اين بت پرستان بتى بساز، و پيامبرتان گفت :

- همانا شما قومى هستيد كه نادانى مى كنيد.(84)

يعنى اختلاف ما با قبول توحيد و نبوت بود. اختلاف ما اين شكل را داشت كه آيا آنكه به حكم اسلام و قرآن بايد جانشين پيامبر شود شخص ‍ معين و پيش بينى شده است و يا شخصى كه خود مردم او را به عنوان جانشينى انتخاب و تعيين مى كنند؟ اما شما يهوديان در حال حيات پيامبرتان مطلبى را پيش كشيديد كه از ريشه ، ضد با دين شما و تعليمات پيامبر شما بود.(85)

پرهيز از رفيق بازى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ داستانى از على (ع ) در تاريخ مسطور است كه از اين جهت آموزنده است :

آنگاه كه على (ع ) به فرماندهى يك سپاه با سربازانش از يمن برمى گشت و حلّه هاى يمنى همراه داشت كه متعلق به بيت المال بود، نه خودش ‍ يكى از آن حلّه ها را پوشيد و نه به يكى از سپاهيان اجازه داد در آنها تصرف كند، يكى دو منزل نزديك مكه - آن وقت رسول خدا براى حج به مكه آمده بودند - خود براى گزارش زودتر به حضور رسيد و سپس ‍ برگشت كه با سربازانش باهم وارد مكه شوند وقتى كه به محل سربازان رسيد، ديد آنها آن حلّه ها آورده و پوشيده اند، على بدون هيچ ملاحظه و رودربايستى و مصلحت انديشى سياسى ، همه را از تن آنها كند و به جاى اول گذاشت .

سربازان ناراحت شدند وقتى كه به حضور رسول خدا رسيدند، از جمله چيزهايى كه رسول خدا از آنها پرسيد اين بود كه از رفتار فرمانده تان راضى هستيد؟ گفتيد: بلى ، اما... و قصه حلّه ها را به عرض رساندند.

اينجا بود كه رسول خدا (ص ) جمله اى تاريخى را درباره على فرمود:

- ((انه لاخيش فى ذات اللّه .))

او خشن ترين فردى است در ذات خدا، يعنى على آنجا كه پاى امر الهى برسد، از هر گونه مصانعه و ملاحظه كارى به دور است . مصانعه و مصانعه دوستى نوعى ضعف و زبونى است و نقطه مقابل آن خشونت اصولى است كه نوعى شجاعت و قوت است .(86)

اسب بى صاحب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ چون نوبت ميدان رفتن ، به شخص ابا عبداللّه (ص ) رسيد، ابتدا چند نفر، از سپاه دشمن ، به جنگ آن حضرت آمدند. ولى آمدن ، همان بود و از بين رفتن همان .

از اين رو پسر سعد فرياد كرد: چه مى كنيد؟! اين پسر على است ، روح على در پيكر اوست ، شما با كى داريد مى جنگيد؟! با او تن به تن نجنگيد، ديگر جنگ تن به تن تمام شد.

در اين هنگام ، دشمن دست به ناجوانمردى جديدى زد.

سنگ پرانى ، تيراندازى ؟ جمعيتى در حدود هزار نفر، مى خواهند يك نفر را بكشند، از دور ايستاده اند، تيراندازى مى كنند يا سنگ مى پردازند، در حالى كه همين ها، وقتى كه ابا عبداللّه حمله كرد، مثل يك گله روباه ، كه از جلوى شير فرار مى كند، فرار مى كردند.

البته حضرت حمله را خيلى ادامه نمى داد، براى اين كه نمى خواست فاصله اش با خيام حرمش زياد شود. چون

/ 48