داستان های استاد: مرتضی مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های استاد: مرتضی مطهری - نسخه متنی

علیرضا مرتضوی کرونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كجا مى كشد. و چون غير از على (ع ) كسى ديگر نبود كه مردم به او توجهى داشته باشند و از طرفى هم عده اى بودند كه رسما خطابه مى خواندند و سخنرانى مى كردند. و در اطراف شخصيت على (ع ) و سوابق او در اسلام صحبت مى كردند، مردم هجوم آوردند و با على (ع ) بيعت كردند، آن سخنان را كه فرمود:

- مرا رها كنيد و ديگرى را بگيريد زيرا اوضاع آينده چنين و چنان است و به علاوه من كسى نيستم كه از آنچه خود مى دانم كوچكترين انحرافى پيدا كنم . در همين وقت بود كه آمده بودند بيعت كنند و به عنوان اتمام حجت در اول كار خود، آن سخنان را ايراد كرد.

مى گويد: در روز دوم رسما در مسجد بالاى منبر رفت و به آنچه روز گذشته با اشاره گفته بود تصريح كرد و فرمود:

- خداوند خودش مى داند كه من علاقه اى به امر خلافت ، از آن جهت كه رياستى و قدرتى است ندارم ، از پيغمبر اكرم شنيدم كه فرمود:

- هر كس بعد از من زمام امور امت را به دست بگيرد، روز قيامت او را بر صراط نگه خواهند داشت و ملائكه الهى نامه عمل او را باز مى كنند اگر به عدالت رفتار كرده باشد، خداوند او را به موجب همان عدالت نجات خواهد داد و گرنه ، صراط تكانى مى خورد و او را به قعر جهنم مى اندازد.

بعد به عده اى كه دنيا آنها را در خود غرق كرده و املاك و نهرها و اسبان عالى و كنيزكان نازك اندام براى خود تهيه كرده اند، فردا كه همه اينها را از آنها مى گيرم و به بيت المال برمى گردانم و به آنها همانقدر خواهم داد كه حق دارند، نيايند و نگويند كه على ما را اغفال كرد، اول چيزى مى گفت و حالا طور ديگرى عمل مى كند. على آمد و ما را از آنچه داشتيم محروم كرد. من از همين الان برنامه روشن خود را اعلام مى كنم .

بعد شرحى صحبت كرد و چون عده اى كه براى خود امتياز قائل بودند و مورد اتهام بودند، دليلشان اين بود كه ما حق صحبت و مصاحبت پيغمبر را داريم و در راه اسلام ، چنين و چنان زحمت كشيده ايم به آنها فرمود:

- من منكر فضيلت صحبت و سابقه خدمت افراد نيستم ، امام اينها چيزهايى است كه خداوند خود، اجر و پاداش آنها را خواهد داد، اينها مجوز نمى شود كه امروز ما ميان آنها و ديگران فرق بگذاريم ، اين امور ملاك تبعيض واقع نمى شود.

روز ديگر، آنها كه مى دانستند مشمول حكم امام خواهند شد آمدند و به كنارى نشستند و مدتى با هم مشورت كردند، نماينده اى از طرف خود فرستادند، آن نماينده ((وليدبن عقبة بن ابى معيط)) بود، آمد و اظهار داشت :

- يا اباالحسن : اولا خودت مى دانى كه همه ما اينجا نشسته ايم به واسطه سوابقى كه با تو در جنگهاى اسلام داريم ، دل خوشى از تو نداريم و غالبا هر كدام از ما يك نفر داريم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده ، ولى ما از اين جهت ، صرف نظر مى كنيم و با دو شرط حاضريم با تو بيعت كنيم .

يكى ، اينكه عطف بماسبق نكنى و به گذشته - هر چه شده - كارى نداشته باشى بعد از اين هر طور مى خواهى عمل كن .

دوم ، آنكه قاتلان عثمان را كه الآن آزاد هستند به ما تسليم كن كه قصاص ‍ كنيم و اگر هيچكدام را قبول نمى كنى ما ناچاريم به شام برويم و به معاويه ملحق شويم .

فرمود: اما موضوع خونهائى كه در سابق ريخته شده ، خونى نبوده كه به واسطه كينه شخصى ريخته شده باشد، اختلاف عقيده و مسلك بود، ما براى حق مى جنگيديم و شما براى باطل ، حق بر باطل پيروز شد، شما اگر اعتراض داريد، خونبهائى مى خواهيد برويد از حق بگيريد كه چرا باطل را درهم شكست و نابود ساخت . اما موضوع اينكه من به گذشته كارى نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم در اختيار من نيست وظيفه ايست كه خدا به عهده من گذاشته است .

و اما موضوع قاتلين عثمان ، اگر من وظيفه خود مى دانستم كه آنها را قصاص كنم ، خودم همان ديروز قصاص مى كردم .

وليد بعد از شنيدن اين بيانات صريح و قاطع باز گشت و به ميان هم مسلكانش رفت و سخنان امام را به آنها گفت .

/ 48