تفسير مجاز از سوى غير معصوم و فرق آن با تفسير به رأى
پرسش : بر فرض امكان فهم قرآن كريم، آيا شارع مقدس اجازه ى آن را به غيرمعصوم(عليه السلام) داده است؟روايات تفسير به رأى را بر طبق جواز تفسير چگونه تبيين مى كنيد؟پاسخ : وقتى سخن از جواز تفسير مى شود، يك معناى آن اين است كه آيا تفسير كردن از نظر شرع مجاز است يا خير؟ گاهى نيز مقصود از جواز و عدم جواز، جواز وضعى است نه تكليفى; يعنى اگر كسى تلاش كرد و در صدد فهم قرآن برآمد و خواست مراد خدا را كشف كند، آيا وقتى مراد را طبق تلاش خود به دست آورد مى تواند آن را به عنوان مراد خداوند بپذيرد و به آن عمل كند و به ديگران ارائه دهد يا خير؟كسانى كه به عدم جواز تفسير به معناى اول جواز تكليفى قائل شده اند، دلايل متعددى بر باور خويش ذكر كرده اند كه مهم ترين آن ها روايات نهى و نكوهش كننده از تفسير به رأى است و با توضيحى كه درباره ى تفسير به رأى داده مى شود، روشن خواهد شد، ولى با توجه به مجموعه ى آيات و رواياتى كه به آن ها اشاره مى شود، مى توان گفت كه تفسير قرآن نه تنها جايز بلكه ممدوح و مستحسن و در مواردى واجب است. وقتى قرآن از تدبر در آن ستايش مى كند و تدبر نكردن را نكوهش مى نمايد و مى فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها;[1] آيا به آيات قرآن نمى انديشند؟ يا بر دل هايشان قفل هايى نهاده شده است؟» وقتى در روايات مى فرمايد: قرائتى كه بدون تدبر باشد، بى ارزش است،[2] و وقتى قرآن را مرجع و محك و معيار قرار مى دهد، اين ها همه نشانه اين است كه نه تنها فهم و تفسير قرآن ممنوع نيست، بلكه لازم است و مفسر هم جز تدبر در قرآن كار ديگرى انجام نمى دهد. مگر امكان دارد كسى قرآن را معيار قرار دهد در حالى كه نفهميده است؟در نتيجه وقتى در روايات مى فرمايد: «پس روايتى را كه با كتاب خدا موافق بود، برگيريد و روايتى كه مخالف كتاب خدا بود رها نماييد.»[3] يا مى فرمايد: «قرآن كتابى است كه زبانى گويا دارد; از قرآن بخواهيد تا به شما پاسخ دهد.»[4] اين ها همه نشان از آن است كه تأمل در آيات، پسنديده بلكه در مواردى واجب است.