بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ داستانى از على (ع ) در تاريخ مسطور است كه از اين جهت آموزنده است :آنگاه كه على (ع ) به فرماندهى يك سپاه با سربازانش از يمن برمى گشت و حلّه هاى يمنى همراه داشت كه متعلق به بيت المال بود، نه خودش يكى از آن حلّه ها را پوشيد و نه به يكى از سپاهيان اجازه داد در آنها تصرف كند، يكى دو منزل نزديك مكه - آن وقت رسول خدا براى حج به مكه آمده بودند - خود براى گزارش زودتر به حضور رسيد و سپس برگشت كه با سربازانش باهم وارد مكه شوند وقتى كه به محل سربازان رسيد، ديد آنها آن حلّه ها آورده و پوشيده اند، على بدون هيچ ملاحظه و رودربايستى و مصلحت انديشى سياسى ، همه را از تن آنها كند و به جاى اول گذاشت .سربازان ناراحت شدند وقتى كه به حضور رسول خدا رسيدند، از جمله چيزهايى كه رسول خدا از آنها پرسيد اين بود كه از رفتار فرمانده تان راضى هستيد؟ گفتيد: بلى ، اما... و قصه حلّه ها را به عرض رساندند.اينجا بود كه رسول خدا (ص ) جمله اى تاريخى را درباره على فرمود:- ((انه لاخيش فى ذات اللّه .))او خشن ترين فردى است در ذات خدا، يعنى على آنجا كه پاى امر الهى برسد، از هر گونه مصانعه و ملاحظه كارى به دور است . مصانعه و مصانعه دوستى نوعى ضعف و زبونى است و نقطه مقابل آن خشونت اصولى است كه نوعى شجاعت و قوت است .(86)
اسب بى صاحب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ چون نوبت ميدان رفتن ، به شخص ابا عبداللّه (ص ) رسيد، ابتدا چند نفر، از سپاه دشمن ، به جنگ آن حضرت آمدند. ولى آمدن ، همان بود و از بين رفتن همان .از اين رو پسر سعد فرياد كرد: چه مى كنيد؟! اين پسر على است ، روح على در پيكر اوست ، شما با كى داريد مى جنگيد؟! با او تن به تن نجنگيد، ديگر جنگ تن به تن تمام شد.در اين هنگام ، دشمن دست به ناجوانمردى جديدى زد.سنگ پرانى ، تيراندازى ؟ جمعيتى در حدود هزار نفر، مى خواهند يك نفر را بكشند، از دور ايستاده اند، تيراندازى مى كنند يا سنگ مى پردازند، در حالى كه همين ها، وقتى كه ابا عبداللّه حمله كرد، مثل يك گله روباه ، كه از جلوى شير فرار مى كند، فرار مى كردند.البته حضرت حمله را خيلى ادامه نمى داد، براى اين كه نمى خواست فاصله اش با خيام حرمش زياد شود. چون