موانع فهم قرآن و عدم دست يابى به اهداف آن - منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


موانع فهم قرآن و عدم دست يابى به اهداف آن

پرسش : موانع بهره مندى از قرآن و رسيدن به اهداف آن را بيان كنيد ؟

پاسخ : موانع بهره مندى از قرآن عبارت اند از:

1. ظلم

يكى از موانع بهره مندى از قرآن ظلم است. در بينش قرآن، ظلم تنها ستمگرى نسبت به ديگران نيست، بلكه حركت برخلاف جهت كمال خويش نيز نوعى ستمگرى است و آن كه به ديگرى ستم مى كند، در واقع دو نوع ظلم مرتكب شده; هم به ديگران ستم كرده است و هم به خود، و به اين وسيله، خود را از رسيدن به كمال واقعى خويش محروم كرده است; به همين دليل، در قرآن كريم شرك و بت پرستى نوعى ظلم و ظلمى بزرگ قلمداد شده است: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ;[1] زيرا شرك بالاترين و بزرگ ترين عامل دورى از خدا و فاصله گرفتن از كمال حقيقى است. اگر «ظلم» ندادن و ناديده گرفتن حق ديگران است، در بيان قرآن مجيد افزون بر انسان ها، شامل هر موجود ديگرى نيز مى شود و از اين رو، قرآن از كسانى نام مى برد كه به آيات الهى ظلم كرده اند: «بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ»;[2]ظلم به آيات الهى به معناى ناديده گرفتن و انكار آن هاست كه خداوند مى فرمايد: «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظّالِمُونَ; هيچ كس جز ستمگران آيات ما را انكار نمى كنند.»[3]

به هر حال، در مرحله ى اول ستمگرى سبب مى شود كه فرد، قرآن و حقانيت آن را منكر شود، هر چند يقين داشته باشد كه قرآن حق است: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»[4] در مرحله ى بعد، به جاى آن كه از قرآن بهره برد و بيمارى هاى روحى اش شفا يابد و مشمول رحمت خدا شود، جز بر زيان و خسرانش افزوده نمى شود: «وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلاّ خَساراً.»[5]

2. دروغ گويى و گناه كارى

يكى ديگر از موانع بهره مندى از قرآن، دروغ گويى و گناه كارى است. گاهى انسان در اثر عواملى مرتكب گناهى مى شود و يا دروغ مى گويد، ولى زود پشيمان مى گردد و توبه مى كند و مشمول رحمت خدا واقع مى شود; اما گاهى در اثر تكرار گناه و يا دروغ گفتن، دروغ گويى و گناه كارى در او به يك صفت تبديل مى شود. تكرار گناه و دروغ سبب مى شود كه انسان گناه كار و دروغ گو آيات الهى را بشنود، ولى از آن بهره مند نگردد، بلكه بر گناه خويش اصرار ورزد و از آيات قرآن روى بگرداند، به گونه اى كه گويا نشنيده است.

تكرار گناه، «استكبار» را كه تسليم حق نشدن، و مُهر و قفل بر دل زدن است در پى دارد و كسى كه بر دل او مُهر زده شود، بهترين موعظه ها و حكمت ها نيز در آن اثر نخواهد كرد. چنين انسانى حتى اگر در قرآن تدبّر كند و بينديشد از آن سودى نمى برد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها».[6] استكبار قفل دل است، ولى چنين انسانى افزون بر آن كه بر دلش قفل و مهر زده شده است، در گوشش نيز وقر (سنگينى) وجود دارد و شنيدن و نشنيدن آيات برايش يكسان است.

3. استكبار

استكبار از جمله موانع بهره مندى از قرآن است. در آيه ى شريفه ى 15 سوره ى سجده مى فرمايد: «كسانى كه استكبار ندارند، به قرآن ايمان مى آورند.» استكبار و خود را برتر از حق و حقيقت دانستن سبب مى شود كه انسان با آن كه حق را شناخته است، تسليم آن نشود و راه سعادت را به روى خود ببندد. قرآن مجيد در آيات فراوانى از مقامات مستكبران در برابر دعوت انبياى الهى(عليهم السلام) سخن گفته است و متذكر مى شود: «مستكبران با آن كه حقانيت پيامبران را دريافته بودند، تسليم دعوت ايشان نشدند، بلكه با آنان به مبارزه پرداختند.» شيطان نخستين مستكبرى است كه قرآن از او نام مى برد. استكبار شيطان سبب شد با آن كه مى دانست دستور خدا حق است و حضرت آدم(عليه السلام) لياقت خلافت خدا را دارد، حاضر نشد بر او سجده كند.

استكبار در برابر قرآن سبب مى شود كه انسان نه تنها تسليم قرآن نشود، بلكه براى توجيه برخورد خويش، بر قرآن نسبت ناروا بدهد. وليد ـ يكى از شاعران عصر نزول قرآن ـ ابتدا حقانيت قرآن را دريافت و به آن اعتراف كرد، ولى در اثر وسوسه، تحريك و تشويق سران كفر، در مقام استكبار برآمد و گفت: «قرآن چيزى جز سحر برگزيده نيست».[7] قرآن مجيد يكى از علل برخورد خصمانه ى يهود با مسلمانان و برخورد مسالمت آميز مسيحيان با مسلمان را مستكبر نبودن پيروان واقعى حضرت مسيح(عليه السلام) مى داند و مى فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ;[8] اين برخورد دوستانه مسيحيان با مسلمانان بدان دليل است كه برخى مسيحيان، كشيش و راهبانند وايشان استكبار ندارند.»

كسى كه با استكبار با قرآن برخورد كند، به آياتى كه بر او تلاوت مى شود، هيچ توجهى نمى كند، گويا از قرآن هيچ نشنيده است: «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً.»[9]

/ 50