و اينكه گفتيم بناى زندگى بشر بر اساس اجتماع تعاونى است، وضعى است اضطرارى و اجتناب ناپذير، يعنى وضعى است كه حاجت زندگى از يك سو و نيرومندى رقيبان از سوى ديگر براى انسان پديد آورده. پس اگر انسان مدنى و تعاونى است در حقيقت به طبع ثانوى چنين است نه به طبع اولى زيرا طبع اولى انسان اين است كه از هر چيزى كه مىتواند انتفاع ببرد استفاده كند حتى دسترنج همنوع خود را به زور از دست او بربايد و شاهد اينكه طبع اولى انسان چنين طبعى است كه در هر زمان فردى از اين نوع قوى شد و از ديگران بى نياز گرديد و ديگران در برابر او ضعيف شدند به حقوق آنان تجاوز مىكند و حتى ديگران را برده خود ساخته و استثمارشان مىكند يعنى از خدمات آنها استفاده مىكند بدون اينكه عوض آن را به ايشان بپردازد، قرآن كريم نيز به اين حقيقت اشاره نموده و فرموده است:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ" «1»
و نيز فرموده:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى" «2».
ضرورت وجود قانون در حيات اجتماعى بشر
اين نيز بديهى و مسلم است كه اجتماع تعاونى در بين افراد وقتى حاصل شده و بطور كامل تحقق مىيابد كه قوانينى در بين افراد بشر حكومت كند و وقتى چنين قوانينى در بشر زنده و نافذ مىماند كه افرادى آن قوانين را حفظ كنند، و اين حقيقتى است كه سيره مستمره نوع بشر شاهد صدق و درستى آن است و هيچ مجتمعى از مجتمعات بشرى چه كامل و چه ناقص، چه متمدن و چه منحط نبوده و نيست مگر آنكه رسوم و سنتهايى در آن حاكم و جارى است حال يا به جريانى كلى و يا به جريانى اكثرى، يعنى يا كل افراد مجتمع به آن سنتها عمل مىكنند و يا اكثر افراد آن، كه بهترين شاهد درستى اين ادعا تاريخ گذشته بشر و مشاهده و تجربه است.
و اين رسوم و سنتها، كه توى خواننده مىتوانى نام آنها را قوانين بگذارى مواد و قضايايى فكرى هستند كه از فكر بشر سرچشمه گرفتهاند و افراد متفكر، اعمال مردم مجتمع را با آن قوانين تطبيق كردهاند حال يا تطبيقى كلى و يا اكثرى، كه اگر اعمال مطابق اين قوانين جريان يابد سعادت مجتمع يا بطور حقيقى و قطعى و يا بطور ظنى و خيالى تامين مىشود، پس به هر حال، قوانين عبارتند از: امورى كه بين مرحله كمال بشر و مرحله نقص او فاصله شدهاند، بين انسان اولى كه تازه در روى زمين قدم نهاده، و انسانى كه وارد زندگى شده و در صراط استكمال قرار گرفته و اين قوانين او را به سوى هدف نهايى وجودش راهنمايى مىكند" دقت
بفرماييد".
(1) انسان محققا موجودى است ستمكار و كفرانگر." سوره ابراهيم، آيه 34"
(2) انسان محققا چنين است كه هر گاه خود را بى نياز احساس كند طغيان مىكند، در حالى كه بازگشتش به سوى پروردگار تو است." سوره علق، آيه 8"