بحث روايتى
رواياتى در باره قوم لوط، فرشتگان ميهمان لوط و داستان هلاكت قوم او
در كافى به سند خود از زكريا بن محمد [از پدرش] از عمرو از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: قوم لوط از برترين اقوامى بودند كه خداى تعالى آفريده و به همين جهت كه قومى برتر بودند شيطان سخت آن قوم را هدف وساوس خود قرار داد. يكى از برتريها و امتيازات قوم نامبرده اين بود كه وقتى به سر كار مىرفتند دسته جمعى مىرفتند و زنان در پشت سرشان باقى مىماندند و ابليس هم آنان را به اين روش معتاد كرد، و وقتى هنگام كشت و زرع و يا هر كار ديگرى كه داشتند تمام مىشد و مردم به شهر بر مىگشتند ابليس مىرفت و كشت آنان را خراب مىكرد.مردم به يكديگر گفتند: بايد كمين كنيم ببينيم اين كيست كه متاع ما را خراب مىكند يك بار در كمين نشستند ديدند پسرى است بسيار زيبا كه پسرى به آن زيبايى نديده بودند پرسيدند كه نه يك بار و نه دو بار كه متاع و مايه زندگى ما را خراب مىكنى آن گاه با يكديگر در خصوص مجازاتش مشورت كردند، بر اين رأى دادند كه او را بكشند پس آن پسر را به دست كسى سپردند تا شب از او محافظت كند و فردا اعدامش كنند، چون شب فرا رسيد پسرك فريادى برآورد، آن شخص پرسيد تو را چه مىشود؟ گفت: پدر من نيمه شب مرا در روى سينه و شكم خود مىخوابانيد، و من به اين كار عادت كردهام و امشب چون پدرم نيست خوابم نمىبرد آن شخص گفت: بيا و روى شكم من بخواب.امام فرمود: پسرك بدن آن شخص را آن قدر مالش داد تا تحريك شد و به او ياد داد كه مىتوانى با من جماع كنى، پس اولين كسى كه اين عمل زشت را در بشر باب كرد ابليس بود و دومين كس همان شخصى بود كه با آن پسرك لواط كرد و بعد از تحقق يافتن اين عمل زشت پسرك از دست آن مردم گريخت، صبح آن شخص به مردم خبر داد كه (اگر پسرك گريخت مفت نگريخت) من فلان كار را با او كردم مردم خوششان آمد با اينكه تا آن روز هيچ آشنايى با اين عمل نداشتند ولى از آن روز دست بكار آن شدند و كار به جايى رسيد كه دست از زنان برداشته مردان به يكديگر اكتفاء كردند و به مردان خود بسنده ننموده افرادى را بر سر راه مىگماشتند تا اگر مسافرانى از آنجا عبور كردند اطلاع دهند تا با آنان نيز اين عمل زشت را مرتكب شوند، كار به جايى رسيد كه مردم شهرهاى دور و نزديك از اين قوم متنفر شدند.
ابليس وقتى ديد نقشهاش در مردان كاملا جا افتاد به سر وقت زنان آمد و خود را به
شكل زنى مجسم ساخته به آنان گفت آيا مردان شما به يكديگر قناعت مىكنند؟