قرآن كريم:1 - )فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ(154))."... نبايد كه آنها را از شوهركردن منع كنيد هرگاه )به طريق مشروع(با ازدواج با مردى توافق كنند..."2 - )إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ(155))."مگر آن كه ايشان، خود يا كسى كه عقد نكاح به دست اوست آن راببخشد."حديث شريف:1 - از ابو جعفرعليه السلام نقل است كه فرمود: "زنى كه صاحب اختيارخويش است وسفيه نيست وتحت تكفل كسى هم قرار ندارد،ازدواج كردن با او، بدون وجود ولىّ جايز است.(156)"2 - از ابو عبد اللَّه عليه السلام نقل است كه فرمود: "دختر باكره اى كه پدردارد بدون اجازه پدرش ازدواج نمى كند."(157)3 - از ابو الحسن عليه السلام نقل است كه فرمود: "اذن واجازه دختر باكره سكوت اوست وزن بيوه اختياردار خود است."(158)4 - از عبد اللَّه بن صلت روايت است كه گفته است: "از ابو عبداللَّه عليه السلام پيرامون دختر كوچكى پرسش كردم كه پدرش او را تزويج كرده است، وپرسيدم: اگر اين دختر بالغ شد، آيا در برابر پدرش اختياردارد؟ حضرت عليه السلام فرمود: "نه، در برابر پدرش اختيار ندارد." سپس از حضرت عليه السلام درباره دختر باكره اى پرسش كردم كه به حد زنانگى رسد، عرض كردم آيا در برابر پدرش اختيار دارد؟فرمود: "در برابر پدرش اختيار ندارد، تا اين كه بزرگ شود."(159)5 - از ابو عبد اللَّه عليه السلام درباره مردى كه مى خواهد خواهرش را به ازدواج در آورد، روايت شده است: "با دختر مشورت مى كند، پس اگر دختر سكوت كرد همين رضايت او خواهد بود واگر نپذيرفت او رابه ازدواج در نمى آورد". واگر بگويد: "فلانى را به ازدواج من درآور، او را به ازدواج كسى در مى آورد كه بدو راضى است."(160)تفصيل احكام:تعريف: "اولياى عقد" اصطلاحاً به كسانى گفته مى شود كه صلاحيت اجراى عقد يا اجازه دادن براى اجراى عقد را دارند نسبت به مرد وزنى كه به هر دليل صلاحيت كامل اجراى عقدرا ندارند.1 - اولياى عقد عبارتند از: پدر وپدر بزرگ از سوى پدر، يعنى پدروپدران او وهرچه بالاتر، پس پدرِ مادرِ پدر در شمار آن مندرج نيست.2 - ولايت پدر وجد نسبت به كودك ومجنونى كه جنونش به بلوغ متصل باشد، وحتى بنا به اقوى منفصل باشد، ثابت است، ولى اين دو نسبت به مرد بالغ ورشيد، ونسبت به زن بالغه ورشيده بيوه(161)ولايتى ندارند.3 - نسبت به دختر باكره رشيده، احتياط گرفتن اذن از ولى او است اگرچه اقوى اجراى تصميم آن دختر است اگر اختيار دار خود باشدوعملاً از ولايت ولى، خارج شده باشد، واگر ولى غائب بودبطوريكه اجازه گرفتن از او امكان نداشت، ودختر نياز به ازدواج داشت، اعتبار اذن ولى ساقط مى شود.4 - در ولايت جد، زنده يا مرده بودن پدر، شرط نيست.5 - هر يك از پدر وجد در ولايت، مستقل هستند، پس اشتراك دردادن اذن واجازه گرفتن يكى از آن دو از ديگرى لازم نيست. پس هريك از آن دو پيشى گرفت - با مراعات آنچه مراعاتش لازم است -براى ديگرى مورد باقى نمى ماند، ودر حالت همزمانى، عقد جدمقدم است ونيز هنگامى كه دو تاريخ دانسته نشود.6 - صحت تزويج پدر وجد وبه جريان افتادن اين تزويج، مشروطاست به اين كه فسادى بر آن مترتب نشود، بلكه احتياط، در اين جا،مراعات مصلحت است. براى مثال: ولى نبايد كسى را كه زيرسرپرستى اوست، به ازدواج كسى در آورد كه در او عيبى است،خواه عيبى كه موجب فسخ مى شود يا خير، چون در آن فساد نهفته است.اما اختيار همسران در پايين ترين مهر براى پسر وبالاترين مهر براى دختر، شرط نيست.7 - اگر ولى )پدر وجد( مانع از ازدواج دختر باكره اى شود،بطوريكه موجب ضرر وزيان به او، ويا حرجى براى او، ويا سبب فسادى در جامعه شود، ولايت آن ولى ساقط مى گردد ودخترمى تواند خود رأساً وبدون اذن ولى اقدام به ازدواج كند، واگر دخترباكره، غير رشيده باشد ولايت از آن حاكم شرع خواهد بود .