1 - شرط است كه عاقد، يعنى جارى كننده صيغه عقد از كمال)كه به بلوغ وعقل محقق مى گردد( برخوردار باشد، خواه براى خودعقد كند يا براى ديگرى، چه به عنوان وكيل يا ولى وسر پرست شرعى، ويا فضولى باشد(150)2 - بر اين اساس عقد كودك يا مجنون يا مست، اعتبارى نداردواحتياط، عدم اعتبار عقد مست است حتى پس از به هوش آمدن واجازه دادن.3 - عقد انسان سفيه(151) اشكالى ندارد اگر در اجراى صيغه، وكيل ديگرى باشد، يا با اجازه ولى، براى خود عقد را اجرا كند.4 - عقد انسان مجبور در اجراى صيغه براى ديگرى يا براى خودبلا اشكال است، در صورتى كه پس از مرتفع شدن حالت اجبار به عقد، اجازه دهد.5 - مرد بودن، شرط عاقد نيست، پس زن نيز مى تواند به وكالت ازديگرى صيغه عقد را جارى كند، چنان كه جايز است براى خود نيزصيغه عقد بخواند.6 - شرط است زوج وزوجه به وجهى تعيين گردند كه هر يك از آن دو با اسم يا وصف يا اشاره از ديگران جدا گردند. پس اگر طرف ايجاب بگويد: "زَوَّجتُك احدى بناتي"، يعنى: تو را به عقد يكى ازدخترانم درمى آورم. يا بگويد: "زَوَّجتُ بنتي احد ابنيك"، يعنى:دخترم را به عقد يكى از پسران تو درمى آورم، يا يكى از آن دو، يااينكه هر يك از دو طرف شخصى را معين كند )در اجراى صيغه عقد( غير از آن كه ديگرى تعيين نموده، عقد صحيح نخواهد بود.7 - شرط نيست در نكاح، هر يك از زن ومرد، اوصاف تفصيلى يكديگر را بدانند. بنابر اين پس از مشخص شدن فرد مورد نظر،ندانستن اوصاف ثانوى او، زيانى به عقد نمى رساند.8 - در نكاح دائم يا متعه شرط كردن خيار فسخ(152) خود عقد جايزنيست واگر چنين شرطى شود، اقوى بطلان عقد است، اما شرطخيار در مهريه به گونه اى كه تزلزلى به خود عقد راه نيابد مانعى ندارد، ودر غير اين صورت يعنى اگر شرط فسخ در مهر اصل عقد رامتزلزل مى سازد باطل مى باشد، ولى زمان آن بايد مشخص شود،واگر پيش از انقضاى مدت، مهر فسخ شود چنان است كه عقد بدون ذكر مهريه بوده باشد، ولذا به )مهر المثل((153) رجوع مى شود. امّا درمتعه، از آن جا كه بدون مهريه صحيح نمى باشد لذا شرط كردن خيارفسخ در مَهْر خالى از اشكال نيست.