نقد و بررسى
مجموع اين روايات در شش روايت با مضامين ياد شده خلاصه مى شود. اين روايات از نظر سند اعتبار ندارند و به جز يك روايت، همه مرسل هستند و آن يك روايت نيز ضعيف است،[14] ولى با صرف نظر از سند اين روايات، اگر در مفاد آن ها دقت كنيم، هيچ يك دلالت نمى كند كه هيچ آيه و هيچ بخشى از قرآن، براى غير معصوم قابل تفسير نيست، بلكه اگر در صدر و ذيل آن ها دقت كنيم، خواهيم فهميد كه مقصود از آن ها، اين است كه كسى نمى تواند ادعا كند همه معارف قرآن و ظاهر و باطن آن را به طور كامل در اختيار دارد. شاهد اين مدعا كلام امام باقر(عليه السلام) است كه پيش از بيان دور بودن تفسير قرآن از عقول بشر و رجال مى فرمايد: «يا جابر! ان للقرآن بطنا و له ظهرا و للظهر ظهر»; يعنى با توجه به اين كه قرآن ظاهر و باطنى دارد و ظاهر آن باز ظاهرى دارد، اين كه كسى بگويد همه ى اين ها را مى داند، صحيح نيست; بنابراين آنچه نفى مى شود، علم كامل به قرآن است، اعم از ظاهر و باطن، و در صدد اين نيست كه بفرمايد حتى علم به ظاهر را هم كسى نمى تواند داشته باشد.نكته ى ديگرى كه در اين روايت بر آن تكيه شده، پرهيز از نگاه سطحى و ابتدايى به تفسير قرآن است: «ان الآية يكون اولها فى شىء و آخرها فى شىء و هو كلام متصل متصرف على وجوه»; يك آيه آغازش درباره ى چيزى و آخرش درباره ى چيزى ديگر است; با اين كه يك كلام متصل به هم مى باشد، ممكن است آغازش مربوط به دنيا باشد و پايانش مربوط به آخرت، و مفسر اگر به آن سطحى بنگرد، فكر مى كند كه همه ى آيه مربوط به دنياست.[15]عبارت «لكن لاتبلغه عقول الرجال» در اين روايت به جامعيت قرآن نظر دارد و اين كه قرآن همه مسائل را داراست و اگر انسان ها آيه اى را پيدا نمى كنند كه درباره ى مسئله ى مورد اختلاف آنان قضاوت كند، از اين رو است كه همه علوم قرآن در اختيار آن ها نيست و آنان تنها بخشى از آن را مى فهمند.دليل سوم: دسته ى ديگرى از آيات و روايات وجود دارد كه به اعتقاد مدعيان عدم امكان تفسير، به صراحت فهم قرآن را به معصومين(عليهم السلام)محدود مى كند. سه نمونه از اين آيات و روايات عبارتند از:1. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتاب مَكْنُون لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ;[16] همانا قرآن خواندنى ارجمند است كه در نوشتار پنهان قرار دارد و جز پاك شدگان به آن دست نمى يابند.» بااستناد به اين آيه گفته شده است: مقصوداز ضمير «لايمسه» قرآن موجود در ميان بشر و مقصود از «مسّ» تفسير قرآن است و مقصود از «مطهرون» معصومان(عليهم السلام) هستند; بنابراين، مفاد آيه اين است كه كسى جز معصومين(عليهم السلام) به معانى و معارف قرآن نمى تواند دسترسى پيدا كند.2. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»[17].مقصود از تأويل در اين آيه شريفه، تفسير قرآن است و مقصود از «الراسخون فى العلم» معصومان(عليهم السلام)هستند و «الراسخون» به «الله» عطف شده است و ضمير «تاويله» به همه ى قرآن باز مى گردد; بنابر اين تفسير قرآن را كسى جز خداى متعال و معصومان(عليهم السلام) نمى داند.3. ائمه اهل بيت(عليهم السلام) به برخى دانشمندان اهل سنت درمقام بحث و مناظره فرموده اند: شما قرآن را نمى شناسيد و تفسير آن را نمى دانيد و تنها مخاطبان واقعى آن، يعنى اهل بيت(عليهم السلام) مى شناسند; براى مثال امام باقر(عليهم السلام) به قتاده مى فرمايد: «انما يعرف القرآن من خوطب به;[18] قرآن را تنها مخاطبان آن مى شناسند.» در روايت ديگرى امام از ابوحنيفه مى پرسند: با چه چيزى براى مردم عراق فتوا مى دهى؟ عرض مى كند: با كتاب خدا و سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله). حضرت مى فرمايد: آيا قرآن را آن گونه كه بايد مى شناسى و ناسخ و منسوخ آن را از هم تمييز مى دهى؟مى گويد: آرى.
[1]. محمد(صلى الله عليه وآله)، 24: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها; پس آيا در قرآن تدبر نمى كنند ياا ئ بر دل هايى كه آن را نمى پذيرند، قفل هايش نهاده است.» و سوره ص، 29: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ أَ; كتابى است مبارك كه به سوى تو نازل كرديم تا در آياتش تدبر كنند، و خردمندان پند گيرند.»[2]. «عليكم بكتاب الله فانه حبل المتين، و النور المبين، والشفاء النافع...; بر شما مراجعه به كتاب خدا قرآن كريم. زيرا كتاب خدا ريسمان استوارى براى اتصال بنده و نور آشكارى است و شفاى سودمندى است.» على نقى فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 155، ص 90.[3]. «فاتهموا عليه آرائكم واستغشوا فيه اهوائكم; براساس قرآن آراى خويش را كه با آن سازگار نيست، متهم و نادرست، و تمايلات مخالف آن را ناخالص بدانيد.»[4]. «... فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن...; هرگاه فتنه ها مانند پاره اى شب تاريك بر شما مشتبه شدند، به قرآن روى آوريد.»، ابى جعفر محمد بن يعقوب الكلينى، اصول كافى، ج 2، «كتاب فضل القرآن»، حديث 2، ص 573.[5]. «... فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه; پس روايتى كه با كتاب خدا موافق است، انتخاب كنيد و روايتى كه با كتاب خدا مخالفت دارد، واگذاريد». محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 243.[6]. شيخ الرئيس ابوعلى حسين بن عبدالله، معروف به ابن سينا (370 ـ 427) مولف كتاب هاى الشفاء، القانون فى الطب، اشارات، النجاه و غيره (ر.ك: محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 5، ص 85).[7]. محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، معروف به ملاصدرا ـ فيلسوف بزرگ ايرانى (اواخر قرن دهم) 1050 هـ .ق، مؤلف اسفار اربعه، شواهد الربوبيه، مبداء و معاد و غيره، (ر.ك: همان، ص 990).[8]. ر.ك: محمد باقر الصدر، دروس فى علم الاصول، (حلقه ثانيه)، ص 223.[9]. محمد الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 143، حديث 144.[10]. يوسف، 2.[11]. قمر، 17.[12]. محمد الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 142، حديث 41، باب 13 از ابواب صفات قاضى.[13]. ر.ك: همان، ج 18، ص 149، و ص 150، حديث 69، 73، 74. و ص 142، حديث 38.[14]. سند روايت اول ضعيف است; به جهت اين كه هيچ يك از دانشمندان علم رجال «بشر وابشى» يا «شريس وابشى» را كه از راويان آن روايت است، توثيق نكرده اند.[15]. اما آنچه در برخى روايات آمده كه قرآن مثل براى گروه خاصى است و براى همه انسان ها نيست: «انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم» اگر مقصود اهل بيت(عليهم السلام) باشند، اين تعبير با آياتى كه بيان مى كند قرآن مثل براى همه ى انسان هاست، ناسازگار مى باشد: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَل لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ; و هر آينه براى مردمان در اين قرآن از هرگونه مثلى زديم شايد به ياد آرند.» زمر، 27. بنابراين، با توجه به اين آيات، بايد از ظاهر اين روايت دست برداريم و به گونه اى آن را توجيه كنيم كه با آيات سازگار باشد.[16]. واقعه، 77 ـ 79.[17]. آل عمران، 7.[18]. ابو جعفر محمد بن يعقوب الكلينى، روضة الكافى، حديث 475.