عظمت امام مهدى(عليه السلام) در كودكى
امام مهدى(عليه السلام) از خردسالى آثار امامت و فضل و كمال در او نمايان بود. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم.1ـ حكيمه از جمله كسانى است كه قصه ولادت امام زمان(عليه السلام) را نقل مى كند، در آن قصّه مى گويد:«...روز هفتم ولادت حضرت خدمت امام عسكرى(عليه السلام) رسيدم. حضرت فرمود: اى عمه! فرزندم را نزد من بياور، او را نزد پدرش آوردم، ايشان خطاب به فرزند خود فرمود: سخن بگو اى پسرم. در اين هنگام بود كه مهدى(عليه السلام) شهادتين را به زبان جارى كرده بر يكايك پدران معصوم خود درود فرستاد. آن گاه اين آيه را تلاوت نمود: { وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.2ـ عثمان بن سعيد عمرى با چهل نفر از شيعيان خدمت امام عسكرى(عليه السلام) رسيدند تا از امام و جانشين بعد از او آگاه شوند. امام(عليه السلام) فرمود: آمده ايد تا از حجّت بعد از من سؤال كنيد؟ گفتند: آرى. در اين هنگام كودكى وارد مجلس شد گويا پاره اى از ماه...3ـ نسيم خادمه امام عسكرى(عليه السلام) مى گويد: «يك شب پس از ولادت حضرت مهدى(عليه السلام)، بر او وارد شدم، ناگهان نزد او عطسه اى كردم. حضرت(عليه السلام) فرمود: خداوند تو را رحمت كند. من به اين دعا خشنود شدم. آن گاه فرمود: آيا بشارت دهم تو را به عطسه؟ عرض كردم: آرى. فرمود: عطسه امان از مرگ است تا سه روز.4ـ احمد بن اسحاق مى گويد: «نزد امام عسكرى(عليه السلام) رفتم تا از جانشين او سؤال كنم. حضرت ابتدا فرمود: اى احمد بن اسحاق! خداوند هرگز زمين را از ابتداى خلقت آدم از حجت خالى نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى نخواهد گذاشت. با او بلا را از اهل زمين دفع مى كند، و باران نازل كرده و بركات زمين را خارج مى گرداند. عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! امام و خليفه بعد از تو كيست؟ حضرت بلند شده وارد اطاق شد، و درحالى كه كودكى بر روى شانه او بود، بيرون آمد.صورت كودك همانند ماه شب چهارده، با حدود سه سال سنّ. آن گاه فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر كرامت تو بر خدا و حجت هاى خدا نبود، اين فرزند را بر تو نشان نمى دادم. او هم نام و هم كنيه رسول خداست. كسى است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد... .آنگاه عرض كردم: آيا علامتى هست كه سبب اطمينان قلب من گردد؟ در اين هنگام كودك به سخن آمد و با زبان عربى فصيح فرمود: «من بقية الله در روى زمين، و انتقام گيرنده از دشمنانم... .»5ـ عبدالله بن جعفر حميرى مى گويد: از محمّد بن عثمان عمرى سؤال كردم: آيا صاحب اين امر را ديده اى؟ فرمود: آرى، آخرين بارى كه ديدم در كنار خانه خدا بود كه مى گفت: «بار خدايا! وعده اى كه به من داده اى عملى ساز.»
نقد و بررّسى شبهات
1ـ كودك ممنوع از تصرف در اموالشيخ مفيد(رحمه الله) مى گويد: شايد به شيعيان گفته شود كه شما چطور اعتقاد به امامت دوازده امام داريد و حال آن كه مى دانيد در ميان آنان كسانى هستند كه پدرانشان آنان را در كودكى ـ درحالى كه به حدّ رشد و بلوغ نرسيده اند ـ جانشين خود قرار داده اند، همانند ابى جعفر، محمّد بن على بن موسى(عليه السلام)، كه هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائمِ شما كه او را مى خوانيد، درحالى كه سنّ او هنگام وفات پدرش ـ نزد اكثر مؤرّخان ـ پنج سال بوده است. و ما به جهت عادتى كه در هيچ زمانى نقض نشده، مى دانيم شخص در چنين سنّى، به حدّ رشد نمى رسد؟!خداوند متعال مى فرمايد: { وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ;(1658) و اگر خداوند متعال كسى را كه به حدّ بلوغ نرسيده از تصرف در اموالش منع مى كند; پس چگونه ممكن است او را امام قرار دهد، زيرا امام، ولىّ بر خلق در تمام امور دين و دنيا است؟! و صحيح نيست كه والى و سرپرست تمام اموال از قبيل صدقه ها و خمس ها و امينبر شريعت و احكام، امام فقيهان، قاضيان و حاكمان و مانع كثيرى از صاحبان خرد در كارها، كسى باشد كه ولايت بر درهمى از اموال خود هم ندارد... .»
همو در پاسخ مى گويد:«اين اشكال از كسى صادر مى شود كه بصيرتى در دين ندارد، زيرا آيه اى را كه مخالفان در اين باب به آن اعتماد كرده اند، خاص است و شامل امام معصوم نمى شود، زيرا خداوند متعال با برهان قياسى و دليل سمعى، امامت آنان را ثابت فرموده و اين مى رساند كه امام، مخاطب آيه فوق نمى باشد و از زمره ايتام خارج است. و هيچ اختلافى بين امّت نيست كه اين آيه، مربوط به كسانى است كه عقلشان ناقص است و هيچ ربطى به آنان كه عقلشان ـ به عنايت الهى ـ به حدّ كمال رسيده، ندارد اگرچه كودك باشد. لذا آيه شريفه شامل ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نمى شود.»
از اين جا پاسخ پرسش هاى ديگر نيز درباره امامت كودك داده مى شود مثل اين كه طفل چگونه مى تواند امام باشد، درحالى كه نمى تواند حتّى امام جماعت باشد؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد با آنكه معامله با او صحيح نيست؟
طفل چگونه مى تواند امام باشد درحالى كه عقد او باطل است؟
طفل چگونه مى تواند امام باشد درحالى كه شهادت او جز در موارد خاص باطل است؟ طفل پنج ساله چگونه نمازش بر جنازه امام صحيح است؟
منشأ تمام اين اشكالات اين است كه امام را با ديگران مقايسه كرده ايم و براى او امتياز خاصى قائل نيستيم. ولى اگر معتقد شديم كه امام ـ اگرچه كودك باشد ـ كسى است كه با معجزه و نصّ، امامتش ثابت شده و عقلش به عنايت الهى كامل گرديده است، ديگر او را با مردم عوام مقايسه نكرده و احكام آنان را بر او تطبيق كنيم.از آن جا كه كودك وكسى كه به حدّ بلوغ نرسيده، عقلش رشد نيافته و هنوز مصالح و مفاسد خود را درك نمى كند، لذا از يك سرى كارهاى اجتماعى ممنوع شده است. ولى امام از ابتدا مورد توجه خاص خداوند متعال قرار گرفته و عقلش كامل شده است، تا بتواند ديگران رادستگيرى كرده و به كمال برساند، همان گونه كه سراسر زندگانى امام و قضايايى كه اتفاق افتاده بر اين مطلب گواهى مى دهد.با اين بيان برخى ديگر از پرسش ها نيز پاسخ داده مى شود; مثل اينكه مى گويند: هدايت جامعه از وظائف امام است و هدايت انواع و اقسامى دارد; مثل هدايت تكوينى، تشريعى و باطنى; چگونه طفل مى تواند انواع و اقسام اين هدايت ها را بر عهده گيرد، درحالى كه هريك از آنها وظيفه بسيار سنگينى است، كه احتياج به قابليت هاى خاص دارد؟
پاسخ همان است كه اشاره شد، زيرا اگر خداوند متعال به كسى مقام هدايت و امامت مى دهد; قابليتش را نيز عنايت مى فرمايد. عقل او را به حدّ اعلاى رشد و كمال مى رساند، اگرچه خود نيز در رسيدن به كمال دخيل است، ولى همه به لطف و عنايت الهى است و واقعيت خارجى اين امر را تصديق مى كند. همان گونه كه حضرت عيسى(عليه السلام)در گهواره با مردم سخن گفت.2ـ امامت طفل و تكليف
گاهى سؤال مى شود كه طفل چگونه مى تواند امام و رهبر باشد درحالى كه تكليف ندارد، و به حدّ بلوغ نرسيده است. و چون بر اعمالش عقوبت مترتّب نيست، ممكن است كه لغزش هايى از او سرزند، كه اين، با مقام و شأن امامت سازگارى ندارد؟
پاسخ: بلوغ ـ در حقيقت ـ رسيدن به حدّ رشد عقلانى است و اين كه براى نوجوانان سنّ بلوغ را پانزده سال قرار داده اند، براى اين است كه غالباً در اين سن نوجوانان به رشد عقلانى مى رسند، ولذا مى توانند مورد خطاب خداوند متعال قرارگيرند و صلاح و فساد خود را درك كنند. خداوند متعال مى فرمايد { وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ;(1661) يتيمان را آزمايش كنيد تا هنگامى كه بالغ شده تمايل به نكاح پيدا كنند اگر ديديد آنها قادر به درك مصالح زندگانى خود هستند اموالشان را به آنها بازدهيد.ولى اگر افرادى در كودكى به طور يقين و قطع به حدّ اعلاى كمال و رشد رسيدند ـ كه بايد هم رسيده باشند، وگرنه امامت و نصب آنها بى معنا خواهد بود ـ قطعاً مورد تكليف خواهند بود، و از آن جا كه عقل كاملى داشته و از مقام عصمت بهره مندند، هرگز كار ناشايست انجام نخواهند داد.از اين جا پاسخ اشكال برخى از علماى اهل سنت، درباره ايمان و اسلام امام على بن ابى طالب(عليه السلام)، قبل از بلوغ نيز داده مى شود، آنان مى گويند: على بن ابى طالب(عليه السلام) به حدّ بلوغ نرسيده بود، ولذا اسلامش ارزش ندارد، اسلامى كه بدون تعقّل و فهم و شعور عقلانى باشد چه فائده اى دارد؟ درحالى كه اسلام ابوبكر در سنين بالا بوده است، و اسلام در اين سنّ با تعقل و فكر همراه بوده و از اين رو داراى ارزش خاصى است.پاسخ: على(عليه السلام) اگرچه قبل از بلوغ اسلام آورد، ولى او از كمال و عقلانيت كافى برخوردار بود، دوره كودكى على(عليه السلام) با همراهى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سپرى شد. ولذا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بر ديگران ترجيح داده تحت تربيت خاص او قرار گرفته بود. با بصيرت كامل اسلام را برگزيد و در حقيقت بايد گفت: اسلام و شهادتين را به زبان جارى كرد، زيرا او كسى بود كه از هنگام ولادت، ذكر توحيد را بر زبان داشت و به نبوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)معتقد بود زمانى كه ديگران مشغول بت پرستى بوده، و از توحيد روى گردان بودند. پس حقيقتاً على(عليه السلام)اولين مؤمن و مسلمان است. چه كسى گفته كه هركسى سنّش بيشتر است، عقلش نيز بيشتر است؟ چه بسيار افراد بزرگ سال كه يك دهم عقل و رشد يك كودك را هم ندارند.3ـ علّت امامت كودك
گاهى سؤال مى شود: چه ضرورتى دارد امام، كودك باشد، درحالى كه ممكن است مورد شك و ترديد عدّه اى قرار گيرد؟
پاسخ: ممكن است عواملى چند در اين انتخاب مؤثّر باشد:1ـ امتحان مردم; زيرا با اثبات امامت طفل، از راه معجزه و جهات ديگر، انسان مورد امتحان قرار مى گيرد كه چگونه در برابر حقّ تسليم گردد، همان گونه كه حضرت عبدالعظيم حسنى(عليه السلام) اين گونه امتحان شد و لذا مورد تكريم خاص قرار گرفت. و نيز على بن جعفر(عليه السلام) كه در سن بالا به امام جواد(عليه السلام) احترام مى گذاشت، تا به حدّى كه كفش هاى حضرت جواد(عليه السلام) را جفت مى كرد و هنگامى كه از او سؤال شد چرا چنين مى كند، درحالى كه با مقام و شأن او سازگارى ندارد، در جواب مى گويد: خداوند اين محاسن سفيد را لايق مقام امامت ندانست، ولى اين كودك را شايسته اين مقام ديد. اين افراد به جهت اين نوع تسليم ها در مقابل حق، به مقامات عالى رسيدند.2ـ براى اثبات اين كه امامت اين شخص، از جانب خداوند است، زيرا اگر امامان تنها در بزرگ سالى به مقام امامت نائل مى شدند، ممكن بود گمان شود كه مقامات و كمالات آنان همه اكتسابى است. ولى در طفل صغير، هيچ گاه اين گمان برده نمى شود. و اگر طفلى، فضائلى در حدّ امامت داشت، شكّى نيست كه ازجانب خداوند است، همان گونه كه در مورد امام جواد(عليه السلام) چنين اتفاق افتاد. ولذا يك توجيه براى امّى بودن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اين است كه كسى گمان نكند معارفى را كه براى مردم آورده، از ديگران فراگرفته، و يا در كتابى خوانده است.3ـ براى اثبات اين كه مقام و منزلت، بر اساس لياقت است نه بزرگى سنّ، چنان كه در جريان فرماندهى اسامة بن زيد چنين بود، زيرا درحالى كه عده اى از صحابه بر عزل او اصرار داشتند، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جهت لياقت وى، اصرار بر فرماندهى او داشت.4ـ از آن جا كه تا امام رضا(عليه السلام)، امامان را يكى پس از ديگرى به شهادت مى رساندند، سنّت الهى بر اين قرار گرفت كه از زمان امام جواد(عليه السلام)، امامت در سنينپايين قرارگيرد، تا حاكمان جور و ظلم به امامت آنان باور نداشته و آنها را نكشند، تااين كه نوبت به امام زمان رسيد، فهميدند امامت در كودكى ممكن است، آنان از امتحان امامت در همان سنين كم سربلند بيرون آمدند، لذا خواستند امام را به قتل برسانند، كهخواست خدا بر آن تعلّق گرفت كه امام دوازدهم از هنگام ولادت در پشت پرده غيبتقرار گيرند.4ـ قاعده لطف و امامت طفل
گاهى گفته مى شود: امامت طفل با قاعده لطف، آن هم لطف مقرّب سازگارى ندارد، زيرا لطف مقرّب آن است كه خداوند متعال هر عملى كه در راستاى اهداف خلقت، براى رسيدن انسان به كمال مؤثّر است، انجام دهد، وگرنه نقض غرض خلقت است. ولذا لطف بر خداوند متعال واجب است. و مى دانيم كه قرار دادن و عطاكردن امامت به طفل از آن جا كه مورد شك و ترديد برخى از افراد خواهد شد، خلاف لطف است.پاسخ: گاهى لطف اقتضا مى كند كه امامت در كودكى باشد، زيرا همان گونه كه اشاره شد: هم مردم با آن امتحان مى شوند و هم ـ برعكس ـ گروهى به امامت او يقين پيدا مى كنند، زيرا ممكن است كسى احتمال دهد كه فضائل و كمالات و معلومات را امام در طول عمر از ديگران كسب كرده يا با تجربه به دست آورده باشد، ولى اين احتمال در امامت كودك وجود ندارد. و ديگر اين كه: انسان بفهمد كه امامت به لياقت است، نه به بزرگى سنّ.5ـ امامت در اختفا
برخى سؤال مى كنند كه چرا امام زمان(عليه السلام) از ابتداى كودكى در نهان به سر بردند، در حالى كه وظيفه امام حضور در ميان مردم و ارشاد آنان است؟ به بيانى ديگر: چرا امام عسكرى(عليه السلام) فرزند خود را از هنگام ولادت، از مردم مخفى داشت؟
براى پاسخ بايد مقدارى به تاريخ عصر امام حسن عسكرى(عليه السلام) بازگرديم; آن حضرت معاصر با سه نفر از حاكمان بنى عباس; معتزّ، مهتدى و معتمد عباسى است، معتمد فردى متعصّب و دشمن اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. هركس حوادث سال هاى 257 تا 260 را كه ايّام حكومت او بود، مطالعه كند، به سفّاكى و ستم او به علويين ـ خصوصاً اهل بيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ پى خواهد برد. از آن جا كه مى دانست مهدى موعود با ستمگران مبارزه كرده و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، جاسوس هايى از زنان قابله ـ مامايى ـ در خانه امام عسكرى(عليه السلام) قرار داده بود، تا با ظاهر شدن اثر وضع حمل در هريك از كنيزان حضرت به دستگاه حكومت اطلاع دهند، تا هرچه سريع تر با آن مقابله كند.فشار سياسى به امام عسكرى(عليه السلام) و كنترل ارتباط ها و تماس ها با حضرت به حدّى شديد بود كه به شيعيان و اصحاب خود سفارش نموده بود تا در ملأ عام كسى بر او سلام نكند، يا با دست به او اشاره ننمايد، زيرا در اين صورت در امان نخواهند بود.تنها راه ارتباط با حضرت، تجمّع اصحاب در يكى از خانه ها، آن هم در تاريكى شب، بود.سيّد مرتضى(رحمه الله) زمان امام عسكرى و ارتباط مردم با آن حضرت را چنين توصيف مى كند:«امام عسكرى(عليه السلام) كسى را به سراغ اصحاب و شيعيان خود مى فرستاد و به آنان مى فرمود: بعد از وقت عشا در فلان موضع و فلان خانه، در فلان شب جمع شويد، كه مرا در آن جا خواهيد ديد.»
ابن شهرآشوب از داود بن اسود نقل مى كند: «امام عسكرى(عليه السلام) عصايى به من داد و فرمود: آن را به عَمرى بده. در بين راه عصا از دست من افتاد و شكست، ناگهان در وسط آن مكتوبى را يافتم. خدمت امام(عليه السلام) رسيدم و قضيه را عرض كردم. حضرت فرمود: «هرگاه كسى را يافتى كه ما را دشنام مى دهد راه خود را در پيش گير و به مأموريتى كه فرستاده شده اى عمل كن، مبادا كه جواب دشنام و شماتتِ دشمنانِ ما را بدهى، يا خودت را معرفى كنى، زيرا ما در شهر و كشور بدى هستيم، تو راه خود را پيش گير; و بدان كه به طور حتم خبرها و حالات تو به ما مى رسد; به اين مطلب خوب دقت كن.»
محمّد بن عبدالعزيز بلخى مى گويد: «يك روز در خيابان گوسفندان نشستم، ناگاه مشاهده كردم كه امام عسكرى(عليه السلام) از منزل خود خارج شده به سوى خانه عمومى در حركت است. با خود گفتم: اگر با صداى بلند بگويم: اى مردم! اين حجت خدا در ميان شما است، او را بشناسيد، آيا مرا خواهند كشت؟ در اين فكر بودم كه امام عسكرى(عليه السلام) به من نزديك شد و با انگشت سبابه بر دهان مبارك خود گذاشت، و به من فهماند كه سكوت كنم. شبِ همان روز به خدمت حضرت شرفياب شدم. آن حضرت فرمود: يا بايد كتمان كنى و يا اين كه كشته خواهى شد، جان خود را به خاطر خدا حفظ كن.»
شدّت اختناق در عصر امام عسكرى(عليه السلام) به حدّى رسيد كه اصحاب آن حضرت به توصيه او عمل كرده و هنگام نقل روايت تصريح به نام او نمى كردند. ولذا مقدس اردبيلى در جامع الرواة مى گويد: «هر روايتى كه اصحاب امام عسكرى(عليه السلام) از شخصى با عنوان «رجل» نقل كرده اند، او امام عسكرى(عليه السلام) است.اميد و آرزوى شيعه و پيروان اهل بيت(عليهم السلام) در آن عصر، اين بود كه بتوانند در راه رفتوآمد حضرت بنشينند تا شايد، او را زيارت كنند.يكى از شيعيان دچار شبهه وثنيّت شده بود، در راه بازگشتِ امام از دارالاماره نشست، تا شايد حضرت را مشاهده كرده و از او جواب شبهه اش را بخواهد، كه ناگهان حضرت با اشاره انگشت سبابه به او فهماند كه خدا يكى است.با وجود همين فشارهاى شديد سياسى بود كه حضرت، نظام وكالت را تأسيس كرد، تا هم بتواند به نيازهاى مردم رسيدگى كند و هم از گرفتارى هايى كه از ناحيه ملاقات ها براى مردم حاصل مى شد، بكاهد.در اين موقعيت حسّاس سياسى، امام زمان(عليه السلام) متولد شد; كسى كه حجت خدا در روى زمين، بعد از امام عسكرى(عليه السلام) خواهد بود و دوازدهمين امامى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وعده داده كه خواهد آمد و بعد از او قيامت برپاخواهد شد; كسى كه قرار است به كمك و لطف و عنايت خداوند در آخرالزمان حكومت توحيدى فراگير برپا كرده و با رهبرى خود زمين را پر از عدل و داد كند; كسى كه به جهت قيام غيرمترقّبه اش، نمى تواند بيعت كسى را بر گردن گيرد، آيا چنين امامى نبايد از ابتداى ولادت و حتّى از هنگام به امامت رسيدن از ديد عموم مردم غائب باشد، اگرچه در ميان مردم است و با آنان زندگى مى كند؟ قطعاً بايد اين چنين باشد وگرنه برخلاف مصالح كلّى عالم خواهد بود.