شرايط قرين بودن آيات و روايات براى فهم قرآن - منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرايط قرين بودن آيات و روايات براى فهم قرآن

پرسش : آيا روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه ى اطهار(عليهم السلام) و آيات ديگر قرآن كريم جزء قراين فهم صحيح قرآن هستند؟ به چه دليل و با چه شرايطى؟

پاسخ : همان گونه كه پيش تر گذشت، قراين به دو دسته ى پيوسته و ناپيوسته تقسيم مى شوند; روايات معصومين(عليهم السلام)و آيات ديگر قرآن كريم از قراين ناپيوسته ى آيات به شمار مى آيند. البته مراد از روايات، روايات معتبرى است كه در توضيح و تبيين آيات ازپيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)رسيده است.

دليل قرينه بودن اين نوع از روايات با توجه به اصول عقلايى محاوره كاملا روشن است; زيرا سخنان علمى و تخصصى و كتاب هايى كه مطالبى تخصصى و معارف علمى و ژرف در بردارند، براى همگان قابل فهم نيستند و چه بسا گوينده، مطالب را به صورت كلى بيان كند و شرح و تفصيل آن را برعهده معلم گذارد و گاه به دلايلى مواردى از كتاب را متشابه بيان نمايد; سيره و روش عقلا اين است كه براى فهم مطالب، رجوع به معلم را لازم مى دانند و به آنچه كه از ظاهر كلام بدون معلم فهميده اند ،اطمينان نمى كنند. در قرآن كريم نيز آياتى وجود دارد كه فهم مرتبه اى از معناى آن آسان است، ولى آياتى نيز وجود دارد كه فهم معنا و مراد واقعى خداوند متعال از آن بدون استمداد از روايات ممكن نيست; مانند آيات الاحكام، از قبيل تعداد ركعات نماز، احكام زكات و اندازه و حدّ سرقت. با توجه به اين گونه آيات كه در قرآن بسيار است، براى پى بردن به معنايى كه مراد خداوند مى باشد، چاره اى جز رجوع به روايات معصومين(عليهم السلام) و كمك گرفتن از آنان نيست.

از سوى ديگر، برخى آيات قرآن كريم دلالت دارند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) معلم و مبين قرآن كريم است و مردم در فهم قرآن به تعليم و تبيين پيامبر نيازمندند; مانند آيه ى شريفه ى: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ;[1] او كسى است كه در بين مردم درس ناخوانده، رسولى از خود آن ها برانگيخت كه آياتش را براى آنان تلاوت كند و آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد.» از اين آيه و امثال آن[2] استفاده مى شود كه فهم قرآن فى الجمله به معلم و مبيّن نياز دارد و البته همان گونه كه قبلا گفته شد، معارف قرآن مرتبه ها و سطح هاى مختلفى دارد و دلالت آيات كريمه بر آن معارف يكسان نيست; قسمتى از آن صريح است و قسمتى از آن پس از تبيين پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)آشكار مى گردد; از اين رو، اين آيات با آيات[3] ديگرى كه قرآن را بيان، تبيان و سهل و آسان براى پند گرفتن معرفى مى كند، منافاتى ندارد.

افزون بر آيات قرآن، روايات بسيارى در كتب حديث[4] نيز وجود دارد كه فهم قسمت هايى از معارف قرآن را به كمك معلم و مبيّن امكان پذير مى داند و ائمه ى اطهار(عليهم السلام) بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبيّن ومعلم آن هستند.

اما قرينه بودن آيات ديگر قرآن كريم به دو دليل است; از يك سو به لحاظ شيوه و رويه گفتگوى انسان ها كه بخشى از سخن يك گوينده، قرينه بخش ديگر مى باشد، و هرگاه در سخن گوينده يا نويسنده اى اجمال يا ابهامى باشد، به ويژه در مواردى كه معلوم باشد آن گوينده يا نويسنده از كسانى است كه مطالب مربوط به يك موضوع را متفرق و در جاهاى مختلف بيان مى كند، از سخنان ديگر آن گوينده يا نويسنده براى رفع اجمال و ابهام آن كمك مى گيرند.

قرآن نيز كتابى است كه داراى فصل بندى موضوعى نيست و همه ى مطالب مربوط به يك موضوع را در يك جا مطرح نكرده است، بلكه مطالب به صورت پراكنده و درسوره هاى مختلفى آمده است، با توجه به اين ويژگى قرآن، در تفسير هر آيه حتى در غير موارد اجمال و تشابه نيز بايد به آياتى كه بامعناى آن آيه ارتباط داشته و احتمال دارد كه در معناى آن تأثير داشته باشد، به عنوان قراين منفصل مراجعه شود. از سوى ديگر، قرآن مجيد در آيه ى 7 سوره ى آل عمران آيات خود را به محكم ومتشابه تقسيم نموده و آيات محكم را مرجع آيات متشابه معرفى كرده است و از اين راه به ما ياد داده است كه ابهام آيات متشابه را با ارجاع به محكمات برطرف سازيم; براى مثال، آيه ى كريمه ى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ;[5] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از آنچه به شما روزى داديم انفاق كنيد پيش از آن كه روزى بيايد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى و نه شفاعتى.»

در اين آيه شفاعت به طور كلى و مطلق نفى شده است، ولى اگر به ديگر آيات شفاعت رجوع شود، مانند آيه ى شريفه ى «ما مِنْ شَفِيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ;[6] هيچ شفيعى نيست مگر پس از خواست و فرمان او.» و آيه ى شريفه ى «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ;[7] و شفاعت نزد او -خدا -سود ندارد مگر براى كسى كه او براى وى اذن دهد.» و نيز آيه ى شريفه ى «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى;[8] وشفاعت نمى كند مگر براى كسى كه خداوند او را بپسندد و از او خشنود باشد.» روشن مى شود كه مراد خداوند متعال در آيه ى اول نفى شفاعت بدون اذن او است و شافعان با اجازه و اذن پروردگار براى كسانى كه خدا از اعتقاد آنان راضى و به شفاعت براى آنان اذن داده باشد، شفاعت مى كنند.



[1]. جمعه، 2.

[2]. بقره، 129 و151،و آل عمران، 164.

[3]. آل عمران، 138. نحل، 89 و قمر، 17.

[4]. محمد باقر المجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 89، حديث 13.

[5]. بقره، 254.

[6]. يونس، 3.

[7]. سباء، 23.

[8].انبياء، 28.


/ 50