معناى لغوى و اصطلاحى تفسير - منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معناى لغوى و اصطلاحى تفسير

پرسش : معناى لغوى و اصطلاحى تفسير را بيان فرماييد؟ [1]

پاسخ : در مورد معناى لغوى و اصطلاحى تفسير بايد گفت: تفسير مصدر باب تفعيل از ريشه ى «فسر» است. فسر در كتاب هاى لغت به معانى «بيان و توضيح يك شىء»،[2] «آشكار ساختن آنچه كه پنهان مى باشد»[3]، «بيان كردن معناى يك سخن»[4] و «اظهار معناى معقول»[5] آمده است. و تفسير،[6]مبالغه يا كثرت در اين معانى است; يعنى آشكار ساختن چيزى يا بيان كردن و توضيح معناى يك سخن به طور كامل. البته «سفر» نيز به معناى آشكار ساختن و پرده برداشتن از شىء مجهول و پنهان مى باشد; ولى معمولا «تفسير» و «فسر» در مورد امور معقول و غير عينى و غير ملموس و «سفر» در معناى عينى و ملموس به كار مى رود.[7] اين دو واژه در قرآن نيز در دو معناى ياد شده به كار رفته است.

در آيه ى «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ»[8] در مورد نمايان شدن صبح از ريشه ى سفر استفاده شده است، و نيز در «وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَل إِلاّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً»[9] مقصود از مَثَل به قرينه آيات قبل، سخنان و ايرادها و بهانه هايى است كه كافران به صورت دليل بر ردّ نبوت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) اظهار مى داشتند و مفاد جمله ى مستثنا اين است كه خداى متعال در برابر مَثَل آنان پاسخى مى آورد كه هم حق است و هم آن شبهات را به بهترين وجه تبيين مى كند; بنابراين، تفسير در لغت به معناى آشكار ساختن امر پنهان، به ويژه معانى است، و در عرف فعلى دانشمندان علوم دينى و در بين مسلمانان، واژه ى تفسير دو كاربرد دارد: يكى به معناى بيان و توضيح مقصود خداوند از آيات و عبارات قرآن كريم است.

و ديگرى به معناى يك رشته ى علمى است; براى مثال گفته مى شود: «تفسير، دانا شدن به اصولى است كه به وسيله ى آن معانى كلام خدا به حسب طاقت بشر شناخته مى شود.»[10] ولى بيشتر تعريف هايى كه براى تفسير ارايه شده، در صدد تعريف تفسير به عنوان تلاشى است كه براى كشف مراد خداوند صورت مى گيرد; در نتيجه تعريف هاى مختلف و متنوعى[11] از واژه ى تفسير به عنوان تلاش فكرى بشر براى فهم مراد خداوند ارائه شده است.

در ميان اين تعريف ها، به نظر مى رسد تعريفى كه مرحوم علامه ى طباطبايى(رحمه الله) براى تفسير ارائه كرده اند، با اندكى اصلاح و تكميل يا توضيح و تببين، بهترين تعريفى است كه تاكنون ارائه شده است. ايشان در تفسير الميزان مى فرمايند: «التفسير هو بيان معانى الآيات القرآنية و الكشف عن مقاصدها و مداليلها; تفسير بيان معانى آيات قرآن و پرده بردارى از مقصودها و مدلول هاى آيات است.»[12]

مى توان گفت: در اين تعريف سه مرحله براى تفسير بيان شده است: مرحله ى اول، بيان مفاد استعمالى آيات در زبان عربى است; يعنى مفسر بررسى مى كند كه عرف عرب از اين واژه چه مى فهمد. در آيات قرآن، وقتى به آيه اى برمى خوريم، نقطه ى آغاز كار تفسير اين است كه بدانيم مفاد واژه هاى آن آيه در زبان عرب چيست؟ يعنى مثلاً اگر جمله ى «جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى»[13] را به يك شخص عرب بدهيم، چگونه معنا مى كند؟ اين مرحله ى نخست است كه بدانيم ماده ى الفاظ، صورت و هيئت الفاظ، و تركيب هايى كه به لحاظ نحوى و بلاغى دارند چه معنايى را مى رساند؟

ولى مفسر به اين مقدار اكتفا نمى كند و نقش مهم در كار او مرحله ى بعدى است; يعنى بداند آيا خداوند همين معانى را از الفاظ اراده كرده و خواسته است بشر را با اين واژه ها به همان معنايى راهنمايى كند كه طبق معانى عرفى بر آن دلالت مى كنند يا احتمالا در مواردى معانى ديگرى را اراده كرده است؟ براى مثال، وقتى خداوند در توصيف فرشتگان مى فرمايد: «أُولِي أَجْنِحَة مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»;[14] فرشتگانى كه داراى بال هاى دوگانه، سه گانه و چهارگانه هستند، آيا دقيقا از لفظ أجنحه معناى متعارف عرفى عربى آن اراده شده است و مقصود اين است تعداد بال هاى فرشتگان را برشمارد؟

يا نه، اين تعبير كنايه از حقيقتى ديگر است؟

همين گونه، مفسر گاهى به اين نكته مى پردازد كه هر چند اين تعبيرهاى قرآنى در زبان عربى معناى خاصى دارند و خداوند همان معنا را اراده كرده است، ولى آيا از اين واژه درخصوص اين آيه، در مورد مصداق معين و خاصى مدّ نظر خداوند بوده است يا هر مصداقى كه اين تعبيرها بر آن منطبق شود، مراد خداوند است؟ براى مثال در آيه ى «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[15] آيا خداوند از واژگانى كه در اين آيه به كار رفته، معانى ديگرى اراده كرده است؟ آيا مقصود خداوند اين است كه هركس در طول تاريخ ايمان داشته باشد و نماز بخواند و در هنگام ركوع زكات بدهد، او ولىّ مسلمانان مى گردد، همان گونه كه خداوند و رسولش ولىّ مسلمانان هستند؟ آيا از نظر مصاديق و موارد نيز چنين توسعه و گستردگى وسيعى دارد يا مصاديق خاصى مدّ نظر مى باشد، يا تنها يك مصداق و مورد خاص مدّ نظر است و خداوند نمى خواهد بگويد هر كس اين مفاد بر او منطبق شود، ولىّ مؤمنان است؟

در مرحله ى سوم، مفسر درصدد كشف اين نكته بر مى آيد كه آيا خداوند با انتقال اين معانى چه هدف و مقصد و مقصودى را دنبال مى كند؟ براى مثال، در آيات فراوانى كه به بيان نعمت ها و نشانه هاى خداوند مى پردازد، يك بحث اين است كه مفاد استعمالى اين آيات چيست؟ مفاد متفاهم عرفى آن چيست؟ بحث ديگر اين است كه آيا خداوند از اين آيات همان معنايى را كه عرف مى فهمد، اراده كرده و واژه ها را در همان معنا به كار برده است يا خير؟ ولى بحث سومى نيز مطرح است كه غرض و هدف خداوند از مطرح كردن اين نعمت ها چيست؟ براى مثال، مفسر مى گويد هدف از ذكر نعمت ها شكوفا ساختن فطرت خداباورانه و خدا آگاهانه بشر است; بنابراين از بيانات مرحوم علامه به خوبى استفاده مى شود كه اين مراحل سه گانه بايد بر اساس قواعد ادبيات عرب و روش گفتگوى عقلايى انجام گيرد; زيرا قرآن عربى است و خداى متعال و پيامبران الهى با مردم به زبان خود آنان سخن گفته اند. و كلام عربى بودن آن اقتضا دارد كه تبيين مفاد استعمالى بر مبناى ادبيات عرب باشد و به زبان مردم بودن آن اقتضا مى كند كه كشف مراد خداى متعال از آيات بر اساس اصول عقلايى محاوره انجام پذيرد.

در نتيجه مى توان گفت: تفسير، بيان مفاد استعمالى آيات قرآن و كشف مدلول ها، مقصودها و مرادهاى خداوند از آيات قرآن براساس قواعد مسلّم ادبيات عرب و اصول محاوره ى عقلايى است.


[1]. مراد از «مبانى تفسير» مجموعه اى از مباحث هستى شناختى است كه در تفسير مؤثرند، اعم از مبانى مربوط به متن، مؤلف و مفسر. در مبانى تفسير از اصول بنيادينى سخن گفته مى شود كه هر نوع موضع گيرى در خصوص آن ها، موجوديت تفسير و يا قواعد روش تفسير را تحت تأثير قرار مى دهد.

[2]. «الفاء، السين و الراء كلمة واحدة تدل على بيان شىء و ايضاحه» احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغة، فيومى در المصباح المنير و خورى شرتوتى در اقرب الموارد نيز «فسر الشىء» را به «بيّنه و اوضحه» معنا كرده اند.

[3]. محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ذيل ماده «فسر».

[4]. عبدالرحيم بن عبدالكريم صفى پور، منتهى الارب فى لغة العرب، ذيل ماده «فسر».

[5]. مقصود از معناى مقعول، مفاهيم عقلى و تجربى است كه با عقل درك مى شود.

[6]. ابوالقاسم حسين الراغب الاصفهانى، معجم المفردات لالفاظ القرآن، ذيل ماده «فسر».

[7]. مانند «سفرت الريح الغيم عن وجه السماء كشطته»، «سفر شعره اى استأصله و كشف عن رأسه»، «سفر الصبح اى اضاء» و... ر، ك: لسان العرب، تاج العروس، الصحاح، المصباح، المصباح المنير، ذيل «فسر».

[8]. مدثر، 34.

[9]. فرقان، 33.

[10]. احمد الصاوى، حاشية الصاوى على تفسير الجلالين، ص 8.

[11]. «تفسير كشف مراد از لفظ مشكل است.» ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 39; «تفسير بيان ظواهر آيات قرآن بر اساس قواعد و لغت عرب است.» آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 232، (در حرف تاء ذيل كلمه تفسير) «تفسير آشكار كردن مراد خداوند متعال از كتاب عزيز اوست» سيد ابوالقاسم الخويى، البيان، ص 397.

[12]. سيد محمد حسين الطباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 4.

[13]. يس، 20.

[14]. فاطر، 1.

[15]. مائده، 55.


/ 50