بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ كامل ابن اثير مى نويسد:هنگامى كه ((رستم فرخ زاد)) در سرزمين بين النهرين به مقابله سپاه اسلام مى رفت با عربى برخورد كرد، عرب ضمن گفت و شنود با رستم اظهار يقين كرد كه ايرانيان شكست مى خوردند. رستم به طنز گفت :- پس ما بايد بدانيم كه از هم اكنون در اختيار شما هستيم .عرب گفت : اين اعمال فاسد شماست كه چنين سرنوشتى براى شما معين كرده است .رستم از گفت و شنود با عرب ناراحت شد و دستور داد گردن او را بزنند. رستم با سپاهيانش به ((برس ))رسيدند و منزل كردند. سپاهيان رستم ميان مردم ريختند و اموالشان را تاراج كردند، به زنان دست درازى كردند، شراب خوردند و مست كردند و عربده كشيدند، ناله و فرياد مردم بلند شد، شكايت سربازان را پيش رستم بردند. رستم خطابه اى ايراد كرده ، به سپاهيان گفت :- مردم ايران ! اكنون مى فهمم كه آن عرب راست گفت كه اعمال زشت ما سرنوشت شومى براى ما تعيين كرده است .من اكنون يقين كردم كه عرب بر ما پيروز خواهد شد، زيرا اخلاق و روش آنها از ما بسى بهتر است . همانا خداوند در گذشته شما را بر دشمن پيروز مى گردانيد به حكم اين كه نيك رفتار بوديد، از مردم رفع ظلم كرده به آنها نيكى مى كرديد، اكنون كه شما تغيير يافته ايد قطعا نعمتهاى الهى از شما گرفته خواهد شد(46).
معيار شرافت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ مردى به امام صادق - عليه السلام - عرض كرد:((مردم مى گويند هر كس كه عربى خالص يا مولاى خالص نباشد پست است .))امام فرمود: ((مولاى خالص يعنى چه ؟))گفت : ((يعنى كسى كه پدر و مادرش هر دو قبلا برده بوده اند.))فرمود: ((مولاى خالص چه مزيتى دارد؟))گفت : زيرا پيغمبر فرموده است : ((مولاى هر قومى از خود آنهاست ، پس مولاى خالص اعراب مانند خود اعراب است ، پس كسى صاحب فضيلت است كه يا عربى خالص باشد و يا مولاى صريح باشد كه ملحق به عربى است .))امام فرمود:- آيا نشنيده اى كه پيغمبر فرمود: من ولى كسانى هستم كه ولى ندارند. من ولى هر مسلمانم خواه عرب و خواه عجم ؟ آيا كسى كه پيغمبر ولى او باشد از پيغمبر نيست ؟ امام سپس اضافه فرمود:- ((از اين دو كدام اشرافند؟ آيا آن كه از پيغمبر و ملحق به پيغمبر است يا آنكه وابسته است به يك عرب جلف كه به پشت پاى خود ادرار مى كند؟)) سپس فرمود:- ((آن كه از روى ميل و رضا داخل اسلام مى شود بسى اشراف است از آن كه از ترس وارد اسلام شده است . اين اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، ولى ايرانيان با ميل و رغبت مسلمان شدند(47).
فضيلت تقدم نژادى ؟!!
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در ((سفينة البحار)) ذيل ماده ((ولى )) مى نويسد:((على در يك روز جمعه بر روى منبرى آجرى خطبه مى خواند، ((اشعث بن قيس كندى )) كه از سرداران عرب بود آمد و گفت :- يا اميرالمؤ منين ! اين ((سرخرويان )) - يعنى ايرانيان - جلو روى تو بر ما غلبه كرده اند و تو جلو اينها را نمى گيرى ، سپس در حالى كه خشم گرفته بود گفت : امروز من نشان خواهم داد كه عرب چكاره است .