نقد نسبى بودن فهم انسان از قرآن
پرسش : با توجه به اين كه ذهن انسان آغشته به يك سلسله عرفيات، عادات و فرهنگ زمانه است، آيا مى توان فهم قرآن را مانند ديگر علوم دانست كه نمى توانند واقعيت را به خوبى منتقل كنند و معتقد شد كه فهم انسان به طور نسبى حقايق را درك مى كند و فهم هاى متفاوتى را كه از قرآن وجود دارد، مؤيد آن دانست؟پاسخ : اين موضوع كه ذهن انسان آغشته به عرفيات و فرهنگ زمانه است، خود كليت ندارد و قابل مناقشه است، ولى با فرض پذيرش اين موضوع، قابل مهار كردن و كنار زدن مى باشد و مفاد حديث شريف «فاتهموا عليه آرائكم و استغشوا فيه اهوائكم» همين است كه در مقام فهم و تفسير قرآن نه تنها اين عرفيات و فرهنگ زمانه نبايد بر تفسير حاكم شود، بلكه فهم درست بايد معيار و محك ارزيابى آن ها قرار گيرد. اگر اين معيار ممكن نبود، اين توصيه بى معنا بود.اما اختلاف فهم ها و تعدد ديدگاه هاى تفسيرى در آيات، چند نوع است; برخى تفسيرهاى مختلف برخاسته از وجود سطح هاى مختلف معنايى آيات و موشكافى ها و دقت هاى مفسران است و قابل جمع با يكديگر مى باشند و ربطى به آغشته بودن ذهن مفسر به عرفيات و فرهنگ زمانه ندارد.بخشى ديگر معلول بى دقتى، عدم رعايت قواعد و تفسير به رأى آگاهانه است كه اين ديدگاه ها باطل و ديدگاه هاى روشمند صحيح است و غير قابل جمعند و اين قسم نيز لزوماً به دليل آغشته بودن به عرفيات و فرهنگ زمانه نيست و اگر برخاسته از آن نيز باشد، به دليل عدم رعايت روش صحيح تفسير است; بنابراين، صرف آغشته بودن به عرفيات و فرهنگ زمانه علت تفاوت فهم نمى شود; افزون بر آن كه وجود فهم هاى متعدد و متفاوت، دليل عدم دست يابى يا عدم امكان دست يابى به واقعيت و فهم صحيح نمى باشد و چنين فهم هايى مؤيد چنين ديدگاهى نيست.