نقد نظريه ى تغيير معانى الفاظ متون مقدس به تبعيت از تئورى هاى هر عصر - منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقد نظريه ى تغيير معانى الفاظ متون مقدس به تبعيت از تئورى هاى هر عصر

پرسش : آيا درست است كه گفته شود: «معانى الفاظ به تبعيت از دگرگونى تئورى ها دگرگون مى شود، پس در هر عصر مى توان و بايد آيات قرآن و متون دينى را بر مبناى معانى نوينى كه در پرتو دانش ها و تئورى هاى رايج آن عصر براى واژه ها به وجود آمده، معنا و تفسير كرد; پس تحول معرفت دينى ضرورى و اجتناب ناپذير است»؟[1]

پاسخ : اولاً

هرچند واژه ها در طول زمان ممكن است معانى جديد پيدا كنند، ولى پديد آمدن معانى جديد كلّيت ندارد; يعنى اين گونه نيست كه همه ى واژه ها در طول سال ها و قرن هاى بعدى معانى جديد پيدا كرده باشند و چه بسا معناى واژه اى در طول زمان ثابت باشد، مانند بعضى از اعلام شخصى كه تنها براى مصاديق معين وضع شده و پس از آن براى مصداق يا معناى ديگر وضع نشده و به كار نرفته است.

ثانياً

پيدايش معانى جديد را نبايد به معناى تحول معانى واژه ها دانست بلكه معانى جديد، مفهوم هاى ديگرى است كه در كنار معانى پيشين مى نشينند و هرگز معانى قبلى به معانى جديد متحول نمى شود.

ثالثاً

واژه ها براى معانى قابل فهم نوع اول و توده ى مردم وضع شده اند نه براى مشخصات و اوصاف پنهان كه در پرتو پيشرفت دانش بشر كشف مى شوند و در حد فهم همگان نمى باشند، و اين معانى همه كس فهم در طول زمان ها ثابت است و تحولى در آن رخ نمى دهد; براى مثال، كلمه ى «شمس» بر كره ى نورانى بزرگى كه براى همه قابل فهم است، وضع شده، نه براى توده اى بزرگ از گاز كه زمين به دور آن مى چرخد و يك مفهوم فنى، علمى و تخصصى است; زيرا قرآن به زبان توده ى مردم نازل شده است نه به زبان متخصصان و با معانى اصطلاحى علوم; بنابراين، وقتى تئورى مربوط به شمس تغيير كرد، معناى همه كس فهم آن تغيير نمى كند، بلكه تئورى جديد، معناى جديدى است كه در كنار معناى پيشين (شمس) قرار مى گيرد، و موجب تحول معناى قبلى نمى شود.

در فهم مفردات قرآن نيز تئورى ها، تأثير گذار نيستند; زيرا هر گوينده اى كه در سخنش واژه اى را به كار مى برد، در معانى حقيقى يا مجازى زمان خود به كار مى برد، بر اين اساس، معناهايى كه پس از آن براى الفاظ پديد مى آيد، نمى تواند مورد نظر گوينده باشد; در نتيجه مخاطبان آن سخن نيز نمى توانند مفاد كلام را طبق معانى جديد واژه ها استنباط كرده و به صاحب سخن نسبت دهند.

با توجه به آنچه گذشت، براى فهم دقيق معانى واژه هاى قرآنى ضرورت دارد كه اين معانى جديد ناديده گرفته شوند; از اين رو فهم مفاد آيات قرآن بر مبناى معانى نوين الفاظ كه در پرتو دانش ها و تئورى هاى زمان هاى متأخر پديد آمده است، نه تنها ضرورت ندارد، بلكه موجب انحراف از فهم صحيح آيات مى گردد.

بنابراين، آشكار شدن حقيقت و كنه معانى قرآن، غير از تأثير تئورى ها در تغيير معانى آيات كريمه است و شايد روايتى كه مى فرمايد: خداى عزوجل مى دانست كه در آخرالزمان اقوام ژرف نگرى خواهند آمد، به همين دليل سوره ى مباركه ى: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» و آياتى از اول سوره مباركه حديد تا «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» را نازل كرده است،[2] ناظر به اين نوع از آشكار شدن مفاد آيات مزبور باشد، و گرنه اصل معانى اين آيات در زمان نزول نيز روشن بوده است.


[1]. عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 130 ـ 132.

[2]. عبد على بن جمعة العروسى الحويزى، نور الثقلين، ج 5، ص 706، حديث 46.


/ 50