عمده ترين روش هاى شناخت قرآن - منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمده ترين روش هاى شناخت قرآن

پرسش : فهم قرآن روش ها و شرايط خاص خود را دارد، عمده ترين روش هاى شناخت قرآن كريم كدام اند؟

پاسخ : روش فهم قرآن يكى بيش نيست و آن، همان روش فهم مورد تأييد و عمل عقلا در فهم گفتار و نوشتار ديگران است كه در علم اصول به آن «محاوره عقلايى» يا «اصول عقلايى محاوره» مى گويند; يعنى قواعد و اصولى كه عقلا در گفتگو و فهم سخن يكديگر به كار مى گيرند، ولى اين روش داراى اجزا يا مراحلى است كه بايد به طور دقيق ترسيم شود و نا آگاهى، غفلت و تصوير نادرست از اين مراحل و اجزا موجب شكل گيرى فهم نادرست از مقصود خداوند مى شود; به ديگر سخن، همان گونه كه در علوم تجربى واژه «روش» دو كاربرد متفاوت دارد (گاهى مقصود، روش تجربى به طور كلى است و گاه مقصود، روش گردآورى اطلاعات است) در روش فهم قرآن يا روش تفسير نيز، گاه مقصود، روش فهم قرآن به طور كلى است كه بر همه ى مراحل و اجزا مشتمل است، و گاه مقصود، روش هاى گردآورى مواد خام و اطلاعات لازم براى فهم مقصود خداوند مى باشد. به نظر مى رسد معناى دوم بايد مورد بررسى قرار گيرد; بر اين اساس مى توان به اجمال از پنج قاعده[1] يا روش سخن به ميان آورد.

روش اول

آگاهى و به كارگيرى قرار دادهاى زبانى يا ادبيات زبان عربى; زيرا در فهم هر سخن يا نوشتارى كه به زبان خاصى مى باشد، بايد از قراردادهاى دستور گفتارى آن زبان خاص آگاه بود. در فهم قرآن نيز بايد از قواعد و قراردادهاى لغوى، صرفى، نحوى و بيانى زبان عربى آگاه بود و در فهم قرآن آن ها را به كار گرفت; البته بايد توجه داشت كه قراردادهاى زمان نزول قرآن معيار است نه قرارداد هايى كه پس از زمان نزول پديد آمده است.

روش دوم

در نظر گرفتن قرائن پيوسته و ناپيوسته لفظى و عقلى كه خود دامنه وسيعى دارد و محورهاى متعدد و متنوعى را در بر مى گيرد. اين قرائن كدامند؟ هريك در كجا كارآيى دارند؟ شرايط آن ها چيست؟ قرائن لفظى، اصول بديهى يا نزديك به بديهى عقلى، دستاوردهاى قطعى تجربى و تاريخى روايات و نظاير آن ها، از جمله قرائن به شمار مى آيند. در قرائن تاريخى، فضاى نزول، شأن نزول و سبب نزول مطرح مى باشد. افزون بر آن ها ويژگى هاى قرآن و خداوند كه گوينده و صاحب سخن است، در اين روش بايد مدّ نظر قرار گيرد. برخى موارد مانند سبب نزول و روايات تفسيرى، در كتب تفسيرى و علوم قرآنى مورد بررسى قرار گرفته است. بر روى برخى نيز مانند سياق يا ويژگى هاى گوينده و سخن، كار چندانى نشده و نيازمند تحقيق بيشترى است.

روش سوم

مراجعه به روايات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) كه نقش هاى متفاوتى در تفسير دارند. يكى از آن ها، قرينه بودن است. البته نقش هاى ديگر نيز بايد مورد توجه مفسر باشد، روايات مى توانند شيوه صحيح تفسير را به ما نشان دهند، يا معانى باطنى قرآن را در اختيار ما بگذارند، يا توضيح و تفصيل بيشترى درباره ى موضوع ارائه كنند، يا مصاديق و موارد آيات را مشخص نمايند و يا مطالب موجز و مجمل را شفاف و آشكار سازند.

روش چهارم

معيار قرار دادن امور يقينى و به اصطلاح اصولى، بر «علم» يا «علمى»[2] تكيه كردن; مفسر بايد در شناخت قرائن، در فهم و به كارگيرى قراردادها، درسند و محتواى روايات تفسيرى، بر مدار امور يقينى حركت كند و آنچه كه قطعى است و يا از ديدگاه دين و قرآن به منزله امر قطعى و يقينى است، معيار و مبنا قرار دهد و در فهم قرآن به امور ظنى كه از نظر عقلا و دين بى اعتبار است، تكيه نكند; چنان كه در بيان مقصود آيات بايد دقت شود كه كدام نكته به صورت قطعى از آيات استفاده مى شود، كدام نكته در حد ظهور فهميده مى شود، و كدام نكته صرفاً يك معناى احتمالى است. مفسر نبايد اين سه نوع استفاده را به هم بياميزد. اين نكته نيز مى تواند روش ديگرى به شمار آيد و روش بودن آن به اين جهت است كه مفسر در بسيارى موارد از كنار هم چيدن آيات و تفسير قرآن به قرآن، مطالب جديدى را از آيات استخراج مى كند و در اين استخراج، توجه به دلالت هاى قطعى و ظاهرى و احتمالى نقش مهمى دارد.

روش پنجم

در نظر گرفتن «انواع دلالت ها»; در علم منطق و اصول، انواع مختلفى از دلالت ها، مانند مطابقى، التزامى و مفهومى و در علوم قرآن، دلالت هاى اقتضا، ايما، تنبيه و اشاره مطرح مى باشد. كسى كه در صدد فهم سخن خداوند است، بايد به انواع مختلف دلالت ها توجه كند; زيرا در نظر گرفتن آن ها در فهم قرآن وتفسير دو نتيجه در بردارد; اول: استفاده فراوان تر و استخراج نكته هاى بيشتر از آيات شريف قرآن است. دوم: تصحيح و تهذيب فهم از قرآن مى باشد. ممكن است مفسر با توجه به اقسام دلالت ها و سنجيدن آن ها با يكديگر، به اين نتيجه برسد كه فهم نخستين او از ظاهر عبارات قرآن نادرست و يا غير دقيق بوده است و در نتيجه، فهمى دقيق تر و منقّح تر از آيات به دست آورد; براى مثال وقتى دلالت اقتضا را كه تقريباً (بلكه تحقيقاً) با شرايط صدق در تحليل هاى علمى امروزين مترادف است، مد نظر بگيريم و فهمى را كه مفسر از ظاهر يك آيه دارد با شرايط صدق ادبى، عقلى و يا شرعى آن بسنجيم، ممكن است به اين نتيجه برسيم كه مفاد ظاهرى آيه به قيدى مقيد است كه اتفاقاً مورد نظر گوينده نيز هست و خداوند آن قيد را مدّ نظر داشته است; بنابراين، آيه را با اطلاق و شمول وگستردگى ظاهرى اش نمى توان معنا كرد. البته اين مباحث فنى است و بايد با مراجعه به منابع مربوط به آن، به تبيين و توضيح آن دست يافت، و ما تنها به اصل اين روش و اين كه چگونه در فهم مراد خداوند نقش دارد، پرداخته ايم.

در نتيجه در نظر گرفتن انواع دلالت ها و لزوم هماهنگى و سازگارى بين آن ها يكى از روش هاى فهم قرآن است.

شايان ذكر است كه اولا: اين موارد يك حصر عقلى يا استقراى تام روش ها نيست و تكميل آن ها نيز امكان پذير است و ثانياً: آيات قرآن از نظر معنا درجاتى دارند; برخى درجات معانى قرآن، مانند برخى متون قرآن، از حد فهم متعارف بالاتر است و تنها راسخان در علم به آن دسترسى دارند، و ما بايد اين معانى را از آنان فراگيريم; اما اگر به روش به معناى كلان آن نگاه كنيم، مى توان به لحاظ گرايش هاى كلى كه ممكن است مدّ نظر مفسر باشد، تقسيم بندى كرد; براى مثال مى توان با توجه به ابعاد محتوا و حاكميت يك نگرش، به روش تفسير فلسفى، كلامى، ادبى، عرفانى، اخلاقى و علمى تقسيم كرد، يا به لحاظ منابع مورد استناد، به روش قرآن به قرآن، قرآن به روايات و... تقسيم نمود و يا به لحاظ تلاش فكرى و اجتهاد يا اكتفا به نقل كردن يا سلوك عملى و دريافت شهودى به روش اجتهادى، روش روايى يا نقلى و روش ذوقى و عرفانى تقسيم كرد و روش صحيحى كه مى تواند دستاوردهاى آن براى ديگران نيز معتبر باشد، روش اجتهادى جامع است كه هم تلاش فكرى و اجتهادى در آن اصل است و هم از تمام منابع و قرائن استفاده مى شود و نگرش خاص يك رشته ى علمى بر آن حاكميت نمى يابد.


[1]. درباره ى روش ها و قواعد تفسيرى، در فصل دوم سخن خواهيم گفت.

[2]. در اصطلاح علم اصول فقه، به دانش قطعى و يقينى و برهان عقلى و دليل نقلى مفيد قطع و يقين «علم» گفته مى شود و به ظنى كه دليل قطعى بر اعتبار آن باشد و نازل منزله علم به شمار آيد «علمى» گفته مى شود; براى مثال، نصوص قرآن كريم و روايات متواتر «علم» ناميده مى شوند و به ظواهر آيات كريمه و خبر واحد معتبر «علمى» اطلاق مى گردد. ر.ك: محمدرضا المظفر، اصول الفقه، ج 2، ص 18، 28، 29.


/ 50