14 - ابان بن تغلب مى گويد: "به امام صادق عليه السلام عرض كردم:هرگاه با زنى كه مى خواهم او را متعه كنم، خلوت كردم چه بگويم؟حضرت عليه السلام فرمود: "مى گويى با تو ازدواج متعه مى كنم بر اساس كتاب خدا وسنت پيامبر در حالى كه نه من از تو ارثى مى برم ونه تو ازمن، براى )فلان مقدار( روز، واگر خواستى مى گويى براى )فلان مقدار( سال، با مهر )فلان مقدار( درهم، ومزدى را كه بر آن توافق كرديد خواه كم باشد يا زياد بر زبان مى آورى، پس هرگاه زن گفت: آرى، او راضى شده وزن تو خواهد بود وتو از همه مردم به اواولى هستى."(263)15 - از احول نقل شده است كه گفت از ابو عبد اللَّه پرسيدم:كمترين مالى كه آدمى مى تواند با آن متعه كند چقدر است؟حضرت عليه السلام فرمود: "يك مشت گندم، وبه زن مى گويد: تو را به عقدمتعه خود در مى آورم بر اساس كتاب خدا وسنّت پيامبر، نكاح است نه سفاح، به شرط اينكه نه من از تو ارث مى برم، ونه تو از من، واز توفرزندت را مطالبه نكنم، تا مدّت مشخصى، واگر )پس از اتمام مدت( به نظرم آمد )كه تمديد كنم( تو بر من مى افزايى، ومن بر تومى افزايم."(264)تفصيل احكام:1 - حقيقت نكاح متعه عبارت است از: پيمان طرفينى مرد وزن برازدواجى موقت بر پايه مدت مشخص ومهر معلوم.فقها مى گويند بايد اين پيمان وعقد با الفاظ واضحى مثل)زَوَّجْتُكَ( يا )مَتَّعْتُكَ( يا )أَنْكَحْتُكَ( از سوى زن به زبان آورده شود، اما تعابيرى مثل: )ملكتك( و) وهبتك( و )آجرتك نفسى( به نظر فقها جايز نيست.وقبول از طرف مرد با الفاظ روشنى صورت مى پذيرد كه بيانگررضايت اوست در برابر آنچه زن در عقد ومهر ومدت مقرر مى دارد.وصحيح تر آن است كه اظهار عقد، كفايت مى كند )وآن درحقيقت عبارت است از پيمانى محكم واستوار ميان دو طرف( به هركلمه واضحى باشد خواه به صيغه ماضى باشد )كه بهتر است( يامستقبل، به زبان عربى باشد يا غير عربى، وخواه به صورت صحيح آن را تلفظ كنند يا نه، ولى به هر حال بايد بيان كننده عقد باشد،وحتى اگر نوشتار يا امضا بر صيغه عقد يا نظاير آن باشد كافى خواهدبود، گرچه احوط آن است كه در بيان مقصود از گفتار بهره برده شود.2 - اگر كلام بدون قصد و نيّت باشد )وچيزى نباشد جز لقلقه زبان( يا گوينده بى توجه يا از روى سهو يا مجبور به سخن باشد،سخنش سودى نخواهد داشت زيرا اصل نكاح عقد قلبى وخواستن تعهّد است.پس اگر يكى از دو طرف بداند كه ديگرى در عقد صادق نيست،بلكه بى هيچ توجهى يا تعهّدى نسبت به حقيقت عقد، صرفاً در پى لذت جويى وبه دست آوردن مال است، ديگر عقد متعه نخواهدبود.پس اگر جوان مؤمنى با فاحشه اى ملاقات كرد واز او خواست به ازدواج موقتش در آيد وآن زن - بدون آن كه به عقد نكاح ايمان داشته باشد، بلكه صرفاً براى راه اندازى كارش - قبول كند، و آن جوان هم اين را از زن دانست، ديگر اين رابطه عقد به شمار نمى آيد، زيراجوهر وحقيقت عقد، همان نيت و قصد پايبندى و تعهّد طرفين است.ونيز چنين است اگر زنى بفهمد كه مرد نسبت به شرايط عقدوپيامدهاى آن پايبند نيست وتنها در پى فرونشاندن نيازهاى جنسى خويش است، در صحت چنين عقدى اشكال است.3 - اگر عقد، مفهوم عرفى خود را از دست بدهد در صحت آن اشكال خواهد بود، چنان كه اگر دختر كوچكى را براى يك ساعت به عقد خويش در آورد تا بتواند به مادر او نگاه كند. آرى اين در صورتى ممكن وبلا اشكال است كه بتواند از آن دختر بهره برد.4 - وچنين است اگر زنى مفهوم عقد متعه را نداند، وبه سبب اختلاف در مذهب بدان ايمان نداشته باشد، و بدون قصد تعهّد به عقد متعه صرفاً به سبب به دست آوردن مال وكامجويى تن به اين كارداده باشد، پس متعه كردن با چنين زنى مشكل است. و در حديث مرسلى از امام رضاعليه السلام رسيده است كه: "متعه، حلال نيست مگر براى كسى كه آن را بشناسد وحرام است براى كسى كه آن را نشناسد."(265)