موارد اتفاق بر عدم جواز - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 1

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موارد اتفاق بر عدم جواز

برخى از اقسام توسّل به اتفاق مسلمين جايز نيست كه عبارتند از:

1ـ توسّل به طاغوت: خداوند متعال مى فرمايد: { يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ;(452) «مى خواهند براى داورى نزد طاغوت و حكّام باطل بروند با اين كه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند.»

2ـ توسل به بتان: خداوند مى فرمايد: { وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ;(453) «آنها غير از خدا چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند ونه سودى مى بخشد ومى گويند: اينهاشفيعان مانزد خدا هستند.»
موارد اختلاف
همان گونه كه اشاره شد، وهابيان و عموم مسلمانان در برخى از اقسام توسل اختلاف دارند كه عبارت است از:

1ـ توسل به ذات حقّ، مقام و جاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اولياى الهى در حيات برزخى;

2ـ توسل به دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اولياى الهى در حيات برزخى;

3ـ توسل به آثار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اوليا در حيات برزخى.

1ـ توسل به جاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حيات برزخى
اين قسم طبق نظر عموم مسلمين جايز است، ولى وهابيان آن را نه تنها جايز ندانسته بلكه شرك آلود مى دانند.

گروه فتواى وهابيان مى نويسند: «توسل به ذات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و غير او (از انبيا و صالحان) جايز نيست هم چنين توسل به جاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و غيرِ او حرام است...».

دليل جواز و رجحان

براى جواز و رجحان اين نوع توسل مى توان به ادله اى تمسك كرد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1ـ طبرانى در المعجم الكبير به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان به عفّان مراجعه مى نمود، ولى عثمان به خواسته اش توجهى نمى كرد; تا اين كه در بين راه عثمان بن حنيف را ـ كه خود راوى است ـ ملاقات كرده و از اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن و وضو بگير; به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر(صلى الله عليه وآله)را وسيله قرار ده و بگو: «اللّهم إنّي أسألك و أتوجّه إليك بنبيّك محمّد صلّى الله عليه و سلّم نبيّ الرحمة، يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلى ربّي فتقضي لي حاجتي»، آن گاه حاجت خود را به ياد آور.

عثمان بن حنيف مى گويد: شخص يادشده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل برآورد و به او گفت:

من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هرگاه بعد از اين از ما حاجتى خواستى به نزد ما بيا... آن گاه عثمان ابن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد و از كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت(صلى الله عليه وآله) ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداى آن بيناشد و به مقصود خود رسيد.

اين حديث را جماعت كثيرى از اهل سنت نقل كرده اند; امثال: حاكم نيشابورى،ابن عبدالبر،(456) ابونعيم اصفهانى،(457) ذهبى،(458) حافظ هيثمى،(459) متقى هندى(460) و ديگران.

از آن جا كه حديث به دليل وجود سعيد بن زيد در سند آن،(462) موافق با عقيده«البانى» نبوده درصدد تضعيف آن برآمده است، در حالى كه سعيد بن زيد ازرجال مسلم است و يحيى بن معين او را توثيق نموده است. هم چنين بخارى، ابن سعد،عجلى، ابوزرعه، ابوجعفر دارمى و برخى ديگر از رجاليين اهل سنت او را توثيق نموده اند.

3ـ قسطلانى نقل مى كند: «عربى بركنار قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايستاد و عرض كرد: بارخدايا! امر كردى تا بندگان را آزاد كنيم، اين حبيب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حقّ پيامبرت آزاد گردان. هاتفى ندا داد: اى مرد! چرا آزادى از جهنم را تنها بر خودت خواستى و براى جميع مؤمنين نخواستى؟ برو كه تو را آزاد نمودم».

ديدگاه علماى اهل سنت

1ـ نورالدين سمهودى مى گويد: «استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و جاه و بركت او نزد خداوند از كردار انبيا و سيره سلف صالح بوده و در هر زمانى انجام مى گرفته است; چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتى در حيات دنيوى و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحيح است; همان گونه كه در حديث غار آمده، توسل به پيامبر(صلى الله عليه وآله) اولى است...».

2ـ دكتر عبدالملك سعدى مى گويد: «هرگاه كسى بگويد: أللّهمّ إنّي توسلت إليك بجاه نبىّ أو صالح; كسى نبايد در جواز آن شك كند، زيرا جاه همان ذات كسى نيست كه به او توسل شده، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين، حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسى(عليه السلام) مى فرمايد: { وَ كانَ عِنْدَ اللهِ وَجِيهاً;(466) و نزد خدا آبرومند بود...».

4ـ زرقانى در شرح آن مى گويد: «... بايد به پيامبر(صلى الله عليه وآله) توسل جست، زيرا توسل به آن حضرت سبب فروريختن كوه هاى گناهان است...».

5ـ ابن الحاج ابوعبيدالله عبدرى مالكى مى گويد: «... مرده اى كه به زيارتش مى رويم اگر از كسانى باشد كه اميد بركت از او مى رود، بايد به او توسل جست، و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در رأس آنها است...».

6ـ حسن بن على سقاف شافعى مى گويد: «توسل، استغاثه و طلب شفاعت از بزرگِ مردم (محمد(صلى الله عليه وآله) پيامبر و چراغ تاريكى ها) از امور مستحبى است كه بر آن تأكيد فراوان شده است، بهويژه هنگام گرفتارى ها. و سيره علماى اهل عمل و اولياى اهل عبادت، بزرگان محدثين و امامان سلف بر اين بوده است».

7ـ نووى در برخى از كتاب هايش قائل به استحباب توسل شده است.

8ـ غمارى در مقدمه كتابش مى نويسد: «قول به استحباب توسل مذهب شافعى و ديگر از امامان شايسته است. كسانى كه بر جلالت و وثوق آنان اجماع است».

9ـ ابن حجر مكّى از اشعار شافعى اين دو بيت را كه بر توسل شافعى به اهل بيتِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) دلالت دارد نقل مى كند:




  • آل النبىّ ذريعتي
    أرجو بهم أعطوا غداً
    بيدي اليمين صحيفتي



  • و هم إليه وسيلتي
    بيدي اليمين صحيفتي
    بيدي اليمين صحيفتي



10ـ زينى دحلان مى گويد: «هركس كه ذكرهاى پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال كند در آنها مقدار زيادى از توسل به ذوات مقدسه مى يابد. و كسى بر آنان ايراد نگرفت، تا اين كه اين منكران (وهابيان) آمدند. و اگر قرار باشد كه نمونه هاى توسل را جمع كنيم كتابى عظيم مى شود... .»
مرحوم علامه امينى در توجيه توسل مى فرمايد: «توسل بيش از اين نيست كه شخصى با واسطه قرار دادن ذوات مقدسه به خدا نزديك شود و آنها را وسيله برآورده شدن حاجات خود قرار دهد، زيرا آنان نزد خدا آبرومندند; نه اين كه ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هايش دخيل بداند، بلكه آنان را مجارى فيض، حلقه هاى وصل و واسطه هاى بين مولى و بندگان مى داند... با اين عقيده كه تنها مؤثر حقيقى در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام كسانى كه متوسل به ذوات مقدسه مى شوند همين نيّت را دارند، حال اين چه ضدّيتى با توحيد دارد؟...».

2ـ توسل به دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حيات برزخى
عقيده مسلمانان جواز بلكه رجحان اين نوع توسل است، ولى در مقابل، وهابيان قائل به عدم جواز و حرمت آن مى باشند.

ابن تيميه مى گويد: «توسل; يعنى اين كه انسان از پيامبر(صلى الله عليه وآله) طلب كند تا برايش دعا كند; همان گونه كه شما به انسانى زنده مى گويى: براى من دعا كن. همان طور كه صحابه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خواستند تا برايشان دعا كند. اين در مورد زنده ها صحيح و مشروع است، ولى در مورد مردگان از انبيا و صالحان مشروع نيست...».

دليل جواز و رجحان

1ـ خداوند متعال مى فرمايد: { وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤوُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً;(476) «و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»
ممكن است كسى ادعا كند كه آيه، ظهور در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد، ولى به تنقيح مناط و اخذِ ملاك مى توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نيز تعميم داد، زيرا انسان هميشه و در هر زمان گناه كار است و به وسيله اى نياز دارد تا او را براى طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. از همين رو، صحابه بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) با تمسك به اين آيه از آن حضرت(صلى الله عليه وآله)طلب استغفار مى نمودند. اين مطلب على الخصوص با اثبات حيات برزخى و وجود ارتباط بين عالم برزخ و دنيا هموارتر خواهد شد.

2ـ بيهقى و ابن ابى شيبه نقل مى كنند: در زمان خلافت عمر قحطى شديدى بر مردم روى آورد. بلال بن حرث(رحمه الله) از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كنار قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! براى امتت باران طلب، زيرا آنان نزديك است كه هلاك شوند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در عالم رؤيا به او فرمود: زود است كه آنان سيراب شوند.(478) در اين حديث بلال به دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) متوسل شده است.

3ـ على(عليه السلام) مى فرمايد: «شخصى بعد از سه روز از دفن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد مدينه شد و خود را روى قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) انداخت و خاك آن را بر سر ريخت و عرض كرد: اى رسول خدا! گفتى، ما هم گفتارت را شنيديم، از خداوند گرفتى ما نيز از تو گرفتيم، از جمله آياتى كه بر تو نازل شد، اين بود: { وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوكَ تا آخر آيه. من به خود ظلم كرده ام، آمده ام تا برايم استغفار نمايى. از داخل قبر ندا داده شد كه تو به طور حتم بخشيده شدى».

منع از توسل، از بدعت هاى امويان
حاكم نيشابورى به سند خود از داود بن ابى صالح نقل مى كند: مروان روزى وارد روضه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شد مردى را ديد كه صورت (پيشانى) خود را بر روى قبر گذارده است. مروان دست به شانه اش گذاشت و گفت: مى دانى كه چه مى كنى؟ آن مرد سر خود را بلند كرد. مروان ديد او ابوايوب انصارى است. او خطاب به مروان فرمود: آرى، مى دانم كه چه مى كنم! من به خاطر اين سنگ ها نيامده ام، بلكه براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمده ام. آن گاه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرد كه فرمود: «بر دين نگرييد، اگر كسى كه اهل است والى آن گردد، بلكه زمانى بر دين بگرييد كه غير اهل والى آن شود».

3ـ توسل و تبرك به آثار پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حيات برزخى
عموم مسلمانان ـ در طول تاريخ ـ قائل به جواز آن بوده و هستند، ولى وهابيان آن را تحريم نموداند. در بحث «تبرك» و «سنت و بدعت» به فتاواى وهابيان در اين مورد اشاره كرديم.

در اين جا به طور خلاصه به برخى از روايات اشاره مى كنيم:

1ـ سمهودى شافعى از مطلّب نقل مى كند: بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) مردم به خاك قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) تبرك جسته و از آن برمى داشتند تا اين كه عايشه مانع شد و دستور داد: ديوارى را به دور قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) كشيدند تا جسد پيامبر(صلى الله عليه وآله) مكشوف نگردد.

2ـ بخارى در كتاب اعتصام به سند خود از أبى برده نقل كرده است: هنگامى كه وارد مدينه شدم، عبدالله بن سلام را ملاقات كردم، او به من گفت: به منزل ما بيا تا در ظرفى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با آن آب آشاميده، آب خورده و سيراب شوى و در مكانى كه در آن جا نماز گزارده، نماز بخوانى. با او به منزلش رفتم، با آن ظرف آب آشاميدم، از خرما تناول نموده و در آن مكان نماز گزاردم.

3ـ بخارى نيز در كتاب الأدب المفرد(483) از عبدالرحمن بن رزين روايت كرده كه فرمود: گذرمان بر سرزمين «ربذه» افتاد، خبردار شديم كه سلمة بن اكوع(رحمه الله) از اصحاب رسول خدا در اين سرزمين زندگى مى كند، لذا خدمت او رسيديم، بر او سلام كرديم. او دست هايش را بيرون آورد و فرمود: با اين دو دست با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بيعت نمودم... ما بلند شده و آن را بوسيديم.

تبرّك

تبرك به صالحين و اخيار از امت و اماكن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان، از ناحيه وهابيون به شدت انكار شده و آن را از مصاديق شرك شمرده اند و با كسانى كه قصد تبرك جستن از آثار انبيا و صالحان را داشته باشند مقابله و مبارزه مى كنند. از همين رو، تبرك يكى از مسائل اختلاف برانگيز بين وهابيون و مسلمين است. به همين جهت جا دارد كه در اين مسئله دور از تعصبات و جنجال ها بحث نماييم تا حقيقت مطلب روشن گردد.

فتاواى وهابيون در حرمت تبرك

1ـ صالح بن فوزان از مفتيان وهابيون مى گويد: «سجده كردن بر تربت اگر به قصد تبرك به اين تربت و تقرب به ولى باشد، شرك اكبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضيلت اين تربت باشد، همانند فضيلت زمين مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوى و مسجد الأقصى، بدعت است...».

2ـ ابن عثيمين مى گويد: «تبرك جستن به پارچه كعبه و مسح آن از بدعت هاست، زيرا در اين باره از پيامبر(صلى الله عليه وآله) چيزى نرسيده است».

3ـ گروه دائمى مفتيان وهابيون مى گويند: «... توجه پيدا كردن مردم به اين مساجد و مسح نمودن ديوارها و محراب ها و تبرك به آنها بدعت و نوعى شرك و شبيه به عمل كفار در جاهليّت است».

4ـ بن باز مى گويد: «قرار دادن قرآن در ماشين به جهت تبرك، اصلى بر آن نبوده و غير مشروع است».

5ـ ابن فوزان مى گويد: «تبرك به معناى طلب بركت و او به معناى ثبات خير وطلب خير و زيادتى آن است و اين طلب بايد از كسى باشد كه مالك آن بوده وبر آن قدرت دارد و او همان خداوند سبحان است كه بركت نازل كرده و ثباتمى دهد. هيچ مخلوقى قدرت بر بخشش، بركت، ايجاد و ابقاء و تثبيت آن ندارد.لذا تبرك به اماكن و آثار و اشخاص ـ از زندگان و مردگان ـ جايز نيست، زيرا يا شركاست و يا...».

6ـ ابن عثيمين نيز مى گويد: «برخى از زائرين دست به محراب و منبر و ديوار مسجد مى كشند، تمام اينها بدعت است».

/ 68