رئيس قبيله و پيامبر اكرم (ص ) - داستان های استاد: مرتضی مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های استاد: مرتضی مطهری - نسخه متنی

علیرضا مرتضوی کرونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اصل سيره از ((ابن سحاق )) است كه در اوايل قرن دوم مى زيسته و اين هشام كتاب او را تلخيص و تهذيب كرده است . از كتبى است كه مورد اعتماد اهل تسنن است . در آنجا دو قضيه را نقل مى كند كه ما در اينجا آن دو را نقل مى كنيم :

در اوائل بعثت پيغمبر (ص ) آيه آمد: انذر عشيرتك الاقر بين .(91) خويشاوندان نزديكت را انذار و اعلام خطر كن .

هنوز پيغمبر اكرم اعلام دعوت عمومى به آن معنا نكرده بودند. در آن هنگام على (ع ) بچه اى در خانه پيغمبر بود. رسول اكرم به على (ع ) فرمود:

- غذايى ترتيب بده و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت كن .

على (ع ) هم غذايى از گوشت درست كرد و مقدارى شير نيز تهيه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند. پيغمبر اكرم (ص ) اعلام دعوت كرد و فرمود:

- من پيغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم . من ماءمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد. ابولهب كه عموى پيغمبر بو تا اين جمله را شنيد عصبانى و ناراحت شد و گفت :

- تو ما را دعوت كردى براى اين كه چنين مزخرفى را به ما بگويى ؟!

جار و جنجال راه انداخت و جلسه را به هم زد.

پيغمبر اكرم براى بار دوم به على (ع ) دستور تشكيل جلسه را داد. خود اميرالمؤ منين كه راوى هم هست مى فرمايد كه اينها حدود چهل نفر بودند يا يكى كم يا يكى زياد. در دفعه دوم پيغمبر اكرم (ص ) به آنها فرمود:

- هر كس از شما كه اول دعوت مرا بپذيرد، وصى ، وزير و جانشين من خواهد بود.

غير از على (ع ) احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار كه پيغمبر اعلام كرد. على (ع ) از جا بلند شد. در آخر پيغمبر فرمود: بعد از من تو وصى و وزير و خليفه من خواهى بود.(92)

رئيس قبيله و پيامبر اكرم (ص )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ قضيه ديگر كه باز در ((سيره ابن هشام )) است ، از اين بالاتر است . در زمانى كه هنوز حضرت رسول (ص ) در مكه بودند و قريش مانع بودند كه ايشان تبليغ كنند و وضع سخت و دشوار بود، در ماههاى حرام (93)، مزاحم پيغمبر نمى شدند يا لااقل زياد مزاحم نمى شدند. يعنى مزاحمت بدنى مثل كتك زدن نبود ولى مزاحمت تبليغاتى وجود داشت .

رسول اكرم (ص )، هميشه از اين فرصت استفاده مى كرد وقتى مردم در بازار ((عكاظ)) در ((عرفات )) جمع مى شدند. - آن موقع هم حج بود ولى با يك سبك مخصوص - مى رفت در ميان قبائل گردش ‍ مى كرد و مردم را دعوت مى نمود. نوشته اند آنجا ((ابولهب )) مثل سايه پشت سر پيغمبر حركت مى كرد و هر چه پيغمبر مى فرمود، او مى گفت :

- دروغ مى گويد، به حرفش گوش نكنيد.

رئيس يكى از قبايل خيلى با فراست بود. بعد از اين كه مقدارى با پيغمبر صحبت كرد، به قوم خودش گفت :

- اگر اين شخص از من مى بود لا كلت به العرب .

يعنى : من اين قدر در او استعداد مى بينم كه اگر از ما مى بود، به وسيله وى عرب را مى خوردم او به پيغمبر گفت : من و قومم حاضريم به تو ايمان بياوريم - بدون شك ايمان آنها، ايمان واقعى نبود - به شرط اين كه ، تو هم به ما قولى بدهى و آن اينكه براى بعد از خودت من يا يكى از ما را تعيين كنى .

فرمود: اين كه چه كسى بعد از من باشد، با من نيست با خداست .

اين ، مطلبى است كه در كتب تاريخ اهل تسنن آمده است .(94)

سقاى كربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ او، بسيار رشيد و شجاع و بلند قد و خوشرو بود، از اين رو وى را ماه بى هاشم لقب داده بودند.

/ 48