منطق فهم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق فهم قرآن - نسخه متنی

محمود رجبى؛ ويراستار: محمدحسن جواهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يا اگر در آن مبانى گفتيم كه قلمرو قرآن شامل علوم انسانى و اجتماعى مى شود، دست كم يكى از شرايط مفسر به منظور بهره گيرى بيش تر از قرآن، اين مى شود كه با اين علوم و مباحث آشنا باشد تا بداند چه پرسش هايى مطرح است كه پاسخ آن ها را از قرآن بيابد. همين گونه ديگر مبانى اى كه به واسطه ى آن ها شرايط ويژه اى براى مفسر درست مى شود. گرچه برخى از اين مبانى، قواعد كمال تفسير را در اختيار مى نهد و برخى قواعد و شرايط هر مرتبه از تفسير را بيان مى كند كه بايد به آن ها توجه داشت. نكته ى ديگر آن كه از قواعد تفسير نتيجه مى گيريم كه منابع تفسير كدام است; اگر مشخص كرديم كه در قرآن بايد قواعدى را رعايت كنيم; براى مثال، اگر در فهم واژگان قرآنى گفتيم كه ما بايد مفاهيم واژگان را در زمان نزول قرآن به دست بياوريم، يا قرآن را طبق اصول مسلّم عرب تفسير نماييم و يا در تفسير بايد به شأن نزول توجه كنيم، در بحث منابع نتيجه مى گيريم كه بايد به منابع لغوى مراجعه كنيم; زيرا اين راه يكى از راه هاى دست يابى به آن معانى است. همچنين لازم است به فرهنگ عامه ى زمان نزول و اشعار عرب نيز مراجعه كنيم. بر همين مبنا برخى مفسران صدر اسلام براى تفسير برخى آيات به اشعار استناد مى كردند.

نمونه ديگر نقش قواعد در تعيين منابع آن است كه اگر گفتيم حداقل در قسمت هايى از قرآن، تفسير بدون روايات نادرست است و بايد به روايات رجوع كنيم، در بحث منابع، يكى از منابع «كتب روايى» مى شود. شيوه ى صحيح استفاده از منابع ما را به بحث «علوم مورد نياز مفسر» مى كشاند و به ناچار بايد سراغ علوم برويم; زيرا وقتى به منابع رجوع شود، روشن مى گردد كه استفاده ى درست از منابع بر يك سلسله علوم متوقف است. اگر شما مى خواهيد در فهم تفسير از روايات به شكل درست استفاده كنيد، بايد با «علم رجال» و «علم درايه» آشنا باشيد تا روايات صحيح را انتخاب نماييد; چرا كه ممكن است روايت را درست در نيابيم و مطلبى را در تفسير دخالت دهيم كه نمى دانيم گفته ى معصوم(عليهم السلام)است يا خير.

در مورد شأن نزول، اگر خواستيم در تفسير از آن ها استفاده كنيم، منابع ما كتب تاريخ اسلام و منابع روايى است. وقتى به كتب تاريخى و منابع روايى رجوع مى شود، گاه ديده مى شود دو يا سه شأن نزول در مورد يك واقعه ذكر شده; براى مثال رخ دادهايى كه در مورد برخى جنگ هاى صدر اسلام ذكر شده با هم متفاوت است. در اين جا بايد بتوانيم نسبت به اين شأن نزول ها قضاوت كنيم كه كدام يك درست است، و اساساً آيا مى شود براى يك آيه دو شأن نزول متفاوت درنظر گرفت؟ اين مطلب در مورد منابع لغوى و ادبى نيز مطرح است; وقتى به اين منابع رجوع مى كنيم گاه در خصوص معناى يك واژه يا تركيب چندين معنا ذكر شده است، بايد بتوانيم قضاوت كنيم كه كدام يك در آيه مقصود مى باشد. روشن است كه توان قضاوت در اين موارد، بسته به تسلّط ما بر علوم مرتبط با آن هاست; بنابراين، از اين مرحله به مرحله ى علوم مورد نياز مفسر مى رسيم.

شرايط تفسير نيز، نتيجه ى مبانى تفسير است; اگر در مبانى قائل شويم كه حالت هاى روحى در فهم قرآن مؤثر است يا حالت هايى كه در فهم هر متنى نقش دارد، مانند برخورد منصفانه و غير خصمانه، و يا آنچه در خصوص قرآن مطرح شده است مانند برخورد محبت آميز، و يا علم الموهبه و عنايت خدا كه در فهم آن مؤثرند. اين معنا اقتضا دارد كه ضرورت علم الموهبه، طهارت باطنى و مانند آن ها را از ويژگى هاى مفسر برشماريم.

مرحله ى نهايى، شيوه و مراحل تفسير است. مقصود از شيوه و مراحل تفسير آن است كه وقتى مفسر مى خواهد به تفسير يك آيه بپردازد، ابتدا بايد مشخص كند كه مى خواهد تفسير موضوعى ارائه دهد يا تفسير ترتيبى.آيا ترتيبى بين اين دو نوع تفسير وجود دارد يا خير؟ آيا اول بايد به تفسير ترتيبى و سپس به تفسير موضوعى بپردازد يا آن كه بدون طى كردن مراحل تفسير ترتيبى آيات مى تواند به تفسير موضوعى اقدام كند؟

ثانياً: بايد بداند مراحل هر يك از اين دو چيست؟ مثلا در تفسير ترتيبى آيات، از كجا شروع و به كجا خاتمه دهد؟ آيا مفسر در فهم يك آيه بايد به هدف و سياق و آيات قبل و بعد نظر كند و بداند هدف آيه چيست يا ابتدا به سراغ واژگان و تركيب ها برود؟ يا در پى روايات باشد و مسائلى جز اين ها، كه بايد مشخص شوند.

به موارد فوق شيوه يا مراحل تفسير گفته مى شود كه در تفسير ترتيبى به يك شكل، و در تفسير موضوعى به شكلى ديگر است.
آنچه گذشت بحث اجمالى از «روش فهم قرآن» يا «منطق فهم قرآن» به اصطلاح عامى بود كه مجموعه ى اين مسائل را در بر مى گيرد. البته گاه نيز منطق فهم قرآن را به بخش قواعد اختصاص مى دهند; يعنى وقتى مى گويند روش تفسير يا منطق فهم قرآن، مقصودشان قواعد تفسير است; به عبارت ديگر هنگام تفسير بايد چه قواعدى را رعايت كرد تا تفسير به رأى پيش نيايد و تفسير پربار و جامع باشد و نيز مراد خداوند بيش تر و بهتر درك شود.

محمود رجبى


[1]. درباره ى معناى تفسير و فرق آن با فهم، در بخش پاسخ به پرسش ها به تفصيل سخن خواهيم گفت.

[2]. «التفسير هو بيان معانى الآيات القرآنيه و الكشف عن مقاصدها و مداليلها»، سيد محمد حسين الطباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 4.

[3]. محمد الحر العاملى، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، ج18، ص 129، باب 13 از ابواب صفات قاضى، باب «عدم جواز استنباط الاحكام النظريه من ظواهر القرآن الا بعد معرفه تفسيرها من الائمه(عليهم السلام)».

[4]. ر. ك: محمد كاظم الخراسانى، كفاية الاصول، ج2، ص 60.

[5]. شورى، 7.

[6]. انعام، 92، «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها».

[7]. ر. ك: سيد محمد حسين الطباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 279،«لتنذر» بر «مصدق» معطوف است و تقدير چنين است: «مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها».

[8]. بقره، 6.

[9]. بقره، 8.

/ 50